تولد، دوران کودکی و تحصیلات
در استان میدان وردک و در دل کوهپایههای بابا منطقه بزرگ و وسیعی است بنام «سرخآباد» دیار نامآشنا و سرزمین صفا و صمیمیت که نامش با ندای صلح و برادری همآهنگ و با واژه صلح محک خورده و روزگارانی هم حاملان و تامینکنندهگان صلح را توسط “نیروی صلح” در سراسر هزارستان میفرستاد که جز افتخارات مردم آن سامان میباشد. سرزمین که با کوه و سلسله کوه ستیغ، بلند و بزرگ بابا که نماد ثبات، پایداری و استواری دامن نیشنانش محسوب میشود احاطه شده است. در مرکز این منطقه قریهای است بنام «تیرباط» که روزگاری «عبدالوهاب خان بهسودی» با برادرش «الحاج عبدالرحیم خان بهسودی» دو برادر و دو شاهین افتخار بهسود و دهمرده که نام و صلابتش طنینانداز درهها و دامنههای کوهبابا بود و مدتی زیادی بر مسند وکالت، مردمداری و حکمترانی تکیه زده بود، زندگی میکرد که خاطرات نیکو و یاد خیر شان تا هنوز باقیست.
در بهار سال 1320 هـ.ش نسیم صبحگاهی از چنین خانوادهای پیامآور مژدگانی تولد کودکی به اهالی ده و قریه میشود. پدرش «عبدالوهاب خان بهسودی»، نام او را «عبدالرحمن» انتخاب میکند.
«عبدالرحمن» دوران طفولیت را در دامن پر مهر پدر و مادر سپری نموده و دوران کودکی هم در فضای محبتآمیز خانواده و محیط قریه با همسالانش سپری میشود. تعلیمات ابتدایی را الی «صنف سوم»در تنها مکتب ساحه « مکتب ابتداییه سرخآباد» فرا گرفته و لقب شاگرد ممتاز را به خود اختصاص میدهد. برای ادامه تعلیم رهسپار «لیسه راقول» که آن زمان الی دوره متوسطه فعالیت داشت، گردیده و دوره متوسطه را در آنجا تکمیل و بنابر عدم امکانات تحصیلی بالاتر دوباره به زادگاهش بر میگردد. پدر که اهمیت سواد و تحصیل را درک کرده بود، بنابر نبود فرصت تحصیلی بالاتر از دوره متوسطه، برای او «معلمخانگی» استخدام نموده و «عبدالرحمن» نزد استاد نامدار و شاعر فرهیخته «استاد ناصر نصیب» چندین زمستان از خوان سواد او بهرهمند میگردد، تا اینکه زمینه تعلیمی دوره لیسه در «لیسه راقول» فراهم میگردد، دوباره بدانجا مراجعه نموده و به سویه «بکلوریا» فارغ التحصیل میگردد بعد از فراغت راهی دیار «کابل» گردیده و شامل «مکتب نظامی» یا «حربی ښونځی» میگردد.
او با شوق و علاقهمندی زایدالوصف و حمایت و تشویق بیدرنگ خانواده با تمام توان و تحمل ریاضت مشغول کسب علم و دانایی بود که توفیق رفیق نیمه راه شده و مانع ادامه تحصیل میشود. ابتدا پدر مهربان در سال 1353 هـ.ش و متعاقباً عموی بزرگوار در سال 1358 هـ.ش یکی پی دیگر چهره در نقاب خاک کشیده و او را با کولهباری از مسئولیتهای سنگین مردمداری، رهبری و مدیریت جامعه_ میراث پدر و عمو_ تنها میگذارد. «عبدالرحمن» مجبور به گزینش یکی از دو مورد؛ ادامه تحصیل که علاقه و اشتیاق فراوان بدان داشت و یا ترک تحصیل و پرداختن به امور مردمداری، که هر دو مورد برایش اهمیت خاصی داشت، میشود. سرانجام به نتیجه میرسد که باید به منطقه برگردد و مسئولیت رهبری و مدیریت امور مردمش را به عهده بگیرد.
«عبدالرحمن خان بهسودی» در کتابت و خوشنویسی جز معدود کسان آن ساحه بود. علاوتاً کتابهای زیادی سیاسی، فلسفی و حقوقی را مطالعه و پیرامون اندیشههای دانشمندان و بزرگان معلومات آفاقی زیادی را کسب نموده بود و این کمک کرده بود که در بسیاری مجالس، محافل بزرگ و حل دعواهای حقوقی-قضایی و اجتماعی با کارشناسان و حقوقدانان چانهزنی و پیرامون موضوعات مربوط ابراز نظر نماید.
فعالیتهای اجتماعی و سیاسی
فعالیتهای گسترده اجتماعی جزء برنامههای زندگی «عبدالرحمن خان بهسودی» بود. در این راستا، حل و فصل بسیاری از دعاوی حقوقی– قضایی مردم منطقه را به عهده میگرفت. این دوره را مهمترین و اثربخشترین دوره طلایی زندگی «عبدالرحمن خان بهسودی» میتوان شمرد که بعد از رحلت پدر و کاکای ایشان در سال 1358 هـ.ش، آغاز و الی رحلت شان را در بر میگیرد. این دوره مقارن با تحولات عظیمی سیاسی و اجتماعی و ناپایداری نظامها و حکومتها در کشور چون؛ جهاد و قیامهای مسلحانه مردمی، روی کار آمدن حکومت مجاهدین، جنگهای داخلی، ظهور گروه طالبان و حکومت آن، دوره نوین دموکراسی، ایجاد تشکلات و جهتگیریهای سیاسی، به قدرت رسیدن دوباره گروه طالبان میباشد که مسئولیتهای خطیر و تصمیمگیریهای سختی را فرا راه «عبدالرحمن خان» قرار داده و حتی باعث میشود که بیش از 60 روز را در زندان سیاسی «حفیظالله امین» در «زندان پلچرخی» کابل سپری نماید. اما ایشان با همان درایت و درک درست که از اوضاع سیاسی و اجتماعی داشت در هر دوره برای پاسداری و حمایت از مردم در کنار مردم باقیمانده و طبق صوابدید و متناسب به شرایط حاکم در کشور، اقدام و گامهای عملی برداشت که بهخاطر پرهیز از اطاله کلام، به طور اختصار از آن یادآوری میگردد.
«عبدالرحمن خان بهسودی» سهم بارز در جهاد و قیام مسلحانه مردمی علیه شوروی وقت، داشته و از جمله پیشگامان جهاد مقدس اسلامی در منطقه بوده و یکی از تمویلکنندهگان و بسیجکنندهگان مجاهدین در جبهات بود. بعد از پیروزی مجاهدین در افغانستان و رویکار آمدن حکومتهای محلی، «عبدالرحمن خان بهسودی» با اصرار و پیشنهاد مردم، علما و بزرگان منحیث «والی بهسود» با مرکزیت «سیاهبوته بهسود» به مدت چندین سال ایفای وظیفه نمود، در چنین شرایط که حاکمان محلی با تدوین و تطبیق قوانین جداگانه و منحصر بهفرد و گروه خود بالای مردم حکومت میکرد. یکی از شعارهای «عبدالرحمن خان بهسودی»، کسب رضایت مردم و تأمین قانون و عدالت بود و در عمل هم ثابت کرده بود که رضایت مردم خط سرخ اوست و نباید از آن عدول کرد. چنانچه «حضرت آیتالله العظمی حاج واعظزاده بهسودی (مدظلهالعالی)» در پیامی تسلیت که به مناسبت رحلت ایشان داده است، به این موضوع اشاره و بیان نموده است. « عبدالرحمن خان شخصیت معتدل، مردم دوست و خوش نام منطقه بود، روزگاری که والی بهسود بود با مدیریت شایسته نام نیکی از خود برجای گذاشت.»
در دوران جنگهای داخلی متأسفانه جنگهای خانمانسوز در هر گوشه و کنار کشور جریان داشت که به جنگهای برادرکشی تبدیل شده بود. «عبدالرحمن خان بهسودی» با درک وضعیت برای جلوگیری از تباهی مردم، در کنار مرحوم «آیتالله مظفری(رح)» و سایر همراهانشان، «نیروی صلح» را ایجاد و برای جلوگیری از جنگهای خانمانسوز و رفع جنجالهای که بین گروهها و افراد در سطح بهسود و مناطق همجوار چون «میدانشهر»، «غزنی»، «بامیان»، مناطق مرکزی و صفحات شمال بوجود میآمد، سریعاً اقدام نموده و برای حل معضلات به آنجا حضور میرساند که این ابتکارعمل برای همه هویدا بوده و باعث حل صدها اختلافات و جنجالهای که منجر به قتل و کشتار بود، گردیده است. که به دو نمونهآن اختصاراً پرداخته میشود:
- حل اختلافات بین مردم «فاطمستی_بامیان»؛ از سال 1360 هـ. ش به بعد، از اثر مداخله و نفوذ تنظیمهای سیاسی اختلافات شدید که منجر به قتل بیش از 60 تن میگردد، بین مردم «فاطمسی_مرکز بامیان» اتفاق میافتد که دامن اختلافات و جنگها به قدر گسترش مییابد که حتی ارگان محلی از حل آن عاجز میماند. «عبدالرحمن خان بهسودی» از ادامه این نفاقها رنج برده و با تعدادی از بزرگان «سرخآباد» در سال 1376 هـ.ش عازم ولایت بامیان گردیده و با همکاری ارگانهای محلی، به معضله 16 ساله پایان داده و صلح نسبتاً پایدار بین مردم «فاطمستی» برقرار میگردد.
- حل منازعه «قرهقل بهسود»: بر اثر اختلافات و منازعه بین تنظیمها و گروههای سیاسی، «قرهقل بهسود» به میدان نزاع مبدل گردیده و شاهد لشکرکشیهای زیادی از طرف و جناحهای درگیر بود. این منازعه 6 ماه متواتر را در بر گرفته و منتج به خسارات هنگفت مالی و حتی جانی گردیده بود که بیش از 15 تن کشته و زخمی داشت. برای حل این معضل افراد و شخصیتهای بسیاری پادرمیانی نمود که موثر واقعی نمیشد. سرانجام «عبدالرحمنخان» با سایر همراهانش تحت پرچم «نیروی صلح» اقدام میکند که بعد از تدویر چندین جلسه، رضایت طرفین را حاصل که سرانجام به یک صلح پایدار منتج میگردد.
بعد از رویکار آمدن «حکومت گروه تحریک طالبان» در دور اول؛ «عبدالرحمن خان بهسودی» برای پاسداری، حمایت و حفاظت از مردمش با قبول خطرپذیری و تحمل مشقتها و فشارها هیچگاه کشور را ترک نکرد. با توجه به اینکه فرصتها و امکانات بهتر برایش در بیرون میسر بود و باوجود مواصلت توصیهها و پیشنهادها مبنی بر بیرون شدن شان از کشور، ولی او در منطقه، شریک درد و رنج مردمش باقی ماند و به یک آدرس مطمئن برای پشتیبانی و حمایت مردمش و رسیدگی به درخواستیها و حل مشکلات آنان، مبدل شده بود و لایهها و چتر کلان حمایتی ایجاد کرده بود، طورکه نهتنها مردم «سرخآباد» بلکه مناطق همجوار آن برای حل مشکلات حقوقی و اجتماعی و مشکلات که در ادارات و ارگانهای محلی و ولایتی میداشت، به «عبدالرحمن خان بهسودی» مراجعه مینمود او هم بدون تعلل شخصاً وارد عمل شده و برای حل آن اقدام میکرد که مشکلات متعدد و قضایاهای زیادی را حل و فصل نموده است.
در دوره نوین و دوره دموکراسی، که فضا نسبتا برای آبادانی کشور مساعد بود، «عبدالرحمن خان بهسودی» علاوه بر آنکه در جهت حل قضایا و اختلافات بزرگ در سطح ولایت «میدان وردک» و منطقه با عضویت در «کمیسیون حل منازعات کوچیها و دهنشینان» به مدت چندین سال، نقش عمده و فعال را ایفا نمود، در بسیاری جلسات، نشستها و فیصلهها با صراحت از حقوق مردم، تامین عدالت و برقراری ثبات، دفاع و حمایت مینمود. در بسیاری از جلسات و نشستهای جمعی و تصمیمات پیرامون «بهسود» و «میدان وردک» حضور معنیدار و نقش تعیین کننده داشت. عملکرد و تلاشهای صادقانهای او، از وی یک چهره مطرح و ملی ساخته بود، طور که حامدکرزی رئیس جمهور اسبق کشور، این موضوع را در پیام به مناسبت رحلت وی اذعان داشته و بیان میدارد: «عبدالرحمن خان بهسودی یکتن از بزرگان قومی کشور که همیشه در خدمت مردم و وطنش بود» و دهها خاطرات نیک، متانت و دلسوزی وی را سایر افراد که در کمیسیون با ایشان همکار بوده، از وی تعریف میکند. با رویکار آمدن دوباره گروه طالبان در کشور، «عبدالرحمن خان بهسودی» نیز مردم خود را تنها نگذاشت و درکنارشان باقی ماند.
«عبدالرحمن خان بهسودی» در قسمت آبادانی و توسعه زیربناها از جمله؛ ایجاد و تاسیس «مدرسه ولیعصر(عج) سرخآباد» در کنار مرحوم «آیتالله شریفی (رح)»، فعال سازی و رسمیت «لیسه سرخآباد» و ارتقای آن، اهدای زمین و اعمار تعمیر جدید «لیسه سرخآباد»، مراکز صحی، کانالها، احداث سرکها ، ایجاد پل و پلچک منجمله پل «دهنقل سرخآباد»، پل «دهنگیروی سرخآباد» و پل «سر ولوم سرخآباد»، و سایر خدمات عمرانی و پروژههای توسعهای، در سطح بهسود و سرخآباد نیز همکاری و نقش فعال داشته اند که قابل اغماض نیست.
ایجاد و تشکیل نهادهای اجتماعی و فرهنگی منجمله «شورای هزاره» نیز از جمله فعالیتها و کارکردهای ایشان در جهت همسویی، اتحاد و یکپارچگی مردم هزاره به حساب میآید.
ویژگیهای شخصیتی و سجایای اخلاقی
«عبدالرحمن خان بهسودی» از ویژگیهای منحصر به فرد شخصیتی و سجایایی اخلاقی نیکو برخوردار بود. مجموع این ویژگیها او را به شخص قابل اعتماد و چهره سرشناس مبدل ساخته و هم بر محبوبیت او در بین مردم افزوده بود که میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
- فصاحت و بلاغت در گفتار؛ او متناسب به شرایط حال و متقارن به هدف و هماهنگی کامل با آن، به طور صریح، مستقیم، موزون، متین، سنجیده شده و استوار حرف میزد، تسلط کامل بر فن و هنر کلام بر شیوایی سخن او تاثیر گذاشته و او را از دیگران متمایز ساخته بود.
- شجاعت و دلاوری؛ ناملایمات زندگی از او یک شخص نترس و شجاع ساخته بود. در حل قضایا تدبیر میسنجید و هم در انجام کارها و هم در مقابل افراد و گروهها هراس و ترس را به خود راه نمیداد. شهامت و شجاعت او در همه دورهها قابل ستایش و زبانزد عام و خاص است.
- تامین روابط و وفق با اجتماعات؛ «عبدالرحمن خان بهسودی» با ذکاوت و درایتی که داشت، به سادهگی میتوانیست با اجتماعات و گروههای قومی مختلف روابط بر قرار و مردم با او احساس خویشتنداری نموده و او هم خود را جز مردم میدانیست. این امر سبب شده بود که در حل بسیاری از دعواها و جنجالها مقدمتر از دیگران محسوب شده و حرفش به کرسی عمل بنشیند.
- وفاداری و مسئولیتپذیری؛ پایبندی و عمل به عهد و وفا در پندار، گفتار و کردار «عبدالرحمن خان بهسودی» نسبت به مردم و دوستان ایشان برجسته بود و همواره بیان میداشت که در طول عمرش با کسان که عهد و پیمان بستهاست تا زمانکه از طرف مقابل، عهد شکنی صورت نگیرد، وفادار بوده و جز اصول مهم زندگی شان است.
- احترام و تواضع؛ او شخص متواضع و فروتن بود. احترام خاصی به اقشار مختلف جامعه منجمله افراد غریب و کودکان قایل بود. تلاش میکرد که سردسترخوان و غذاخوردن با افراد غریب در یک کاسه بنشیند و غذا تناول کند. در جلسات و مراسمهای قومی همه وقت و در اواخر حیاتش با وجود که کسالت داشت، حضور میرسانید. به حرفهای مردم گوش داده و با کمال فروتنی سخن میگفت.
- دلسوزی و مشوق؛ او نسبت به مردم و قوم خود دلسوز بود. جوانان را تشویق به فراگیری و تحصیل علم، فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی مینمود. از چالشها و مشکلات فرا راه مردمش رنج میبرد و برای حل آن تدابیر سنجیده و اقدام مینمود.
- صبوری و بزرگاندیشی؛ علیرغم همه نارساییهای موجود صبوری پیشه نموده و برای کارهای بزرگ میاندیشید.
- ارزش به تحفه و هدایای مردم؛ هر گاه دوستان و آشنایان برای او تحفه میآورد، نهایت تلاش میکرد که از آن حدالاعظم استفاده را مخصوصاً در حضورداشت خود شخص نماید. گفته میشود که شخصی «جاکت بَرَک» از «ولسوالی ورس ولایت بامیان» برای شان تحفه آورده بود، بعد از چندین سال استفاه کهنه و قابل استفاده در بیرون از خانه نبود و هر زمانیکه از آمدن «آورنده تحفه» خبر میشد، فوراً آن جاکت را بهتن میکرد و اینگونه به دوستان و هدایای شان، احتراماً قایل میشد.
- مهمان نوازی؛ دروازه ایشان هم تا زمانیکه در بهسود زندگی میکرد و هم بعداً در کابل، به روی همه باز بود. به مقوله که «مهمان دوست خداست» باور داشته و با مهمانان خوشبرخورد بوده و سفرهاش برای مسافرین، عابرین، دوست، بیگانه و آشنا پهن بود.
- اخلاق نیکو؛ یکی از خصایص اخلاقی او، داشتن اخلاق نیکو بود. با مخاطبین خود با الفاظ نیکو سخن میگفت و هیچگاه الفاظ وقیح، زشت و ناپسند در هیچ حالت استعمال نمیکرد و همه از گفتار و رفتار او راضی بود.
- علاقهمندی به ورزش؛ او طرفدار اکثر ورزشها منجمله ورزشهای عنعنوی جامعه مانند؛ پهلوانی، بزکشی، نیزهزنی، اسبدوانی بود و خود نیز در بسیاری از این ورزشها شرکت داشت، طورکه گفته میشود که ایشان در ایام جوانی پهلوان و کشتیگیر شناخته شده بود. اسبش را دوست داشت و بیشتر مورد توجه و رسیدهگی قرار میداد که میتوان جز ویژگیهای منحصر به فرد شان محسوب کرد.
ارتحال و محل تدفین
به تعبير «مولانا» روح انسان كه از عالم خويش به دور افتاده و در زندان تن محبوس گشـته و مانند نی در شوق رجوع بدان عالم در اين قفس ناله و شكايت آغاز میکند، روح «خانکاکا» نیز خسته از این دنیا، فکر پرواز به سر زده، جسم او را از «کابل» به سرزمین آباییشان« سرخآباد» مکان که در آن زاده شد و شخصیتش شکل گرفت و شدیداً به آن احساس دلدادهگی و عشقورزی میکرد، طورکه، جز لاینفک و امر اجتناب ناپذیر جدایی از آن مکان بود، انتقال میدهد. چند روز قبل از سفر به «بهسود» حس عجیبی برایش رخ میدهد، گویا تلنگر آماده شدن به یک سفر طولانی برای او به صدا در آمده و بدون درنگ بار سفر بسته و راهی «بهسود» میشود. آنجا به دید و وادیدها با همسالان و مردم خود پرداخته، سیبهای باغچه اش را از درخت چیده و جهت انتقال به «کابل» داخل کارتن جا بهجا میکند، غربت تنیده شده در کوهپایهها بابا را قبل از قبل احساس میکند. به دوستانش توصیه میکند که از او عکسهای یادگاری بگیرد و متواتراً بیان میدارد که بالای دنیا اعتبار نیست و ممکن دیگر فرصتی پیش نیاید.
روز جمعه فرا میرسد و کمکم به موعود ملاقات و زمان سفر دایمی نزدیک میشود. برای اشتراک در مراسم تشیع و تدفینی در قریه «کتوک سرخآباد» که در فاصله چند کیلومتری اقامتگاه شان قرار دارد، با تعدادی از همراهانش پیاده راهی قبرستان گردیده و در مسیر راه با هرکه ملاقات میکند از عبث بودن دنیا و اینکه روزی همه از این دنیا خواهند رفت، سخن میگوید. ” شب تاریک و بیم موج گردابی چنین هایل» فرا میرسد، آنشب، مهمان یکی از دوستانش میشود، بعد از صرف طعام ساعت 9 شب دوباره به اقامتگاه بر میگردد تا « کجا دانند حال ما سبک ساران ساحل ها » را تعبیر کند، اما پیک عجل مهلت نمیدهد.
سرانجام با یک عمر تلاش و فعالیتهای خستگیناپذیر با کمال محبوبیت که در بین مردمش داشت، ساعت 9:45 شب مورخ 15 میزان سال 1401 هـ.ش از اثر ایست قلبی، به عمر 81 سالگی داعی اجل را لبیک و در جوار رحمت الهی میشتابد که خانواده، دوستان، آشنایان و جامعه بزرگ دهمرده و مردم بهسود در سوگ از دست دادن یکتن از بزرگان و خوانین خویش مینشیند.
جنازه مرحومی الیوم شنبه مورخ 16/7/1401 هـ.ش طی مراسم پرشکوه با حضور گسترده اقوام، بزرگان، روحانیون، فرهنگیان و عموم مردم از اکثر نقاط «بهسود» در هدیره آبایی شان در منطقه «تیرباط» سرخآباد بهخاک سپرده میشود. روحش شاد و یادش گرامی باد.
بنابراین ضمن عرض تسلیت و ابراز غمشریکی به خانواده محترم شان، فرزندان، اقارب، بستگان سببی و نسبی و مردم سرافراز و باوقار «دهمرده»، جامعه فرهنگی و با افتخار «بهسود»، چکیدهای از زندگینامه ارزشمندی «عبدالرحمن خان بهسودی» که با توجه به فرصت محدود و کمبود اطلاعات، متناسب به مراسم فاتحهخوانی ایشان، به طور اختصار ترتیب و تهیه گردیده که به هیچوجه کامل نبوده و در آیندههای نزدیک به کارنامههای درخشان جناب شان، بیشتر پرداخته خواهند شد، تقدیم شما خوانندهگان محترم میگردد.