پس از ایجاد مرزهای سیاسی که آریانای تمدنی را به کشورهای چون افغانستان، ایران، تاجیکستان، پاکستان و… تقسیم کرد، زبان فارسی یا پارسی- دری نیز از این وضعیت متأثر گردید و به تدریج مجد و عظمت خود را از دست داد. تا دو قرن پیش، زبان فارسی تا جایی که زبان رسمی سه کشور ایران، تاجیکستان و افغانستان باشد، زبان بینالمللی عجمیان یا غیر عربها بود. این زبان در اوج عظمت خود که از قرن سوم آغاز و تا قرن ۱۳ هجری ادامه یافت، نه تنها به زبان مشترک کشورهای منطقه تبدیل شده بود بلکه تا ترکیه، هند، چین و جنوبیترین مناطق روسیه نیز امتداد و گسترش یافته بود.
علیرغم آن که مشهور است از قرن چهارم هجری، یعنی در زمان سلطان محمود غزنوی، زبان و ادبیات فارسی وارد شبهقاره هند شد اما طبق شواهد تاریخی، پارسیان زرتشتی از قرن دوم هجری، اولین گروهی بودند که زبان پارسی را وارد شبهقاره هند کردند. این پارسیان به دلیل حمله عربها به سرزمین فارس و فشارهای که از ناحیه مسلمانان بر آنان وارد میشد، به تدریج خانه و کاشانه خود را ترک کردند و راهی هند شدند. علاوه بر این، بنا به قول «ابن حوقل» در «صورهالارض» و «اصطخری» در «المسالک و الممالک»، در قرن سوم هجری، مردم «مکران» در پاکستان فعلی به زبان فارسی سخن میگفتند.(۱)
پس از این دوره است که موج جدید زبان و ادبیات فارسی وارد شبهقاره هند شد و در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری کمتر شهری در این سرزمین بود که صدای ملیح و دلنشین زبان فارسی، گوش ساکنان آن را نوازش ندهد. در این موج، نه تنها مسلمانهای عربزبان شبهقاره هند بلکه هندوهای این سرزمین که در آن زمان عمدتاً به زبان سانسکریت و دیگر زبانهای محلی تکلم میکردند نیز زبان پارسی را فرا گرفتند.
“در دوره غزنوی، چند تن از دانشمندان، عارفان و مورخان دری زبان از جمله مسعود سعد سلمان، عنصری، فرخی عسجدی و زینتی به هند رفتند که سبب انتشار بیشتر زبان دری شد.”(۲)
از عارفان، «علی هجویری»، «معینالدین چشتی» و «نظامالدین اولیا» و از دانشمندان «ابوریحان بیرونی» نیز به هند رفتند که با همت آنان، زبان فارسی بیش از پیش در این سرزمین توسعه و گسترش یافت.
انتشار زبان و ادبیات فارسی و همچنین فرهنگ خراسان زمین در شبهقاره هند، در دوره غوریان نیز ادامه یافت. در قرن هفتم در زمان «شهابالدین غوری»، دو شاعر بزرگ زبان و ادبیات فارسی در دهلی میزیستند. یکی از این شاعران ملک الشعرای «رکنالدین بن حمزه» نام داشت و دیگری «محمد رشید غزنوی» بود. در همین عصر بود که “زبان دری در هند مقام رسمی و درباری یافت.”(۳)
پس از دوره غوریان هند، در زمان سلطنت «شمسالدین ایلتتمش»، شاعران و گویندگان چیرهدست دیگری نیز از خراسان به دهلی رو آوردند که از آن جمله یکی «خواجه ابونصر ناصری» بود. در همین زمان، شعر و ادب فارسی وارد خانه شاهان شد و بانوانی چون «رضیه» یا «راضیه» سلطان دختر ایلتتمش در ردیف خوبترین شاعران و سخنوران درآمدند. او دارای دیوان اشعاری نیز بود که به جز معدودی ابیات، متباقی در جریان حوادث از بین رفته است.
در همین عصر یعنی قرن هفتم هجری، یکی از ماندگارترین آثار در نثر زبان فارسی نیز خلق شد. این اثر، «طبقات ناصری» نام دارد که توسط «منهاجالدین سراج جوزجانی» نوشته شد. اصلیت او از شمال افغانستان فعلی بود اما به خاطر زمینه مساعد فرهنگی، راهی هند شد. شیوه نگارش طبقات ناصری، شیوا، سلیس و روان است که در بخشهایی، با «تاریخ بیهقی» نیز برابری میکند.
به هر حال، «ناصرالدین ابوالحسن محمود»، مشهور به «امیر خسرو دهلوی» از دیگر بزرگان ادب و سخن فارسی در نیمه دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم در هند بود. امیر خسرو چنان تحولی در نظم و نثر زبان فارسی در شبهقاره هند ایجاد کرد که سعی او در توسعه این زبان، معادل یک قرن تلاش و سعی دهها ادیب و شاعر زبان فارسی در شبهقاره بود. گفته میشود که اصلیت او نیز از شمال افغانستان فعلی بوده است.
“درباره امیرخسرو دهلوی، سخن فراوان است. پدر او را اهل بلخ افغانستان دانستهاند.”(۴)
اینها همه مقدمهای شد تا دهلی در نیمه اول قرن دهم هجری قمری، یکپارچه به کانون زبان فارسی تبدیل شود. قرار بود ادامه مطلب را نیز در همین پُست بنویسم اما به نظر میرسد که طولانی شد. ادامه بحث را در مطلبی تحت عنوان «هند مهد زبان فارسی» پیگیری کنید.
منابع و مأخذ:
(۱) گزارش فرهنگستان زبان و ادب فارسی. صفحه ۶۳
(۲) تاریخ ادبیات صفحه ۲۱۶، تاج محمد زریر، انتشارات نامی، کابل ۱۳۹۳
(۳) مجلس امیر خسرو دهلوی، صفحه ۹۸، انتشارات بیهقی، کابل ۱۳۵۴ خورشیدی
(۴) همان منبع، صفحه ۹۹