سلطانعلی کشتمند فرزند نجفعلی در سال ١٩٣۵ در چهاردهی کابل بدنیا آمد. یک سیاستمدار افغان بود. او در طول دهه 1980 دو بار به عنوان رئیس شورای وزیران از سال 1981 تا 1988 و از 1989 تا 1990 در جمهوری دموکراتیک افغانستان خدمت کرد. همانگونه که خود کشتمند مینویسد، ریشه خانوادگی او بازگشت به هزارههای دایمرداد و فولادی دارد که در زمان نسلکشی عبدالرحمنخان (١٨٨٣-١٨٨١) از سرزمین اجدادیشان رانده شده و به حوالی کابل مجبور به اقامت شدهاند. کشتمند در رابطه با دوران کودکیاش مینویسد.
سلطانعلی که مانند قاطبهی هزارههای افغانستان دهقان زاده بود و به همین دلیل نام خانوادگیاش را «کشتمند» اختیار نموده بود، از محدود جوانان هزارهای شیعه بود که توانست از تحصیلات متوسطه گذشته و وارد دانشگاه کابل شود. او در این مورد مینویسد.
«پدرم مانند پدر کلان و نیکههایم دهقانپیشه بود. پدر و مادرمان علاقمند بودند که علیرغم دشواری های مالی و دوری راه، فرزندان ایشان تحصیل نمایند. چنانکه به همت ایشان من، برادران و خواهرانم همه تا درجهی لیسانس و بالاتر از آن تحصیل نمودیم.» کشتمند به تفصیل سوابق معیشتی پدر و اجدادش را بیان میکند. او صادقانه پدر و اجدادش را دهقانانی مستضعف و زحمتکش توصیف میکند.
«پدرم نجفعلی انسانی زحمتکش، مومن، صادق و با مناعت بود و در صداقت میان اهالی قلعه (منطقه) و دوستان شهرت داشت. او دهقانی کم زمین شمرده میشد و صرف پنج و نیم جریب زمین آبی و هشت جریب زمین دشتی از خویشتن داشت… با کار طاقت فرسای پدر و مادرم چرخ زندگی خانوادگی ما به کندی میچرخید. مادرم بانویی متواضع، خوش قلب و خیرخواه بود و زحمات توانفرسایی را همراه با پدرم برای تامین معیشت و تربیت فرزندان خویش متحمل گردید» در چنین خانوادهای طبیعی است که صدر اعظم سالهای بعد افغانستان، نیز باید کار کند و در چرخاندن چرخ زندگی سخت و دشوار دهقانی، به خانوادهاش کمک کند. آن گونه که خود مینویسد
«من کودکی خویش را با کار دهقانی آغاز کردم و از نوجوانی نیز سالهایی را روی زمین در همراهی پدرم کار میکردم. من در نگهداری گاوها، در امور آبیاری، دروگری، جمعآوری محصولات و خرمنکوبی شرکت میورزیدم. چه روزها و شبها را که یکجا با پدرم هنگام نوبت آب کاریز برای آبیاری زمینها و در بهارها برای به جوی برگرداندن بخشی از آب دریای “چمچه مست” که از بالای کوههای پغمان سرچشمه میگرفت، با قبول دشواریهای سپری میکردم»
اولین و آخرین صدراعظم هزارهی افغانستان، خاطرات تلخی از زندگی نوجوانیاش بیان میکند که در تدوین شخصیت سیاسی او نقش داشته است.«من شاهد زحمتکشیها و عرق ریزیهای دهقانان و مزدوران زراعتی از یک سو و شاهد حرص و آز صاحبان اراضی و سودخواران از سوی دیگر بودهام… من شاهد بودهام که چگونه پس از طفولیت و نوجوانی، دوران جوانی کوتاه میشد و جوانان به پیری زودرس میگرایند… من رنجها و بدبختیهای روستائیان زحمتکش به ویژه هزاره ها را با قلب و وجدان خود احساس کردهام و این منبع الهام برای کار و مبارزه بعدیام بوده و است…»
تحصیلات سلطان علی کشتمند
کشتمند دوران دانشگاه را در دانشکده حقوق و اقتصاد دانشگاه کابل به پایان میبرد و وارد عرصه معلمی می شود. با این حال او از همان اوان جوانی علاقمندیاش را به مسایل سیاسی نشان میدهد، زمانی که او محصل لیسه غازی بودهاست. وی دوران شورانگیز سیاسی و تحصیل در این لیسه را به یاد میآورد.
فعالیتهای سیاسی سلطان علی کشتمند
مدتی سلطان علی کشتمند کارمند وزارت معادن و صنایع میشود و همزمان برای مجلات و روزنامهها مقالات سیاسی و اقتصادی مینوشت. او به اتفاق ببرک کارمل، میراکبر خیبر، نورمحمد ترهکی، دستگیر پنجشیری، طاهر بدخشی، شهرالله شهپر، نوراحمد نور و صالح محمد زیری حزب دموکراتیک خلق افغانستان را تشکیل داده و از اعضای دائمی حزب، در نشست کمیتهٔ مرکزی تعیین میگردد. بعد از انشعاب حزب به دو جناح خلق و پرچم، وی به جناح پرچم با رهبری ببرک کارمل میپیوندد. در سال ۱۹۶۵ او کاندیدای پارلمان شده اما موفق به راه یافتن به پارلمان نمیشود. بعد از کودتای ۱۹۷۸ وی تنها عضو حزب از جناح پرچم بود که بهعنوان وزیر پلان در کابینه نورمحمد ترهکی باقیماند. بقیهٔ اعضای جناح پرچم با بدگمانیهای حفیظالله امین بهعنوان سفیر از افغانستان دور ساخته شده یا از وظایف شان سبکدوش شدند. هنوز یکسال از کار سلطان علی کشتمند بهعنوان وزیر پلان نگذشته بود که بخاطر دیدگاههای سیاسیاش مورد غضب امین و ترهکی قرار گرفته، بدون هیچ جرمی بعد از شکنجههای وحشتناک به زندان انداخته شد.او خود مینویسد:
من مات و مبهوت به این فکر بودم که چطور در مدت کم سه ماه، این رژیم انواع وحشتناک ترفندهای شکنجه را اختراع کردهاست، اگر آنها همین فکر خود را در آبادی مملکت به کار میانداختند اکنون افغانستان چهره دگرگونی داشت. یکی از آن ترفندها که مرا بسیار اذیت مینمود، از این قرار بود: ابتدا سیم تلفن را به انگشتهای شصت پایم وصل میکردند و سپس دسته تلفن را میچرخاندند، سوز و دردی که از جریان برق آن بوجود میآمد احساس میکردم صد بار آب جوش بالای سرم ریختهاند.
اجرای حکم اعدام وی با مخالفت کمیته مرکزی حزب کمونیست مسکو (روسیه) روبرو شد، آنها امین را مجبور کردند جای اعدام را به ۲۰ سال زندان بدهد.پس از یکسال زندان، شوروی مجبور به کنار زدن امین شد، سلطان علی کشتمند پس از رهایی از زندان، او بهطور موقت به عنوان رئیس رادیو و تلویزیون ملی افغانستان، معاون صدراعظم و در نهایت برای نخستینبار در تاریخ افغانستان بهعنوان یک شخص هزاره صدراعظم افغانستان میشود. او بهعنوان اقتصاددان طرحهای بزرگ زیربنایی، اصلاحات در دستگاه حکومت، سیستم آموزش و پرورش، برنامههای بهداشتی، اصلاحات ارضی و خدمات عمومی را به اجرا گذاشته و در شرایط وخیم سیاسی آن زمان توانست اقتصاد کشور را از تورم بالا نجات دهد. وقتی در سال ۱۹۹۰ محمد نجیبالله او را از مقام صدارت عزل کرد و محمدحسن شرق را به جایش منصوب کرد، تورم بالا رفت و بحران اقتصادی عظیمی کشور را فراگرفت. نجیبالله مجبور شد سلطان علی کشتمند را دوباره بعد از 9 ماه به مقامش برگرداند و او مجدا برای به عنوان نخست وزیر منصوب شد که در دوران دوم صدارت خود وضع اقتصادی را بهبود داد. در سال ۱۹۹۱ سوءقصدی برای ترور وی انجام گرفت اما او جان سالم بدر برد؛ کشتمند هر روز در مسجد امام حسن مجتبی واقع در غرب کابل سخنرانی داشت، پس اتمام سخنرانی وقتی سوار موتورش میشد در میان جمعیت گلولهای به وی شلیک شد که گردن وی وارد شده و از شقیقهاش خارج شد. وی برای درمان کامل خود چندین بار تحت جراحی قرار گرفت. پس از این سوءقصد نافرجام، وی استعفا نامهاش را تحویل رئیس جمهور وقت نموده و برای تداوی به مسکو رفت.
پایان قدرت سلطان علی کشتمند
پس از سرنگونی و پناهندهشدن نجیبالله به دفتر سازمان ملل کابل، کشتمند نخست به روسیه و سپس به انگلستان پناهنده شد. در سال ۱۹۹۲ نخستوزیر وقت کشور بریتانیا جان میجر به وی پناهندگی سیاسی داد. از آن زمان تاکنون وی با خانواده خود در لندن زندگی میکند.در انگلستان سلطان علی کشتمند به یکی از مدافع سرسخت حقوق هزارهها و دیگر ملیتها تبدیل گشت. او از قدرتطلبی آشکار اکثریت پشتونها شکایت میکند، وقتی در کودتای داوودخان رژیم شاهی از بین رفت، وی ابراز داشت: برادران، امروز پس از پنج قرن حاکمیت پشتونها، سلطنت شان از بین رفت.