قسمت اول
مروری مختصربه تاریخچۀ پیدایش کوچ نشینی ومهاجرت هادرتاریخ بشر
نگاهی به تاریخ تکامل جوامع بشر، در کرۀ زمین به وضاحت نشان میدهد که کوچ نشینی ومهاجرت به مثابۀ یک ضرورت تکاملی درمرحلۀ معینی از تاریخ تکامل حیات انسانها، جبراً وارد پروسۀ هستی وتکاملی بشر گردیده،که انگیزۀ اساسی آنراجستجوی شرایط بهتر زندگی ودستیابی به موقعیت های مناسب در رابطه با شرایط جوی ومنابع مواد مورد نیازانسانها در طبیعت، ویا هم عوامل خشونت بار ذات البینی میان خود انسانها، که منجر به بی جا شدن یک کتله توسط کتله های دیگر میشود، تشکیل میدهد، که عوامل فوق کتله های بزرگ ویا کوچک انسانی را جبراً وادار به نقل وانتقالات ومهاجرت ها به مناطق واستقامت های متعدد در روی این کرۀ خاکی نموده، در نتیجه پدیدۀ مهاجرت وکوچ نشینی را درمرحلۀ معینی از حیات ایشان ضرورتاًبه ارمغان آورده است.
خصوصیات عمدۀ این مرحلۀ حیات انسانها همانا پیدایش ورشد حیات دامداری وانکشاف دامپروری بااهلی سازی حیوانات، شکل گیری مناسبات طایفوی وقبیلوی در جوامع انسانی بوده ، ضرورتاًبا نقل وانتقالات دسته جمعی، یکجا بامواشی تحت مالکیت در فصل های معین هرسال ،با در نظر داشت امکانات رهائی از تغیرات اقلیمی و دستیابی به منابع مواد غذائی موجود در طبیعت برای انسانها ومواشی، ویاهم در تقابل وتصادم با قبایل وطوایف متخاصم، ازیک منطقه به منطقۀ دیگر، به اشکال وشیوه های مختلف صورت میگیرد
این تحرکات دسته جمعی بصورت کل سه شکل اساسی ذیل را دارا بوده اند:
الف- کوچ نشینی های موضعی ورجعی( رفت وبرگشت های ثابت وموسمی دربین دو ویاچندین منطقه).
ب- کوچ نشینی های غیر موضعی وغیر رجعی(انتقالات کتلوی ومهاجرت ها به استقامت های مختلف وبدون برگشت).
ج- تهاجمات ویرانگرکوچیگری، با هدف غصب زمین وچراگاه، وپاک سازی های قومی ونژادی .
– نقل وانتقالات غیر موضعی، فراگیر ترین وگسترده ترین شکل تحرکات جمعی انسانها در تاریخ میباشد که نقش بزرگی را در پروسۀ تکامل حیات انسانها ایفا نموده، وپویایی انسان رادر جستجوی زندگی بهتر، با دست یابی به نعمات مادی طبیعت، وفراهم سازی زمینه های تعمیم تجارب کتله های مختلف انسانی، به نمایش گذاشته، و اساسی ترین بستر پیدایش تمدن هارا پی ریزی نموده است. این نوع نقل وانتقالات کتلوی که، در تاریخ موسوم به مهاجرت های اقوام، قبایل ونژاد های مختلف انسانی است، اکثراًبه استقامت های معین وبدون باز گشت به عقب تا پیدا کردن محلات مناسب ودایمی سکونت تداوم یافته، و در نهایت با اسکان یابی این مردم دریک ساحۀ معین وآمیزش آنهابا مردم دیگر،حیات کوچی گری ومهاجرت ختم ومرحلۀ بعدی وپیشرفته ترحیات اجتماعی، پدیدار میگردد،که بر اساس آن مجموع باشندگان کرۀ خاکی ما، روزگاری را با این پدیدۀ متروک تاریخ سرو کار داشته، ودر مقطع معینی از تاریخ همه مهاجر اند، که بعداز مهاجرت های طولانی ودشوار در جاهای مختلف امروزی، مسکن گزین گردیده، وبه حیات تکاملی خود تداوم بخشیده اند.
– اما کوچیگری های موضعی وغیر رجعی که، بصورت عنعنوی در بسا نقاط عالم منجمله کشور ما ، از زمانه های دور تا امروزرایج میباشد، عبارت است از نقل مکان های مؤقتی در مواقع معینی از سال که، عموماً به شکل سکونت های فصلی بالای زمین ها وچراگاه های تحت مالکیت، خود آن مردمی که در یک محدودۀ معین جغرافیاوی امرار حیات مینمایند، ودارای محلات سکونت تابستانی( ایلاق) وزمستانی( قشلاق )میباشند تبارز مینماید، که همین اکنون نیز در حیات روستایی باشندگان شمال، مرکز وبعضی مناطق دیگر وسیعاً مروج بوده، و بخشی از طبیعت زندگی دامداری وزراعتی ایشانرا تشکیل میدهد.
– کوچیگری با ماهیت تجاوزی وغاصبانۀ زمین خواری باپاک سازی های قومی ونژادی:
این پدیدۀ شوم عبارت است ازهجوم های پلان شدۀ قبایل کوچی خارج از محدودۀ جغرافیاوی متعلق به خود ایشان، با اشغال وغصب سرزمین های متعلق به دیگران، که در افغانستان طی سده های اخیر تاریخ یکجا با پیدایش حاکمیت های قبایلی پدیدار گردیده، واز زمان زمامداری امیرعبدالرحمان خان تا امروز به یک سیستم منظم چپاول گری دولتی وغصب زمین ودارایی غیر پشتون ها توسط مهاجمین کوچی که از جانب دولت ها حمایه وتمویل میشوند مبدل گردیده است ، که روز تا روز بر ابعاد واهداف آن نیزگسترش به عمل میآید.
این نوع حیات خانه بدوشی که با هدف اشغال منابع حیاتی باشندگان دیگر مناطق، بصورت فصلی در ساحات معین جغرافیاوی انجام میشود، بیانگر وحشیانه ترین وعقب مانده ترین شکل وشیوۀ زندگی در کرۀ زمین است، که به جز ازافغانستان وبعضی مناطق عقب ماندۀ دیگر در افریقا نمونۀ آن در دیگرجاها دیده نمیشود.
عامل اساسی پیدایش ورشد این پدیدۀ شوم در افغانستان که بد ترین ووحشیانه ترین قربانی هارا از خود کوچی ها ی بد بخت وتحمیق شده اخذ می نماید، وایشان را محکوم به زیستن در تحت بدترین ووحشیانه ترین شرایط زندگی نموده است، پدیدۀ قبیله سالاری وابسته به اجانب است، که حکام وامرای قبایلی با هدف تحقق اغراض ونیازمندی های آزمندانۀ فردی وگروهی خود وحامیان خارجی خویش، بصورت دوامدار از این پدیدۀ شوم وتباه کن اجتماعی حمایه نموده واین عمل را به بخشی از سیاست های رسمی ودولتی خویش مبدل نموده اند، که بر اساس آن انسانهای شامل این گروپ را، با اعطای نام کوچی یعنی بی وطن، وافتخارات موهوم استحماری، درعمق بد ترین اشکال جهل، فقر وتعصب ، بامحروم سازی عمدی ایشان از ابتدایی ترین امکانات زندگی انسانی، چون داشتن محل مشخص مسکونی ورهیابی به امکانات زندگی بهترمثل داشتن مکتب وشفاخانه وغیره غرق نموده، از آنهامنحیث بد ترین وغیر انسانی ترین سلاح ولشکربدون مزد ومسئولیت، در جهت ویران سازی واز میان بردن مظاهر زندگی دیگر باشندگان کشور ، وتحقق آرزو های غیر مشروع وغیر انسانی خود، بهره برداری مینمایند.
بصورت طبیعی حیات کوچی ها با خصوصیاتی که فوقاً تذکر یافت، کاملا دارای ماهیت ستاتیکی وغیر قابل تغیربوده، ودر طول قرون متمادی، با پیروی از سنت های متحجرقبایلی، در یک دوربسته وتکراری به حیات خودادامه داده، و فاقد روحیۀ تحول پذیری وتکامل میباشند، که هیچ تغیری را در زندگی روزمرۀ خود به سادگی پذیرا نمیشوند
در زندگی این گروه آمیزش با مردم دیگر، چون میوۀ ممنوعه حرام، وحفظ اساسات حیات قبیلوی مقدس ترین ارزش زندگی محسوب میشود،که نباید از آن عدول کنند، وقبول هر نوع تغیروتحول در زندگی برای آنها چون مرگ وحشتناک بوده، و بزرگترین افتخار ایشان، حفظ همان آداب ورسوم اولیه وچسبیدن به سنت های تغیر ناپذیرکوچی گری و پاسداری از آنها می باشد.
اگر سوالی مبنی بر تغیر در زندگی این گروه به پیش آید، بزرگترین تغیر درزندگی آنها همانا تغیرات آب وهوا واقلیم است که آنهارا وادار به حرکت از یک منطقه به منطقۀ دیگر میکندوبزرگترین تحول هم کم ویا زیاد شدن رمه های مواشی آنهاست، یکجا با کهنه ویا نو شدن غژدی های شان وبس ،در غیرآن تغیر و تحول در زندگی آنها یک امر محال ودور از تصور بوده وهیچ معنایی ندارد.
طوریکه در فوق اشاره نمودیم، پیدایش این مرحلۀ تاریخ در حیات جوامع بشری مربوط به هزاران سال قبل از امروز است ،که مدت دوام این دوره نیز درحیات جوامع مختلف، متفاوت بوده وبیشتر به خصوصیات تکامل پذیری وقابلیت های دگر گون سازی زندگانی روزمره، توسط خود آنها مرتبط است، که باتأثیر پذیری وتجربه اندوزی ازپروسۀ حیات خود ودیگران بدان ها نایل میشوند .
یعنی اینکه زندگی کوچی گری، در حکم یک اجبار در یک مرحلۀ معینی از زندگی انسانهاست نه خصوصیت مادام العمر، در زندگی یک گروه ویا طایفۀ خاص، که ضرورتاً باید است بعد از طی مدتی، در رابطه با ضرورت تحول پسندی وتکامل پذیری انسان ها، دچار دگرگونی وتکامل گردیده ومتروک گردد.
اما برعکس، مطالعۀ تاریخ افغانستان نشان میدهد که، حفظ اساسات کوچیگری، در نزد قبایل حاکم یک مسألۀ مقدس قبیلوی بوده، واین پروسۀ مقدس سازی استحماری تا آنجا به پیش میرود که، حیات مسخرۀ خانه بدوشی ورقتبار کوچی های مظلوم وبیگانه باماهیت حقیقی زندگی، به سوژۀ شاعران ونویسندگان استحماری ،باگزافه گویی های دور ازمنطق وتعقل مبدل گردیده، ووسیلۀ گردیده است ، در جهت به زنجیر کشیدن بهتر وبیشتراین سیه روزان، در جال فقرجهل وعقب ماندگی ، تا سرحد سقوط ایشان به موجودات انسانوارۀ ماقبل تاریخ!!این خود بزرگترین جنایت در تاریخ بشراست، که بدترین شیوۀ برده سازی انسان بالوسیلۀ انسان را، با داعیه های دوستی وخون شریکی، به نمایش گذاشته، وعملی میسازد، که اکنون به یک عنعنۀ فاسد دایمی در حیات کوچی ها ی کشور ما مبدل گردیده است!!!
در حالیکه همه میدانند، مقید ماندن در قید این اوهام قرون وسطایی، نه گویای کدام امتیاز وبرجستگی خاص ذاتی ونژادی است، ونه هم استعداد ولیاقتی که دارندگان آنرا به مفاخر خاصی مفتخر سازد، چنانچه کوچیها ی امروزی در افغانستان، با تلقینات غیر منطقی وغیر عقلانی تحمیق کنندگان تاریخی وابسته به قوم وتبار خویش ،به سوی استحمار وتحمیق کشانیده میشوند، وبی خبر از آن اند که زیستن وباقی ماندن ابدی در قید این چنین یک زندگی نکبت بار، جزمایۀ شرمساری وبدبختی چیزی بیش نیست! ومشوقین فرهنگی این نوع حیات، خودبه قبول یک لحظۀ آنهم حاضرنمیباشند ، که کوچیها همه عمر خودرا در آن میگذرانند، وبا مصاب شدن به این مصیبت بزرگ کلیه پیوند های عقلانی زندگی را نسبت به جوامع دیگر انسانی از دست داده ومحکوم به زیستن در یک دوربستۀ تکراری زندگی با محرومیت از کلیه مزایای زندگی انسانی گردیده اند .
به این ترتیب مفهوم والای زندگی که همانا ترقی وتکامل بادست یابی به شرایط بهتر ومتکامل تر زندگی است برای مبتلایان این مرض مهلک وخانمانسوز بکلی ازبین رفته وتداوم حیات تحت تأثیر غرایض بیولوژیکی چون خوردن وخوابیدن،جنگ،غارت وعشق به داشتن مواشی بیشتر،افتخار به اجداد،خوار وذلیل شمردن زن ،تعصب ، حرص جمع آوری وذخیرۀ پول وداشتن اسلحه وغیره به یک امر دائمی، درنسل اندر نسل آن طائفه مبدل گردیده وکلیه مفاهیم زندگی صرف به همین چیز های ناچیز ودر سطح زندگی انسان های ابتدائی خلاصه میشود وبس.
کوچی دشمن آشتی ناپذیر تمدن وانسان متمدن است وهر آن چیزی که از قدرت فهم او بالا تر باشد ،آنرا باشمشیر کفر ودینی که خود اوهم از واقعیت آن بی خبراست ترور وتکفیر مینماید،زیرا به همان اندازه که از تمدن انسانی بیگانه است ازدین نیزبرداشت ناقص وجاهلانه دارد .بناءً برداشت کوچی ها از دین نیز فهم وبرداشت قبیلوی وماقبل اسلام است.
در قاموس زندگی جوامع متمدن امروزی واژۀ کوچی دارای یک مفهوم معادل با بی وطن وآواره را دارا بوده وبه آن دسته از گروه های انسانی اطلاق میشودکه تابعیت هیچ یک از کشور های جهان را دارا نمی باشندواز پذیرش قوانین اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ،اخلاقی ومدنی موجود در این ویا آن کشور سر باززده وبا کوچ کردن های دائمی از یک نقطه به نقطۀ دیگر نظر به موسم سال وصلاحدید وضع زندگی خود دایما در حرکت بوده ، مفاهیم وارزش های پذیرفته شدۀ جوامع متمدن انسانی برای آنها فاقد معنی وارزش واقعی میباشد. دردنیای معاصرموجودیت این پدیدۀ ضد تمدن بشریعنی زندگی کوچی گری تقریباًاز میان رفته وصرف در بعضی از مناطق شدیداً عقب ماندۀ قاره های آسیا وافریقا هنوزهم به موجودیت خود ادامه میدهد که نمونه های بزرگ آن همین کوچی های افغانستانی وپاکستانی در آسیا ، وبعضی طوائف هنوز هم وحشی در جنگل های افریقا وامریکای جنوبی میباشد، البته کولی های موجود دراروپای شرقی،وروسیه را نیز میتوان بدانها علاوه نمود ،که تعداد آنهاهم روز تاروز در حال کاهش وهر کشوری هم در تلاش آن است که به این پدیدۀ ماقبل تاریخ اگر در حدود اربعۀ آن موجود باشدبا یافتن راه های علاج منطقی ومعقول خاتمه داده وجامعه خودرا از شر این سمبول جهل وعقب ماندگی درعصر حاضر نجات دهد.
اما یگانه کشوری که هر گز نمی خواهدبا دعوت این موجودات ماقبل تاریخ به زندگی متعادل انسانی،و متناسب باشرایط زندگی امروز،به آنها خدمتی نموده وایشان را وارد حوزۀ تمدن بشری نماید کشور افغانستان در تحت زعامت وادارۀ قبیله سالاران حاکم، دردو طرف خط دیورنداست ،که در مانور های مختلف سیاسی واقتصادی خوددر جهت نیل به اهداف ومقاصد شئونیستی ، در مقابله با دیگر اقوام وملیت های ساکن این سر زمین از وجود ایشان استفاده مینمایند.
این پدیدۀ شوم حیثیت زخم ناسوری را بر پیکر زخمی وهزار پارۀ کشور ما دارد ، که دشمنان داخلی وخاجی مردم ومیهن ما،در مراحل مختلفۀ تاریخ، به اشکال متفاوت از آن استفاده نموده وهنوز هم به آن ادامه میدهند.
چنانچه ما امروز، بازهم شاهدآن هستیم که دلالان بازار مکارۀ استعمار واستبدادقبیله، سعی در مشتعل نگهداری آتش کوچی بازی داشته ، وبا گسیل سیل آسای ایشان به مناطق مسکونی هزاره ها ، ازبیکها، تورکمن ها، ایماق ها وغیره تلاش دارند ،که آرزو های انسانی مردم مارادر جهت سیر، به سوب یک زندگی انسانی ورهائی از منجلاب بدبختی های رسوب یافته وباز مانده ،ازسیاه ترین دورقهقرائی تاریخ کشور،ورهیابی به یک زندگی متعادل، مورد دستبرد ونابودی قرارداده وبه این مزرع نفاق وبدبختی مانع از تابیدن خورشید سعادت وآزادی برای همیش شوند.
تاریخ سرزمین ما گواه برآن است که اقوام کوچی در مراحل مختلف موجودیت کشور فعلی افغانستان به اشکال مختلف از جانب دشمنان رنگارنگ داخلی وخارجی، بر علیه مردم ما ودیگر مردم این منطقۀ آسیا مورد استفاده قرار گرفته اند که یادآوری با تفصیل هر یک از آنها حایز ارزش واهمیت تاریخی خود میباشد،
ولی درینجا فقط به یاد آوری آن بخشی از بازی های قبیلوی وکوچی بازی بسنده مینمائیم که مربوط میشود به ایجاد دولت فعلی افغانستان ، با پیدایش غیر مترقبۀ دولت سدوزائی تحت زعامت احمد خان ابدالی ودوره های سیاه زمامداری بارکزایی ها و محمد زائی ها تا امروز که وضع فلاکتبار دیروز وامروز این سر زمین محصول کارو زار ایشان است. تا باشد با افشای ماهیت خائنانه وجنایتکارانۀاین بازی ها وبازی گران در گذشته وامروز ،از ماهیت کنونی این بازی، درین مرحلۀ حساس تاریخ کشور خود پرده برداری نموده واز تداوم این فاجعه درآ ینده کشورجلو گیری کرده بتوانیم.
قسمت دوم
مروری بر نقش کوچیها وقبایل
درشکل گیری حوادث و فجایع تاریخی افغانستان
هیچ فاجعۀ در تاریخ بشرزشت ترازآن نیست که، خلقی تا آن حد تحمیق واستحمار شود که، عریان ترین عوامل بد بختی وسیه روزی خودرا، به لوای افتخار خود تبدیل، وهر گز در صدد رهایی از آن نباشد، چنانیکه کوچی گری وخانه بدوشی بالای یک جمعی ازباشندگان کشور ما به سمبول غرور وافتخار کاذب ایشان مبدل شده، واین افتخارات کاذب چنان آن قوم را از خود، بیخود نموده است که از احساس وخیم ترین امراض جاری در پیکر خود هم عاجزاند، وجراحات چرکین پیکر خودراهم جزو افتخارات خود بحساب میآورند.
این خود کثیف ترین شیوۀ استثمار وبهره کشی از یک قوم در لباس دوستی وخون شریکی است، که نظام های فاشیستی همیشه بدان متوسل میشوند، وبدینوسیله از آن جمع سیه روز وبد بخت بهره کشی سیاسی ونظامی به عمل میآورند، ولی خود آن تاریخ زدگان افتخار بدان دارند که مردم ایشان را کوچی میگویند، وگاهی هم ترانه های پر شور در وصف ایشان سروده میشود، لیکن خودآن ترانه خوان یکجا با شاعرآن ترانه ها، یک لحظه هم تحمل زیستن در شرایط دشوار وغیر انسانی حیات کوچی هارا ندارند!!
قبل از همه شایان ذکر است که:
کلمۀ کوچی، بر گرفته ازواژۀ کوچ، بمعنی حرکت وتغیر مکان بوده، وبه گروه های سیار ومتحرک انسانی، پرندگان، ماهیان وغیره با پیشآوند سازی نام ایشان قبل از کلمۀ کوچی اطلاق میشود که، با هدف سکونت وامرار حیات از یک محل ومنطقه به محل ومنطقۀ دیگر نقل مکان مینمایند. مثل انسانهای کوچی، پرندگان کوچی، ماهیان کوچی وغیره
واژۀ کوچی کاملاً یک اصطلاح زیست شناسانه، دررابطه با چگونگی شرایط وشیوه های زندگی انسانها وحیوانات بوده، در هیچ مرحلۀ از تاریخ کشور ما وجهان، ودرهیچ قاموس جغرافیای بشری وتاریخی، نام اصلی وطبیعی هیچ گروه معین انسانی به اسم کوچی مسما نبوده ونیست!!، وکلمۀ کوچی مبیین، نوعی از شیوه وساختارزندگی طبیعی وغیر طبیعی انسان ویا حیوان، نظر به حالت سیار بودن ومتحرک بودن آن بحساب میرود که نوعیت آنرا پیشآوند کلمۀ کوچی تعریف مینماید!
در سرزمین کنونی افغانستان پیدایش واژۀ کوچی ومسما سازی گروه های معینی از باشندگان کشور ما، بصورت کل یک توطئۀ قبیله سالارانه با هدف تحمیق واستحمارباشندگان مالدار وکوچ نشین کشوربوده ، وهدف آنرا استفادۀ افزاری از این مردم مظلوم، بخاطرنیل به اهداف واغراض قدرت طلبانه واستفاده جویانۀ محض تشکیل میدهد وبس!
چنانچه اگربه دقت متوجه شویم، وپرده های خود فریبی وعوام فریبی های تفوق طلبانه وکاذب را، درین رابطه از برابر دیدگان خود دور سازیم ، به وضوح در می یابیم که، هر یکی از قبایل منسوب به کوچی، دارای نام معین وبا اعتبارتاریخی خود بوده، ودر مناسبات ذات البینی قبیلوی، معرف هویت وشخصیت حقیقی ایشان به شمار میرودهمانند احمد زی، کاکر،یوسفزی، ابراهیم خیل وغیره که اطلاق اسم عام وغیر تعریف شدۀ اهانت آمیزکوچی به ایشان، در حقیقت نوعی هویت زدایی، وتبدیل نمودن آنها به یک گروه خانه بدوش بی وطن وفاقد هویت اجتماعی است وبس!! که این خود یک توطئۀ ظالمانه نسبت به بخشی ازهم وطنان پشتون ما، بوسیلۀ آن فضل فروشان قبیله سالاری است که از یک سو تا گلو در لجنزار خدمت اجانب غرق بوده واز سوی دیگر مردم بدبخت کشور مارا با فرو بردن درباطلاق یک چنین هویت بخشی های کاذب، خواهان استخدام در جهت تعمیل آرزو ها شیطانی خود وباداران خویش اند. این خود خیانت عظیم تاریخی وجفای بزرگ در حق باشندگان سرزمین ماست که، بدینگونه ایشان را در برابر هم استعمال نموده واز آب گل آلود در جهت نیل به اهداف خود استفاده میبرند.
هموطن!
کشور پهناورما نه زمین کم دارد ونه هم چراگاه، که قبیله سالاران مزدور، به این ترتیب با گسیل باشندگان یک بخش به بخش دیگر کشورومسما سازی ایشان به کوچی وناقل ، این همه آتش فتنه وفساد را در کشور ما بر پا نموده اند.
زمین های واقع در دو طرف رود های خروشان کابل، هلمند،کنر، لغمان وغیره بمراتب حاصل خیز تر وبا برکت تر از زمین های للمی وفاقد آب کوهستانات هزاره جات ویا فاریاب ،بدخشان ،بادغیس ،غورویا ریگستان های آقچه، اندخوی ودولت آباد در ساحات شمالی ومرکزی کشور ماست!!، در صورتیکه از آب این رود خانه ها استفاده واین زمین های بایر آبیاری شود،! که متأسفانه تا امروز چنین نشده، وآب رودخانه های ما زمین های پنجاب، سند، سیستان وبلوچستان را آبیاری میکند، وقبیله سالاران مزدور، جهت اغفال مردم وپنهان نگهداشتن خیانت های خود، قبایل خون شریک خودرا مسما به کوچی وناقل نموده، بعداز مسلح سازی تا دندان، به شمال اعزام میدارند، تا لقمۀ نان باشندگان زحمت کش آن ساحات را هم، که با هزاران رنج وزحمت وتوکل به لطف وبارندگی آسمان، برای خود امید مهیا سازی دارند، بر خاک ریخته وبا خون شستشودهند! که این امر واضحاً یک توطئۀ جنایتبار بر علیه مجموع مردم افغانستان است.
اگر از آب آن رود خانه ها استفاده صورت گیرد، وزمین های دو جانب این رود خانه ها زیر آب آورده شود، در آن صورت، اگر عادلانه وعاقلانه فکر شود، این مردم شمال ومرکز افغانستان است که بایستی به خاطر در یافت زمین ودستیابی به زندگی بهتر به ساحات حاصلخیز وچهار فصلۀ جنوب وشرق کشور اعزام شوند ، نه سیل مردم شرق وجنوب که با حفظ مالکیت ها در دو طرف خط دیورند ، یکجا با مواشی ایشان که، درهر فصل بهاربه مناطق بی آب وخشک دهقانان شمال ومناطق مرکزی اعزام وحاصل زحمات ایشان پامال مواشی ایشان ساخته میشود!
پدیدۀ کوچی با ماهیت ومحتوای کنونی آن، ارتباط نا گسستنی با پدیدارشدن پدیدۀ قبیله سالاری وحاکمیت انحصاری در کشورمادارد که سرآغاز آن را میتوان از تشکیل دولت احمد شاه ابدالی وتأسیس دولت کنونی افغانستان، باپیدایش پدیدۀ استعمارغرب درین منطقۀ آسیا، دراوایل قرن نوزدهم میلادی، موردمطالعه وارزیابی قرارداد .
البته این بدان معنی نیست که حیات کوچ نشینی قبل بر آن در این محدودۀ جغرافیاوی وجود نداشته ،وتصادفاً بعداز آن به ظهوررسیده! ، بر عکس کوچ نشینی مطابق به انگیزه های حیات دامداری در میان گروه های مختلف باشندگان این ساحه، از مدتها قبل وجود داشته، وکوچ نشینی همانند سایر جوامع بشری در پروسۀ تکاملی زندگی مردم مانیز یک مرحلۀ معین ومهمی را تشکیل میدهد، که همیشه تابع قوانین ومقررات مختص به خود ومحدود به حدود تعین شده با ماهیت غیر تجاوزی برای کلیه باشندگان این سرزمین بوده است ، که تجاوز بالای آن حدود تعین شده ونقض قوانین مربوطه، حقیقتاً بمثابۀ تجاوز بالای مالکیت قانونی وشرعی مردم تلقی، وجرم بحساب میآمد.
البته اصول های تعین حق مشروعیت در مالکیت نیز مطابق به معیار های شرعی وحقوقی پذیرفته شدۀ آن دوران کاملاً ثابت بود، که تخطی از آن به مفهوم عدول از قوانین طبیعی وجاری در حیات جامعه محسوب میگردید.
در نتیجۀ نفوذ واعتبار اینچنین یک مناسبات اجتماعی واقتصادی درحیات باشندگان این منطقه، ما شاهد زندگی باهمی وپایدار مردم خود، بدوراز تعصبات نژادی ،قومی وحتی مذهبی در طول اعصار وقرونی میباشیم که باشکل گیری مدنیت های با شکوه وایجادفرهنگ های ماندگار، وتحولات مادی ومعنوی دیگری توأم بوده است.
هر چندی که شیوع جنگ ها بنابر علل مختلف سیاسی، اقتصادی وجیوپولیتیکی، اکثراً دامنگیر باشندگان این ساحۀ جغرافیاوی در تاریخ میباشد، ولیکن اشتعال این جنگ ها، باالوسیلۀ اجانب ومخاصمات ذات البینی، هیچگاهی زندگی باهمی مردمان مسکون درین سرزمین رابصورت دایمی از هم نبریده وتا آنجا که مقدور بوده، همواره در کنار هم قرار داده است.
اما درهیچ مرحلۀ نام کدام قوم ویا قبیله کوچی نبوده ، وکوچ نشینی را نباید با پدیدۀ استعماری واستحماری کوچی یکی پنداشت.
پیدایش نام کوچی وناقل،باانگیزۀ تجاوز، تحت نام کوچی وناقل، با هدف غصب وتصرف مالکیت های مشروع وموروثی اقوام وملیت های مختلف در مناطق مختلف افغانستان، وپیدایش بیدادگری ملی درین سر زمین، ازنتایج شوم پیدایش دولت های قبایلی درین منطقه ، بعد ازتجزیه وزوال دول قدرت مند باستانی چون ماوراء النهر(ترکستان )،خراسان وهندوستان، یکجا با پیدایش پدیدۀاستعمارغربی درین حدود میباشد، که منجر به شکل گیری یک پروسۀ سیاسی کاملاً غیر طبیعی ،در یک فضای حاکمیت طلبی های وابستۀ قبیلوی، با تسلط غریزۀ منفعت جوئی وایجاد تنش دربین خود قبایل تازه به دوران رسیده از یکطرف، وهم زمان در برابرسائر باشندگان این سرزمین از جانب دیگرمیشود.
این سیاست با ظهورعبدا لرحمان خان در تاریخ، به اوج کمال آن ارتقا یافته وبه یک سیاست رسمی وپذیرفته شدۀ دولتی، در قالب مناسبات قبیله پرستی، و تبار گرایانۀ فاشیستی مبدل میشود که، نتایج شوم آن در کلیه عرصه های زندگی مصیبت بار دیروز وامروز جامعۀ ما، قابل لمس ومطالعه است، که سیمای کلی جامعۀ مارادر باتلاقی از خونریزی واسارت، باغرق بودن در لجنزار فقر ،بد بختی ،جهالت، نفاق و اسارت، از گذشتۀ دور تا امروز به نمایش میگذارد.
حال میپردازیم به اصل مسأله، یعنی توضیح مناسبات متقابل قبیله سالاری وپدیدۀ کوچی در افغانستان:
طوری که بررسی های تاریخ نشان میدهد دولت احمد شاه ابدالی یک دولت تیپیک قبیلوی بر بنیاد اشتراک منافع قبایل ابدالی، بارکزایی، کاکر، اسحق زی، غلزی، نورزی،پوپلزی وغیره است، که هستۀ اساسی آنرا اتحاد رهبران آن قبایل در ائتلاف با بعضی قبایل خورد وریز دیگر تشکیل میدهد، و ادارۀ واقعی دولت نیزبر حسب تأمین منافع آنهاگردانندگی میگردد.
احمدشاه ابدالی خواست های سود پرستانۀ سران قبایل مؤتلف خودرا، فقط با لشکر کشی ها وغارت سرزمین های دیگرتأمین وبر آورده میسازد، که این امرهمیشه توانمندی های حاکمیت را در خدمت امیال وآرزوهای رؤسای قبایل قرار میدهد .
با تأثیر پذیری از همین معادلۀ شوم حاکمیت طلبی قبیلوی است، که در دورۀ بیست وپنج سالۀ زمامداری احمد شاه ابدالی ، تاریخ کشور ماجز ویرانی وامحای مظاهرتمدن از هندوستان تا ترکستان چیز دیگری را شاهد نیست وهیچ اثری ازتمدن حتی در مقر زمامداری او شهر قندهار هم به چشم نمیخورد که آنرا گرایشی به سوی دگرگون سازی وتحول مثبت اجتماعی وفرهنگی درین دوره به حساب آورد.
سرمایه های بزرگ غارت شده، در نتیجۀ تهاجمات نظامی، از هندوستان ، خراسان وترکستان هم برخلاف تعاملات فتوحات ولشکر کشی های معمول آن دوران که، قسمت عمده واساسی آن غنایم جنگی صرف عمران وآبادی های مجلل در مقرآن امپراطوری ها میگردید،دردورۀاحمدشاهی میان سران قبایل تقسیم وبه این ترتیب بجای عمران وآبادانی کشورباعث تقویت نفوذ واعتبار رؤسای قبایل وتحکیم پایه های نظام قبیلوی در کشورگردیده است، که سر منشاً کلیه حوادث سیاه وشوم بعدازدورۀ احمد شاهی ازمتن همین پدیدۀ شوم قبیله سالاری سرچشمه گرفته، وتباهی های جبران نا پذیری را که دامنۀ آن تاامروزهم ادامه دارد، ببار میآورد.
طوریکه تاریخ نشان میدهد احمدخان ابدالی که بعد از قتل مرموزنادر شاه افشار، با حیله ونیرنگ سنی بودن، حمایۀ مستقیم، ازبیکها، تورکمنها وبخشی ازغلزائی هارا در لشکرنادرشاه افشار کسب وبا حمایت های بی دریغ قزلباش های بیات، جوانشیروغیره که زن احمد شاه ومادر تیمور شاه ازخیل آنان بود، به قندهار مواصلت نموده ،قدرت را با یک نوع مانور سیاسی در دست میگیرد.
احمد شاه که از لحاظ قدرت ونفوذ قبیلوی نسبت به دیگر رقبای قبایلی خود خیلی ها ضعیف و نا توان است، تلاش میکند اقوام وقبایلی را که ضعیف تر وکم خطر تراند با خود متحد وبر عکس قبایلی راکه دارای نفوذ واقتدار میباشند از صحنۀ قدرت با توطئه ودسیسه ساقط نماید.
با تکیه برهمین پالیسی قبایل نیرومند غلزائی ومخالفین ابدالی خود راکه خطری را متوجه زمامداری او مینمودند با حیله ونیرنگ و بیرحمی هرچه تمام قتل عام و گروه های کوچک قبایلی را با اهدای زمین های غصب شده از دیگران، وادار به کوچ وجابجایی در مناطق مورد نظر خویش میسازد، وبه این ترتیب، برای اولین باردر افغانستان اصطلاح کوچی عرض وجود ومورد استفادۀ سیاسی ونظامی قرار میگیرد، واحمد شاه ابدالی کوچی های تازه ظهوررا مورد حمایت همه جانبۀ خود قرار میدهد .
تورک های مسکون در نواحی قندهار، هلمند ، ارزگان، زابل وغزنی نیز در همین دوره مجبور به ترک سرزمین های مسکونی خود گردیده وبه سایر نقاط منطقه در شمال وجنوب وقسماً هم غرب کشور پراگنده میشوند.
در لشکر کشی های احمد شاهی قبایل وفادار به اویکجا بااین طوایف تازه نام کوچی، بخاطر دستیابی به غنایم جنگی وسیعاً مورد استفاده قرار گرفته اند که، درین میان کوچی ها بنابه عدم تعلق به سرزمین خاص ،ومقید بودن به منافع روزمره و نداشتن هیچ نوع مسئولیت وتعهد اخلاقی در رابطه بااین یا آن قوم ویاسرزمین ،باهر آن مرجع قدرت که زمینۀ غارت وچپاول را به ایشان مساعد ساخته میتوانست متحد وبر عکس برعلیه آنها نیز استعمال شده میتوانستند .چنانچه در تاریخ ، ما نمونه های زیادی را درین رابطه میتوانیم مورد مطالعه قرار دهیم که بعداً به آنها تماس خواهیم گرفت.
احمد شاه ابدالی با شناخت دقیق از ماهیت وخصوصیت کوچیها، در کلیه لشکر کشی های خود از وجود آنها منحیث یک نیروی عمده وچپاولگر استفاده های زیادی به عمل آورده است که، درنتیجه سران همین قبایل وکوچی ها به گردانندگان اصلی دولت او مبدل و در دوره های بعدی برعلیه جانشینان اووسیعاً مورداستفاده قرار گرفته اند، ویکی از عوامل بزرگ انحطاط دولت سدوزائی را در آن دوره ها تشکیل میدهند ،که ما نمونه های بارز آنرادر چگونگی سقوط دولت زمان شاه ابدالی نواسۀ احمد شاه که خواهان اصلاحات با زائل سازی نقش قبایل وکوچی ها در دولت بود، ویا هم در کشمکش های ذات البینی شاه شجاع وشاه محمود وکامران بخوبی میتوانیم درصفحات تاریخ آن دوره مورد مطالعه قرار دهیم.
اینکه قبایل وکوچی هاچگونه گاهی با برادران بارکزائی وزمانی هم با رؤسای سدوزائی متحد وبالآ خره به مهره های بازی اجانب چون انگلیس ها ایرانی ها روسها وغیره مبدل شده اند،یکی از عوامل اساسی بحران های سیاسی واجتماعی کشورما را، در گذشته وامروز تشکیل میدهد، وعلت اساسی عقب مانی کشور ما ازرشد وتکامل موازی ویکسان با دیگر کشورهای جهان ومنطقه را همین ساختار قبیلوی حاکمیت هاوکشانیدن زندگی بخشی از باشندگان کشور به حیات غیر ثابت وغیر تمد نی دایما کوچی بودن تشکیل میدهد که ذیلاً پارۀ از آنها را مرور خواهیم نمود :
الف : کوچی ها در سقوط دولت زمان شاه ابدالی نقش بزرگی راایفا نموده اند وقرار شواهد انکار نا پذیر انگلیس ها که از قدرت شاه زمان سخت در هراس وآنرا خطر ناکتر از قدرت ناپلیون در اروپا می پنداشتند از وجود کوچیها در جهت خلق نفاق، در بین برادران شاه زمان واشاعۀ پروپاگند ها در بین مردم استفاده های زیادی نموده ، پول واسلحه مورد نیاز مخالفین اورا از طریق همین کوچی ها که دایماً در رفت وآمد بین کشور ما وهندوستان بودند تأمین کرده اند. تا اینکه به اثر خیانت یکی از سران قبایل پشتون بنام عاشق شاه شینواری که نزدیک ترین دوست شاه زمان بود دستگیروتوسط برادر اندرش شاه محمود باتحریک وزیر فتح محمدخان بارکزائی کورساخته شد.
ب: شاه محمود وشاه شجاع با توطئه ها ودسایس همین سران قبایل وکوچی ها تحت سر پرستی وزیر فتح محمد خان وبرادرانش طبق نقشه وپلان انگلیس ها به ورطۀ نابودی کشانیده شدند ودر نهایت استقلال وتمامیت ارضی کشور نیز از میان رفت وکشور ما عملاً توسط انگلیس ها اشغال شد.
ج: امیر دوست محمد خان بعد از پناه بردن خاینانه به انگلیس ها وبه دم تیغ سپردن هزاران فرزند جان به کف اقوام وملیت های ساکن شمال هندوکش در منطقۀ توتم درۀ شمالی که تحت نام جهاد بر علیه انگلیس ها ودفاع از نوامیس ملی جمع شده بودند ،توسط همین کوچی ها پیام های خاینانۀ خود را مطابق به اوامر انگلیسها عنوانی اعضای فامیلش ارسال واز آنها مهار ساختن قیام های آزادی خواهی مردم ما را تقاضا ودر نهایت با ارسال کدوی نصوار وعینکش باز هم توسط همین کوچی ها به پسرش وزیر محمد اکبر خان که رهبری قیام کنندگان را داشت ، قیام آزادیخواهانۀ مردم مارا به ناکامی مواجه ساخت.
د: در دورۀ زمامداری شیرعلی خان تمام اوضاع داخل کشور مایکجا با جریانات روزمرۀ داخل دربار او از طریق همین کوچی ها به اطلاع انگلیس ها رسانیده میشد ودر نهایت معاهدۀ ننگین گندمک بالای امیر محمد یعقوب خان به کمک همین سران کوچی ها وقبایل ومشورۀ مستقیم سردار یحیا خان پسرسلطان محمد خان طلائی خسر اوبه امضا رسانیده شد که منجر به از بین رفتن قطعی استقلال وتمامیت ارضی کشور شد.
ذ- در دورۀ زمامداری امیر عبدالرحمان خان این نیروی هجومی کوچی ها بود که با صلاحییت های عام وتام به مناطق اشغالی هزاره جات ، منظماً هجوم برده، جان ومال وناموس مردم هزاره را به غارت میبردند، واز اسیر نمودن زنان وکودکان، بمقاصد برده فروشی سود میبردند، واین اسیران را با انتقال به هند به هندو ها به فروش میرسانیدند وپول های گزافی را از آن خود میساختند .
ر- البته نقش این گروه در ناکام ساختن وعقیم ساختن نهضت امانی با آوردن اوراق تبلیغاتی وتصاویر برهنۀ ملکه ثریا که توسط انگلیس ها ترتیب گردیده بود وقاچاق اسلحه برای شورشیان وآوردن مبلغین انگلیسی در لباسهای مختلف چیزی است که برهیچ کسی پوشیده نیست واین نقش خاینانه وخانمانسوز توسط آنها تا همین اکنون هم ادامه دارد .
این گروه خانه بدوش که درک وبرداشت اساسی آنها از زندگی وحیات انسانی محدود به سطح شناخت آنها ازمواشی تحت مالکیت آنهاست در هیچ دوری ازتاریخ، کشور مارا از آسیب خودها در امان نگذاشته ، ساحات مسکونی ومزارع مردم سرتاسر کشور، در فصل های مختلف سال بصورت دایمی پامال مواشی بی زبان آنها بوده ولی این زبا نداران ویرانگر، با حمایۀ زمامداران قبیله سالارخود، این عمل را برای خود حق وامتیازی به حساب آورده اند، و قبیله سالاران حاکم درین سر زمین نیز با اعطای لقب افتخاری کوچی یعنی بی وطن به این انسان های قرون اولیۀ تاریخ، از وجود آنهادر جهت تأمین منافع آزمندانۀ خود وباداران شان بر علیه دیگرباشندگان اصیل وبومی کشور ما سود برده، واز ایشان درمواقع لازم، منحیث سلاح انسانی ووسیلۀ سرکوب وچپاول دیگران استفاده نموده اند که در هر صفحۀ ازتاریخ این کشور ما میتوانیم صد هانمونه ومثال آن را یاد آور شویم.
این واقعیت که دشمنان رنگارنگ مردم وسر زمین ما چگونه در جهت سازماندهی وصدور اغتشاشات وشورش ها بر علیه مردم مااز وجود این مردم بی وطن بهره برداری نموده، وبا اعطای حق تعدی وتجاوز به جان ومال وناموس مردم در سرتاسر کشور از جنوب تاشمال وازشرق تا غرب چه فجایع نامکرر تاریخ را به یادگار گزاریده اند خود بحثی است دردناک ومفصل که ما درین جا فقط به ذکرچند نمونۀ نزدیک به زمان حیات خودرا به عنوان مثال یاد آور میشویم:
اگر فجایعی راکه در دوره های زمامداری امیر عبدالرحمان خان ، امیر حبیب الله خان، امیر امان الله خان، نادر خان صورت گرفته ومنجر به قیام های خونین مردم ساحات مختلف کشورکه، همیشه با زور سر نیزه سرکوب گردیده است، یک سو بگذاریم وصرف وقایع چند دهۀ اخیر تاریخ را از نظر بگذرانیم دفعتاًمتوجه میشویم که، واژۀ کوچی در حیات جامعۀ امروزی افغانستان ، کاملاً یک واژۀ سیاسی وهدفمند بوده وهدف آن اشغال وپاک سازی محلات مسکونی وزراعتی دیگر اقوام وملیت های کشور توسط این گروه میباشد.
با پیروی از همین پالیسی است که همه ساله ودر مواقع معینی از سال، طوایف کوچی از هر طرف جمع آوری وبعداز مسلح سازی ، با ادعای مالکیت بر زمین های مردم هزاره، ازبیک، تورکمن، تاجیک، ایماق وغیره بمناطق شمال ومرکزی کشورسرازیر ساخته میشوند که ، هدف اساسی آن به آشوب کشیدن مناطق امن وپامال سازی داشته های اقتصادی آن مردم میباشد .
هجوم کوچی ها به مناطق مسکونی هزاره های بهسود، انتقال ناقلین وکوچی ها تحت عناوین مختلف به مناطق شمال کشور، همانند تخار، قندوز، بغلان،سمنگان، بلخ، جوزجان، سرپل، فاریاب ، همه گواه بر تداوم همان سیاست های کهنه با عناوین جدیدی است، که نتیجۀ آن جزدامن زدن و تداوم بخشیدن به اختلافات اقوام وملیت های مختلف درین سرزمین نبوده ، وغایۀ آن از بین بردن موجودیت واقعی دیگر اقوام وملیت ها درین سرزمین است.
هرچندی که بی نتیجه بودن این سیاستها در گذشته وعقیم ماندن این پالیسی با وجود همه مظالمی که در حق آن مردم صورت گرفته واز اعمال هیچ نوع فشاری تا سر حد قتل عام ها وکوچ های اجباری توسط عمال حکومت های تک ملیتی وفاشیستی خود داری نگردیده، بر همگان ثابت است، ولی این باربنای این سیاست بر خشت دیگری تکیه دارد که همانا وجود نیروهای اشغالگر خارجی وحمایت های بی دریغ وهدفمند ایشان از این سیر سیاست گذاری ها در کشور ما، با هدف دستیابی به اهداف استراتیژیکی بعدی درکشورهای آسیای مرکزی است.!! که مسلماً این سیاست ، در این بار نیز محکوم به شکست است، هرچندی که نتایج شوم آن در امروز وفردا ، مصایب بس بزرگی را نصیب مردم ما ساخته وخواهد ساخت!
مأخذ ها ومنابع:
– افغانستان در مسیر تاریخ- تألیف میر غلام محمد غبار
– جغرافیای تاریخی افغانستان- نوشتۀ پوهاند عبدالحی حبیبی
– افغانستان در پنج قرن اخیر –تألیف میر محمد صدیق فرهنگ
– انکشاف ولایات مرکزی یا هزاره جات- نوشتۀ، وؤاله با ترجمۀ علم رشنو
– روابط خارجی افغانستان درنیمۀ اول قرن بیست – نوشتۀ لودویک آدمک وترجمه شده توسط پوهاند فاضل صاحبزاده .
– تاریخ احمد شاهی نوشتۀ منشی محمود الحسینی
– تاریخ روبط اقتصادی واجتماعی افغانستان از داکتر پولیاک وپیگولین
– هزاره هانوشتۀ حسن پولادی وترجمۀ علی عالمی کرمانی
– شبرغان در صد سال اخیرنوشتۀ محمد عمر الیم بیات
– پژوهشی در تاریخ هزاره ها نوشتۀ حاج کاظم یزدانی