شتار شیعیان هَزاره بهدستور عبدالرحمن نتیجه تهاجم چندباره عبدالرحمن خان، (حکومت:۱۲۵۹-۱۲۸۰ش) حاکم سُنی و پشتون کابل، به هزارستان، ناحیه مرکزی افغانستان و سرزمین خودمختار قوم شیعه هزاره بین سالهای ۱۲۶۰ تا ۱۲۷۲ش بود. انگیزه او از این کشتار، اختلاف تاریخی قومی و مذهبی بین افغانها (پشتون) و هزارهها و تصرف هزارستان گفته شده و برخی هدف او را کمکردن تعداد و تمرکز جمعیت هزارهها دانستهاند.
عبدالرحمن که با حمایت انگلیسیها به حکومت کابل رسیده بود، پس از تصرف مناطق اطراف هزارهها، با تطمیع یا تهدید افراد قدرتمند هزاره (میرها) و سرکوبی مقاومتهای پراکنده، در ۱۲۷۰ش/۱۳۰۹ق بر مناطق آنان، تسلط اولیه یافت. سپس فرماندهان و سربازان او برای خلع سلاح و گرفتن مالیاتهای سنگین، شروع به آزار، دستگیری، شکنجه و کشتن هزارهها و همچنین تعرض به دختران و زنان هزاره و فشار مذهبی نمودند. در بهار ۱۲۷۱ و ۱۲۷۲ش/۱۸۹۳م هزارهها دست به قیام و مقاومت مسلحانه زدند که هر دو بار پس از پیروزی اولیه، شکست خوردند. سیاست عبدالرحمن برای شکست هزارهها، شامل تفرقه بین میران هزاره، تحریک سنیها علیه شیعیان، و استفاده از خشونت شدید شامل کشتار جمعی، اسارت، بردگی و مصادره اموال و زمین بود.
پس از این حملات، ساختار اجتماعی و اقتصادی هزارهها و استقلال داخلی آنان نابود شد، تعداد قابل توجهی به شهرها و کشورهای همسایه فرار کردند، مراسم مذهبی شیعیان ممنوع گردید و آنان مجبور به یادگیری و انجام احکام مذهب حنفی شدند. عبدالرحمن در پاسخ به نامههای اعتراضی ناصرالدین شاه قاجار و میرزای شیرازی، اقدامات خود را علیه هزارهها، امر داخلی و جزیی و در جهت تنبیه هزارههای فریب خورده اعلام کرد.
حکومت عبدالرحمن
هزاره از اقوام بزرگ افغانستان است که زبان آنان فارسی با گویش هزارگی و مذهب اکثریتشان شیعه امامیه است. هزارهها در هنگام شروع امارت عبدالرحمن، در سرزمین اصلی خود، هزارهستان نیمه مستقل بودند. افراد قدرتمند آنان، میرها در مناطق نزدیک کابل، قندهار، هرات و مزار شریف، تابع امیر کابل بودند و به او مالیات و سرباز میدادند. اما همه آنان در امور داخلی خود مستقل بودند و تشکیلات اداری حکومتی در هزارستان وجود نداشت بهگفته تیمور خانوف، نویسنده «تاریخ ملی هزاره»، بیشتر میران هزاره بخصوص بهسود و جاغوری و دایزنگی، خود را متحد عبدالرحمن میشمردند و گمان میکردند که روابط با امیر جدید نیز به همان شکل سابق خواهد بود.
شروع تهاجم
پیامدها
درباره انگیزهها و اهداف تهاجم به هزارهها سه نظریه کلی وجود دارد:
- اختلاف تاریخی قومی. سیدعسکر موسوی، پژوهشگر افغانستانی و نویسنده کتاب هزارههای افغانستان، و میرصدیق فرهنگ، نویسنده کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر، اختلافات قومی ریشهدار را عامل اصلی تهاجم عبدالرحمن و قیامهای هزارهها دانستهاند. آنان منشأ این کشاکش را به زمان امارت احمد ابدالی برقندهار(حکومت:۱۱۲۶-۱۱۵۱ش) و تلاش افغانان (پشتونها) آنجا برای تسلط بر اقوام دیگر ربط دادهاند. آنان کاهش تعداد و تمرکز جمعیت هزارهها را از طریق کشتن و آوارگی، مهمترین هدف عبدالرحمن دانستهاند در خاطرات عبدالرحمن آمده: قرنهای بسیار، هزارهها سبب وحشت حاکمان افغانستان بودند و از سیصد سال پیش، هیچ سلطانی حتی بابُر تیموری و نادر افشار نتوانسته بود هزارهها را مطیع و آرام کند و قرنها مطلق العنان بودند. او گفته تصمیم تصرف هزارستان را زمانی گرفته که تعدادی از میران هزاره بخصوص هزاره ارزگان، در پاسخ به نامه سرکردگانش به آنان برای بیعت با عبدالرحمن، قوم خود را دارای دولت مستقل و همسایه کابل معرفی کرده بودند.
- اختلاف مذهبی. عبدالرحمان پس از تصرف مناطق هزارهها، در خاطراتش ادعا کرده: هزارهها تماما شیعه هستند و بقیه اهالی افغانستان را که سنی بودند، کافر میخواندند. او ذکر کرده میران هزارهاُرُزگان در پاسخ به نامه سرکردگان افغان نوشته بودند: اگر شما به امیر جسمانی خود (عبدالرحمن) پشتگرمی دارید، ما به رهبر روحانی خود، صاحب ذوالفقار مغرورتریم کُرزُن، نماینده پارلمان انگلیس که پس از سرکوب هزارهها به دیدار عبدالرحمن رفته بود، نقل کرده که عبدالرحمن بهوی اعتراض کرده بوده چرا حاکم هندوستان، نماینده سیاسی خود را در افغانستان از میان شیعیان انتخاب میکند در صورتی که شیعهها بدترین جانوران خزنده روی زمین هستند.
- تمرکزگرایی عبدالرحمن و مخالفت میران هزاره. عبدالرحمن در خاطرات خود ادعا کرده هزارهها همیشه امنیت مناطق اطراف خود را تهدید میکردندو او بیم از شورش همگانی داشته و نیز تصور میکرده انگلیس و روس از موقعیت استفاده کنند و به کابل حمله آورند، بنابر این تلاش کرده سریعتر هزارهها را سرکوب کند.
ادامه دارد…