سال 87 دو سه ماه از تراژدی غم انگیز بهسود گذشته بود ، در یکی از روز های تابستان ، در اتاق دوست قدیمی ام سید باقر حسینی با جوان دانشجوی آشنا شدم که خود را محمد عطایی معرفی نمود و گفت در دانشگاه تهران مهندسی پزشکی می خواند و به دیدار خانواده اش در مشهد آمده است ، حدود یک ساعتی با هم پیرامون مسائل و مشکلات جامعه هزاره سخن گفتیم ، مخصوصا که او از سمینار کوچیها در دانشگاه تهران حرف های داشت و من از نشست علمی ” کوچیگری در افغانستان ” که توسط انجمن کاتب در مشهد برگزار شده بود. این گپ و گفت تمام شد و هرکس به راه خودش رفت .
امسال انتشار ویژه نامه ” سرزمین سوخته ” بهانه ی شد تا بار دیگر باهم ارتباط داشته باشیم این بار نیز ساعت ها باهم نشستیم و
از آرمانها و آرزوهای مشترک گپ زدیم ،ایشان از جلسات تاریخ افغانستان دردانشگاه تهران گفت و این که ضرورت دارد شبیه چنین کاری دربین دانشجویان مشهد ( اتحادیه دانشگاهیان افغانستان ) راه اندازی شود . عطایی پس از مدتی طرح یک سیر مطالعاتی تاریخ افغانستان را با تمرکز بر تاریخ هزاره ها تدوین نمود و گفت قرار است این برنامه را در اتحادیه دانشگاهیان افغانستان اجرا نماییم و دوستان قول همکاری داده اند . این خبر خوشحال کننده بود از آن رو که برای نخستین بار کسی چنین شجاعت را از خود نشان داده و در بین دانشجویان مشهد اقدام به برگزاری چنین ” کار گروهی ” می کرد . از من درخواست همکاری نمود و من نیز با کمال میل پذیرفتم.
پس از یکی دو جلسه مقدماتی ، قرار شد این برنامه را در اردوی دانشجویان با جمع بیشتری مطرح نماییم تا اطلاع رسانی شفاف تری صورت گیرد . در روز اردو ، این جانب بحثی را با عنوان ” ضرورت با زخوانی تاریخ افغانستان ” مطرح نمودم که از جنبه های مختلف برای مخاطبان جدید بود . ابتدا از دانشجویان سئوال شد که در زمینه تاریخ افغانستان و مشخصا تاریخ مردم هزاره چقدر اطلاع دارند و چه کتابهای را مطالعه نموده اند ؟ پاسخ ها بسیارغیر منتظره بود ، هیچ کسی از شرکت کنندگان این جلسه، پاسخ روشنی نداشت !! وقتی از کتاب مهم تاریخ ملی هزاره اثر تیمور خانوف ، سراج کاتب وسایه روشنهای مرحوم نایل و آثار استاد یزدانی پرسیده شد نه تنها کسی نخوانده بود که برخی گفتند اصلا ندیده وحتی نشنیده اند ! در مورد درصد جمعیت مردم هزاره پرسیدم برخی ده در صد می گفتند و برخی چهل در صد ! و برخی … در این که چه احساسی داشتم خود تان می توانید حدس بزنید.1 جلسه را با ذکر چند نمونه از واقعیت های جاری در افغانستان ادامه دادم :
– تهاجم مکرر کوچی نما های مسلح به هزارستان در سالهای اخیر
– رد وزرای پیشنهادی مردم هزاره طی سه مرحله پیاپی علی رغم داشتن تعهد ، تخصص و شایستگی لازم
– تبعیض بسیار گسترده در ادارات دو لتی و حضور 5 در صدی ( در برخی ادارات کمتر)مردم هزاره
– تبعیض های گسترده در بخش بورسیه های تحصیلی
– محرومیت مناطق هزاره نشین درعرصه های مختلف
– و…
گفتم حال باید بیندیشیم که چرا این رویدادهای هماهنگ رخ می دهد و چه عواملی پشت این قضایا وجود دارد ؟ به نظر می رسد ساده انگاری خواهد بود اگر کسی علل این حوادث را تنها در زمان حال جست و جو نماید ، همه این ها ریشه های تاریخی دارد ، تاریخی که در آن حکومتهای فاشیستی در راستای سیاستهای ویرانگر شان کتله های وسیعی از مردم افغانستان را قربانی نمودند و پس از آن با تدوین تاریخ جعلی به فرهنگ ، زبان و تاریخ شان هجوم بردند و با کار تبلیغاتی و ” صد سال جنگ روانی ” ایده های شان را در افغانستان تثبیت نمودند .
در روایت رسمی تاریخ افغانستان ما با امیران فاتح ، شاهان و ” غازیانی ” مواجهیم که ظل الله ( سایه خدا ) هستند و هر جا به قلع و قمع کافران و “یاغیان” می پردازند .اما در روایت غیر رسمی جنایتکاران بزرگی را می بینیم که کله منار می سازند و نسل کشی به راه می اندازند . در روایت رسمی وجب به وجب افغانستان بانام ها ونشانه های پشتون پیوند خورده و حتی سلسله های حکومتی ” شیران بامیان ” ، ” شاران غرجستان ” و شاهان غوریان زبان شان پشتو است . در چاپ جدید دایره المعارف آریانا ( یک نمونه بارز روایت رسمی )هزاره تنها 9 درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می دهد و…
ما باید به تحقیق و تامل پیرامون این جنبه غیر رسمی بپردازیم چرا که وارثان اصلی آن قربانیان خاموش ما هستیم. ما که بیش از 60 در صد جمعیت مان نابود شد و بیش از 60 در صد سرزمینهای حاصلخیز مان ( 150000 کیلومتر مربع به گفته تیمور خانوف ) اشغال گردید !( به قول صدیق فرهنگ تنها در ارزگان 12000 خانوار درانی و 4000 خانوار غلجایی اسکان داده شد) و هنوز هم در روز روشن خانه های ما به آتش کشیده می شود .
پس بخش زیادی ازمشکلات امروز ، معلول سیاست های دیروز است ، سیاست های که حد اقل از صدو بیست سال پیش توسط حاکمان تبار گرا طراحی شد ، همان ها که ساختار سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی کشور را بر بنیاد بی عدالتی پی ریختند و پس از آن در قالب نظامهای مختلف اجرا نمودند . نمونه های که ذکر شد همه موءیید این مدعاست که امروز نیز رسوبات همان افکار و اندیشه هابا قدرت و قوت بدنبال انحصارگرایی و سلطه قومی هستند.
بنا بر این شناخت و ریشه یابی واقعیت های امروز افغانستان با تحلیل گذشته آن امکان پذیر است . با توجه به این مطالب ، تمرکز ما روی تاریخ جامعه هزاره است . فورا این قید توضیحی را اضافه کردم تا جلو هر نوع توهمی از پیش گرفته شود که : البته به هیچ عنوان به دنبال کارهای شعاری و قوم گرایی افراطی نیستیم . قوم گرایی که در تقابل با دین ، ارزشهای دینی ، انسانی و وحدت ملی مردم افغانستان باشد در منطق ما وجود ندارد.اما ازآن جایی که 1 – خودمان متعلق به جامعه هزاره هستیم 2 – چنین تاریخ تکان دهنده ی داریم 3 – بسیاری از دوستان ما اطلاعات اندکی در این زمینه دارند ، بحث با این روش و رویکرد خواهد بود. هدف کارگروه این است که شرکت کنندگان توانایی تحلیل تاریخ وبازشناسی ریشه ها ی فاجعه ها و شکست های گذشته را پیدا نمایند تا با عبرت از آن ها در ساختن فردای بهترمان استفاده گردد و دیگر شاهد محرومیت های مضاعف در عرصه های مختلف نباشیم . این تنها یک کار علمی و تحقیقی است ، چنانکه ذکر شد هیچ گونه تضاد و تعارضی با روحیه همزیستی و همگرایی و وحدت و برادری اقوام افغانستان ندارد . به گفته رهبرشهید استاد مزاری : حقوق خواستن برای ملیتها ، برادری خواستن برای ملیت ها است. واز طرفی ما اگر هزاره می گوییم به عنوان بخشی از واقعیت افغانستان و با هدف تحقق عدالت اجتماعی است ، نه با انگیزه توهین و طرداقوام دیگر و یا زیاده خواهی و برتری طلبی قومی .
دوست دیگرمان جناب آقای رضا جعفری درباره پیشینه تاریخی مردم هزاره سخن گفت هرچند متاسفانه به ایشان بسیار دیر اطلاع داده شده بود ، با آن هم حرف های جدی و مطالب خوبی ارایه کردند . آقای جعفری در مورد تاریخ هزاره ها در دوران باستان پرداخت و به گفته های هیوان تسانگ زایر چینی ، نوشته های تاریخ نگاران اسکندریونانی ، آثار و کتیبه های به جا مانده ، بودای بامیان ومبارزه مردم هزاره در برابر چنگیز خان اشاره نمود که همگی حکایت از بومی بودن مردم هزاره دارد . یک بخش از سخنان ایشان تاحدی جنجالی شد اما در کل خوب بود .2
انتظار می رفت حد اقل دوستان حاضر در آن جلسه که بیشتر شان برای نخستین بار این مطالب را می شنیدند نسبت به کار گروه تاریخ علاقه مند شده باشند . اما متاسفانه با وجود دعوتهای مکرر چندان تمایلی دیده نشد و ما تنها طی پنج جلسه دو ساعتی ، با حضورتعداد کمی از افرادی که بیشتر از خارج ازاتحادیه می آمدند ، یا دانشجوی تهران بودند تا دوران عبدالرحمن وعوامل شکست قیام های هزارستان را بحث نمودیم و از شخصیتهای هزاره گی تنها به درویش علی خان هزاره و میر یزدان بخش بهسودی پرداخته شد در حالی که در برنامه اولیه قرار بود تاریخ را تا دوران جنگهای داخلی بررسی نموده و به تحلیل زندگی و مبارزات شخصیت های چون فیض محمد کاتب ، عبدالخالق هزاره ، شهید سید اسماعیل بلخی وابراهیم خان گاو سوار نیز پرداخته شود اما استقبال سرد دوستان دانشجو موجب شد این بحث ادامه نیابد . جالب این که همین بزرگواران در مباحث فرعی و غیر ضروری دیگر مثل بحث ازدواج ، هویت گریزی که منظورشان هویت افغانی بود و راه های حفظ فرهنگ بومی که آقای حمزه واعظی اصلاحش نمود و گفت باید فرهنگ ملی بگوییم در حالی که در افغانستان فرهنگ ملی وجود ندارد آن چه حاکم هست فرهنگ تحمیلی قومی ( قوم اکثریت) است . شرکت بسیار فعالانه داشتند .
البته افکار و اندیشه های افراد مورد احترام است اما آن چه مایه تاسف بسیاراست دغدغه نداشتن جمع زیادی از دانشجویان ما نسبت به سرنوشت سیاسی جامعه شان است مردمی که بیش از یک قرن محرومیت کشیده و اینک تنها مایه های امید شان همین آقایان هستند ! کسانی که هنوز نمیدانند در بهسود طی سالهای اخیر چه رخ داده است ؟ و یا می پرسند هزاره جات کجای افغانستان است ؟ برخی هم که اطلاعات اندکی دارند ، نه تنها در برابر نابرابریها و بی عدالتی های موجود ، احساس مسئولیتی نمی کنند که سخن گفتن از تاریخ ، فرهنگ و حقوق هزاره را قومگرایی تفسیر می نمایند و ما را نیز نصیحت نموده و به وحدت ملی دعوت می نمودند!! تعجب نکنید ، تمام این ها واقعیت است !
چندی پیش دوست دانشورم حسن توسلی دروبلاگ ورس ضمن مطلبی که پیرامون حادثه برچی نوشته بود گفته بود : در این عصر قحط الرجال ، وقتی می خواهی از اوضاع افغانستان برای جوانان مهاجر که غالبا تحصیل کرده اند سخن بگویی از تو می پرسد راستی این کوچی که گفتی کی هست ؟ همان طالبان است که با مردم هزاره می جنگند؟ یا زمانی که از بی عدالتی ها می گویی و این که نه سال است سرک کابل – هزاره جات فقط افتتاح می شود، می گوید سرک چه هست ؟ همان جاده یه ؟ اما بنده می خواهم عرض کنم همان عده اندکی که اطلاعات کمی دارند نیز گریزان است .
دوستان دلسوز و درد آشنا مسئولیت دارند این قشر فرهیخته خواب رفته را بیدار نمایند و آن های را که گرفتار از خود بیگانگی و هویت گریزی هستند آگاه نمایند، برای ما یک نفر متعهد و دردمند برتر از صد نفر بی خاصیت وبقول بودا ” اخته سیاسی ” است چون این قبیل افراد اگر به جایی هم برسند در ردیف مدل ” آرمانگرای کور ” قرار خواهند گرفت . این تیپ آدم ها در میان طلبه ها و روحانیون نیز فراوان وجود دارد و خطر ناک تر این که آن ها با حربه شریعت حرمت این مباحث را اثبات می کنند ! من مکرر با این قبیل افراد برخورد داشته ام .
با همه این حرف ها ، در میان روحانیون ، طلاب و دانشجویان انسان های هم وجود دارند که متعهد ودرد آشنا بوده و به تغییر سرنوشت مردم شان می اندیشند که نمی توان نادیده گرفت .
نکته پایانی : دوستانی که دغدغه مسائل سیاسی – اجتماعی را دارند مواظب باشند در دام شعارزدگی و قوم گرایی افراطی و بی منطق نیفتند چون بر اساس شواهد گذشته ، یکی از آسیب های بزرگ حرکتهای نیروهای مترقی و عناصر عدالت خواه جامعه ما همین بوده است و از طرفی ارزشها و هنجارهای دینی و مذهبی را نیز در نظر بگیرند ، نمی توان در درون جامعه بسته ، سنتی و مذهبی ، کار کرد دین و نقش مذهب را نا دیده گرفت . تقابل با مذهب گذشته از این که اشتباه آشکار است به راحتی میدان را در اختیار افراد سود جو و سوء استفاده گر قرار خواهد داد تا با انگ التقاطی ، سکولار ، لامذهب و لاابالی ، نیروهای نو اندیش را به حاشیه برانند . در غیر این صورت افق فردا روشن نخواهد بود