جایگاه هزاره‌های سنی در افغانستان

جایگاه هزاره‌های سنی در افغانستان

رحمان رحمانی/ اطلاعات روز

در پی خواسته‌های انسانی هزاره‌های سنی مبنی بر احیای هویت قومی‌شان در فضای دیگرباوری، ما نیاز نداریم به تاریخ مراجعه کنیم، نیازی نیست فلسفه ببافیم و از دانشمندان متعدد نقل قول کنیم. نیازی نیست به اتهام‌زنی به دیگران یا مظلوم‌نمایی خود بپردازیم و از دیگران بخواهیم هویت قومی‌مان را انکار نکنند. تنها چیزی‌ که نیاز است، احیای هویت اجتماعی هزاره‌های سنی است. هویتی که صدها سال گُم شده است؛ نه در تاریخ وجود دارد و نه در متن جامعه. تاریخ هویت‌شان را «کتمان» کرده است و متن جامعه از ابراز هویت آن‌ها خجل می‌شود. هزاره‌های سنی حتا در دنیای بی‌کران انترنت نیز جای پا ندارند. کافی‌ست برای رسیدن به باورِ «حذف مکمل هزاره‌های سنی» در گوگل بنویسید «هزاره‌های سنی» و دانش‌نامه‌ی ویکی‌پدیا چنین عبارت بدهد: «تعداد قابل توجهی از هزاره‌های سنی نیز وجود دار‌ند که بیش‌تر در مرکز ولایت بادغیس در شهر قلعه‌ی نو سکونت دارند.» حالا بگذارید من روشن کنم که در کجا‌ها هزاره‌های سنی وجود دارند: بدخشان، تخار، بلخ، سمنگان، بغلان، پروان، بادغیس، کنر، لوگر، ننگرهار، ارزگان و لغمان و شاید در ولایت‌های دیگر، پیکره‌هایی از این قوم وجود داشته باشند.

چرا گم‌نامی؟

هزاره‌ستیزی در 100 سال گذشته آن‌قدر عمیق بوده که هویت هزاره فاجعه بار می‌آورده است. هزاره به عنوان اقلیت سرکوب و مذهب هزاره به عنوان مذهب دست دوم، همواره مورد انتقاد بوده است. واقعیت جامعه‌ی ما همین است که هنوز هزاره را مساوی به شیعه می‌پنداریم و هنوز که هنوز است، اقلیت‌هایی با نگرش «هزاره‌هراسی» از اصل فرار می‌کنند. فرار از اصل هویتی، هزاره‌های سنی را صدسال در حاشیه قرار داد و حتا نام‌شان از تاریخ حذف شد. نه در معاملات سیاسی به این بخش از جامعه‌ی هزاره توجه شد و نه در تعاملات قومی نامی از آن‌ها برده شد.

هزاره‌های سنی یک خواست «انسانی» دارند، «بازگشت به خویشتن»؛ چون این‌ها خود‌شان را گُم کرده‌اند. اصلاً نمی‌دانند، ترک اند، تاجیک اند، هزاره‌ اند، یا ازبیک شده‌اند؟ کی‌ها هستند این‌ها؟ متون تاریخی سخت در افغانستان غریب و درمانده است. قصه‌ها و افسانه‌های پدران و نیاکان هزاره‌های سنی از تاریخ زننده‌تر و شکننده‌تر آن‌ها را به اقوام مختلف پیوند می‌زنند. بی‌جهت نیست که هزاره‌های سنی گاهی «هزاره» می‌شوند، گاهی «ترک» و گاهی «تاجیک». لطفاً خواننده‌‌ی عزیز، آن‌ها را ملامت نکنید. یک سده هویت‌شان را گُم کرده بودند. بگذارید زیر هر چتری که می‌توانند، گرد بیایند و به سان سایر اقوام در افغانستان به گونه‌ی مسالمت‌آمیز زندگی کنند.

وضعیت هزاره‌های سنی سخت برآشفته است. برآشفته‌تر از وضعیت «هزاره‌های شیعه» در سه دهه قبل. هزاره‌های شیعه در سه دهه قبل برتری بزرگی نسبت به هزاره‌های سنی در زمان حاضر داشتند و آن «هویت هزار‌گی»‌شان بود. آن‌ها با هویت هزار‌گی برای «قدرت» رزمیدند تا از آن طریق موقعیت اجتماعی‌شان تثبیت شود. شهید مزاری با این باور ‌که «مذهب مشکل هزاره‌ها نیست، بلکه سیاست مشکل هزاره‌هاست»، توانست هزاره‌ را در قالب «جمعیت سوم» در افغانستان تثبیت کند و جایگاه آن‌‌ها را در قدرت نشان دهد. اما آنچه از قلم و قدم باقی ماند، «هزاره‌های سنی» این سرزمین بودند که هم در کنار تاجیک‌ها جا نیافتند و هم در کنار هزاره‌ها. اشخاصی مانند مولوی سالک‌زاده از تبار هزاره‌های سنی گاهی به دروازه‌ی مارشال فهیم شوت شدند و گاهی به دروازه‌ی محقق و خلیلی که در نهایت از سوی هیچ‌کدام پذیرفته نشدند و هم‌چنان از قدرت به دور ماندند. اشخاصی مانند عبید‌الله رامین با وجود رسیدن به قدرت اما هرگز قادر نشدند «هویت»‌شان را به صورت علنی ابراز کنند. اگر از فهیم‌ هاشمی بگذریم که شریک تجارت پسر خلیلی محسوب می‌شود، میرزامحمد یارمند و دیگران هیچ‌گاهی برای احیای «هویت» تباری‌شان اقدام نکردند.

حالا بگذارید کمی رُک‌وراست صحبت کنیم. وقتی من از موقعیت دو کیش هزاره (سنی و شیعه) حرف می‌زنم، منظورم ایجاد تفرقه و خط انفصال مذهبی نیست، بلکه می‌خواهم واقعیت‌های دو کیش بزرگ‌ هزاره‌ها را مشخص کنم و در نهایت بتوانیم به راه‌حل‌های مناسب دست یابیم. در تعاملات سیاسی چهار دهه‌ی اخیر، هزاره‌های سنی به دلیل هم‌گرایی مذهبی در کنار تاجیک‌ها و ازبیک‌ها رزمیدند. برادران هزاره‌‌ی شیعه‌ی‌‌شان را کشتند و خود نیز از سوی برادران شیعه کشته شدند. در مناطق تاجیک و پشتون‌نشین هزاره‌های سنی هرگز نتوانستند سروتنی داشته باشند؛ هر که سر شد، بریده شد و هر که تن شد، دریده. سران هزاره‌های سنی به گونه‌ی سیستماتیک از سوی رهبران سایر اقوام از صحنه حذف شدند و آن‌هایی هم که ماندند، در جامه‌ی تاجیک و پشتون و هزاره و ازبیک هرگز جرأت نکردند که به اصلیت و واقعیت خویش بازگردند. عدم حمایت تنظیم‌های هشت‌گانه‌ی هزاره‌ها در زمان جهاد از هزاره‌های سنی، زمینه‌ی تفارق مذهبی را بیش‌تر کرد. در یک بحث کلی، هزاره‌های شیعه در میان خود‌شان منسجم نبودند تا کیش‌های مردمی بزرگ دیگر هزاره‌ها را اعم از سنی و اسماعیلی در کنار‌شان می‌پذیرفتند.

در یک مقایسه‌ی استراتیژیک، موقعیت هزاره‌های شیعه سه دهه قبل خوب‌تر از موقعیت فعلی هزاره‌های سنی بود. در جنگ «سیاست» طرف هزاره‌های شیعه تنها پشتون‌ها بودند. 1400 کیلومتر مرز مشترک هزاره‌ها با پشتون‌ها و تقابل‌شان با کوچی‌ها، دست بلند حق‌طلبی هزاره‌ها را در فضای باز و دموکراتیک چهارده سال گذشته‌ نشان می‌دهد. مبارزه‌ی هزاره‌های شیعه برای احیای هویت اجتماعی‌شان، سی سال طول کشید تا از خود‌شان رهبر داشته باشند. اما موقعیت استراتژیک و جغرافیایی هزاره‌های سنی متفاوت‌تر است. هزاره‌های سنی نه تنها که در میان قوم هزاره جا ندارند، که هرگز در خیال جا بازکردن هم نیستند. این‌ها تعاملات فرهنگی و اجتماعی با هزاره‌ها کم‌تر و با سایر اقوام بیش‌تر دارند. مرزی میان آن‌ها و سایر اقوام وجود ندارد. مبارزه‌ی مذهبی روشنفکران هزاره‌های سنی با یک کیش و خانواده‌ی خاص نیست، بلکه با کل جمعیت هزاره‌های سنی است. مبارزه‌ی «قدرت سیاسی» هزاره‌های سنی تنها با یک قوم نیست، بلکه با پشتون‌ها کم‌تر، با ازبیک‌ها کم‌تر از آن و با تاجیک‌ها بیش‌تر و با هزاره‌ها بیش‌تر از هر سه است.

این‌همه عوامل باعث می‌شوند که «شورای سراسری تورانیان افغانستان» در نام‌نهادن شورا تعلل کند. در ریختن استراتژی تفکر و در پالیسی‌سازی با مدیریت پیش رود. فرض را بر این بگذاریم که اسم شورا را می‌گذاشتند «شورای هزاره‌های اهل سنت و جماعت»، آیا کیش مذهبی هزاره‌های شیعه حاضرند «سنی‌‌»‌ها را در کنار‌شان بپذیرند؟ عالی‌جناب‌ها، کریم خلیلی، محمد محقق، سرور دانش و محسنی حاضر هستند در حمایت از شورا اعلامیه بدهند و در مجلس افتتاح شورا شرکت کنند؟ سردادن شعار حمایت خیلی ساده است. همه از پشت میز کامپیوتر و زیر ایرکندیشنر ابراز حمایت می‌کنند؛ اما حمایت جمعیتی به این بزرگی نه ساده است و نه هم عملی. ما نمونه‌ی آن را در ایجاد «شورای انسجام مردم آبشار» دیدیم. اعضای شورای «دره‌ی هزاره‌ی پنجشیر» حاضر بودند که نام شورای‌شان را «هزاره» بگذارند؛ اما به دلیل نداشتن «حمایت سیاسی» هرگز نتوانستند چنین کاری بکنند.

در نتیجه، اگر هزاره‌های اهل سنت امروز به این نتیجه رسیده‌اند که «ابراز هویت» کنند، در فضای دموکراتیک و باز بگذارید به واقعیت‌شان برسند. این‌ها با برادران تاجیک و پشتون‌شان سده‌ها در کنار هم زیسته‌اند و تعامل فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی دارند. تنها پرسشی‌ که مطرح می‌شود، این است: برادران تاجیک و پشتون، آیا حاضر هستید هزاره‌های سنی را با «هویت» خود‌شان بپذیرید؟ که این یک خواست انسانی آن‌هاست. آیا حاضر هستید مرا به عنوان آنچه هستم بپذیرید؟ با بینی پهن، لهجه‌‌ و قیافه‌ی هزار‌گی‌، اما به عنوان انسانی ‌که می‌خواهد «خودش» باشد؟ پیامی به برادران هزاره، در بازار بده و بستان در کشور افغانستان، پیکره‌ی بزرگی از مردم شما می‌خواهند «خودشان» باشند. آیا با هم‌گرایی مذهبی آن‌ها که با سایر اقوام افغانستان دارند، می‌توانید با آن‌ها کنار بیایید؟ اگر آن‌ها نتوانند در کابل و غزنی و بامیان در کنار شما زندگی کنند، شما می‌توانید در خیرخانه، بغلان و قندوز در کنار آن‌ها زندگی کنید؟ فرض را بر این می‌گذاریم که هزاره‌های شیعه به نام مذهب از سوی گروه‌های افراطی مانند داعش و طالبان به سان گذشته مورد هجوم قرار بگیرند و قتل عام شوند، کجا برای رفتن و پناه‌خواستن دارند؟ ایران و پاکستان یا مناطق پشتون‌نشین و کوچی‌های هم‌مرز‌شان؟ در یک دورنمای بزرگ، موقعیت جیوپلیتیک هزاره‌های سنی می‌تواند به عنوان «بهترین گزینه» برای هزاره‌های شیعه باشد.

در یک نتیجه‌گیری، گفته می‌توانم مبارزه‌ی هزاره‌های سنی یک مبارزه‌ی طولانی و دشوار است و برای دست‌یافتن به موقف سیاسی و اجتماعی‌شان نیاز به هماهنگی دارند، حق دارند شورای هماهنگی خویش را تشکیل دهند و این حق در قانون اساسی کشور پذیرفته‌شده است.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://mfabbehsud.com/parsinews/?p=10740

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

پیشنهادی: