دکتر علی اکبر فیاض
قسمت اول

از سال 1382ش. به این سو در روز سوم عید قربان از این سه تن توسط فرهنگیان، شاعران و روشنفکران تجلیل می گردد.
روز سوم عید قربان مردم به مزار این بزرگان ملت افغانستان می روند. مقبره مرحوم غلام محمد غبار و دکتر عبدالرحمان محمودی در شهدای صالحین، در دره ای که پشت بالاحصار کابل واقع شده، موقعیت دارد. اما مرحوم سید اسماعیل بلخی در ضلع شمال غربی شهر کابل در محله ی افشار سیلو مدفون می باشد.
هر سه از اشخاص تاثیر گذار تاریخ معاصر افغانستان هستند. هرسه، سالها در زندان دهمزنگ حبس را گذراندند. هر سه از روشنفکرانی بودند که برای ملت افغانستان دل سوزاندند و در بند شدند. ولی هر کدام با ابزار ویژه ی خود مبارزه برای آزادی، عدالت و مردم باوری را ادامه دادند.
مرحوم غبار مبارز سیاسی بود که در بدنه دولت امان الله کار میکرد و جریده ی «ستاره افغان» را در همان دوره منتشر مینمود. وی بعدها به زندان رفت و از کار کناره گرفت و تبعید شد. اعضای خانواده اش از تحصیل محروم گشت. غبار تاریخ نوشت. وی یکی از ناموران تاریخ نویسی معاصر افغانستان است. غبار دارای مقالات و کتابهای زیادی است. منتها بیشتر شهرتش با دو جلد کتابش به نام «افغانستان در مسیر تاریخ» میباشد. جلد اول را در زمان ظاهر شاه به چاپ رساند، اما جلد دوم که در مورد حکومت محمد زایی بود، در 1999 میلادی ابتدا در آمریکا و سپس در ایران و پاکستان به چاپ رسید.
محمودی از روشنفکران و اصلاح طلبان معاصر بود که بیشتر مبارزه سیاسی را انتخاب نمود و سالها زندان در زندان بود بعد از آزادی از زندان حال خوشی نداشت و بیمار بود در نتیجه فوت نمود. مرحوم سید اسماعیل بلخی زادگاهش، بلخاب و از مرکز قدرت حکومت دور بود که زادگاه او آن روزها جزو ولایات دور افتاده کشور میشد. اما بلخی با همراه پدر از بلخاب مهاجرت نمود، بیشتر تحصیلات خود را در شهر مشهد انجام داد و در این شهر بود که علاوه بر تحصیل با مسایل روز آشنایی یافت. از نظر وی در آن زمان هر دو ملت افغانستان و ایران باید با استبداد مبارزه میکردند به همین خاطر بود که وی در قیام مسجد گوهر شاد مشهد شرکت داشت و بعد از این حادثه بود که مشهد را ترک کرد و عازم میهن خود گردید. بلخی در قالب شعر توانست که استبداد آن روز را به تصویر بکشد. بیشتر شعرهای بلخی که در حقیقت افشای ظلم و ستمهای آن روز حاکمیت بود، روی خریطه های سمنت نوشته شده بود. بلخی نظام اجتماعیی را به تصویر میکشید که در آن ظلم، رشوه خواری، نوکری اجانب، دزدی از مال ملت، حیف و میل بی حساب اموال ملی رایج است و کسی هم نمیتوانست نازاضی بودنش را برملا کند، در صورت اعتراض جایش زندان دهمزنگ بود.
غبار هم با نوشتن دو جلد تاریخ افغانستان، زوایای زیادی از حقایق را نشان داده است. او توانسته از دوران امیر حبیب الله خان محمد زایی را به صورت چشم دید خودش بیان کند، وقتی که امیر عبدالرحمان فوت می کند، از زندایانی که در بالاحصار هستند، سخن می گوید و از زجر کش شدن عبدالخالق در زندان دهمزنگ در جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ خود به عنوان یک شاهد عینی مینویسد. محمودی از مبارزینی است که کمتر نویسندگان افغانستان رغبت نشان داده اند، از او سخن گویند. این شاید به این خاطر بوده که او یک جریان سیاسی را رهبری می کرده است.
به هر صورت، غبار، محمودی و بلخی از پیشروان قافله اصلاحگری و از خود گذشتگی در راه رفاه عمومی مردم افغانستان و عدالت اجتماعی بودند که روحشان شاد باد.
در این روزها در کابلم (اواخر دوره جمهوریت) و دسترسی به منابع و مآخذ تاریخی برایم مشکل است چرا که در این شهر اگر به یک جایی بند نباشی زندگی برایت مشکل است. یا باید سیاست مدار و دارای گروه باشی و یا آویزان آنان و الا هرقدر هم که سواد و علم داشته باشی بدردت نمی خورد، باید پول داشته باشی که خرج کنی و یا این که واسطه ای که یکجایی به دریای درآمد اتصال پیدا کنی! وقتی دقت می کنم همانی که بلخی در شعرهایش می گوید، مصداق دارد. وکلای مردم اکثرا هرکدام در پی نانی و نامی است. هر که نان بیشتر داد به همان سو میدوند و هر شرایطی که نامی برایش فراهم نمود بعد از نان در پی نامند. از سوی دیگر کابینه که در حال تدوین و تکوین است. عده ای هم مترصد چوکی اند که کی میرود تا او با واسطه و حیله ی دیگر بتواند به چوکی تکیه زند. امروزه در این کشور تحصیلات عالی و پوهنتونها با فرمول و افراد 40 سال قبل حرکت میکنند. خیلی از اساتیدی که صدها دانشجو زیر درسش مینشیند، هنوز نمیداند که چه تحولی در مضمونی که او تدریس می کند اتفاق افتاده و پیشرفت و انکشاف آن علم در چه حدی است.
در این کشور نویسندگان و جراید کارشان کپی از کار دیگران است. و به نام خود کردن. در این روزها در این کشور رندی و لاف و قدرت میدان را از آنانی که صداقت را معیار زندگی قرار داده و راستی را روش خود، و زوری ندارند ربوده است. افغانستان امروز طعمه ای گشته که صیادان در پی آنند. گرچه که افراد نیک و وطن دوست و مردم دوست هم در این مسیر در حرکتند. ولی راهی از جایی نمیتوانند ببرند. حدود یک سوم سال است که در این کشور با تمام وجود لمس کرده ام. تمام آن چه که می گویم عین واقعیت است. نابهنجاری دینی و اجتماعی دارد به صورت اپیدمی رشد میکند. در این زمان هر آن که راست و صادق باشد مردم جامعه به او پوسخند میزنند. زمینهای دولت و ملت بین کسانی در حال تقسیم است که هیچ نیازی به پول و زمین ندارند. زمینهای شهر شیرپور که روزی توسط حبیب الله خان به اتمام نرسید امروز از مردم فقیر و مستحق گرفته شده و بین وزرا و رئیس پارلمان تقسیم شده و زمینهای پدوله برای وکلایی مردم در پارلمان و روحانیون شورای علما و خانوادههای شهدایی که در بدنه ی دولت و قدرت بوده اند تقسیم میگردد. البته ده بسوه یک لک افغانی(هزار متر مربع به صد هزار افغانی) این در حالی است که خانوادههای بسیاری هستند که در حواشی شهر کابل و شهرهای بزرگ مانند هرات، قندهار و مزار شریف خانه که ندارند بماند، نان شب و روزشان را هم ندارند، اکثر وکلای پارلمان در این دوره از کم کارترین وکلای دوره های پارلمان افغانستان هستند و شاید از کم سواد ترین وکلای دیگر کشورها، از جانب دیگر ترکیبی دارند که هیچ نمیتوان بینشان همراهی ایجاد کرد. اما غبار که از وکلای پارلمان افغانستان بود همواره به این نحوه ی کاری معترض بوده است.