مردم هزاره به عنوان یک قومِ مهم و دارای جمعیت قابل توجه در افغانستان مطرح بوده و راجع به پیشنیهی تاریخی و تبار این قوم دیدگاههای گوناگون ارائه شدهاست. اما از مجموع دیدگاهها آنچه پژوهشگران زیادی راجع به آن قلم زدهاند و روشن میباشد، این است که این مردم از ساکنان بومی افغانستان هستند. به نظر میرسد که همین نکته از اهمیت بالایی برخوردار است که مباحث تبارشناسی، حضور واژگان ترکی، مغولی و غیره در لهجهی هزارگی را در اولویت دوم بحث هزارهشناسی قرار میدهد. بدیهی است که در این نوشتار بنای ما بر ورود به بحثهای یاد شده نیست، چه این که راجع به این موضوعات در کتابها و مقالات مربوط به قدر کافی بحث شدهاست. اما چیزی که تا کنون به آن پرداخته نشده و یا ناقص پرداخته شده، بحث ساختار اجتماعی مردم هزاره است. بنابراین وقتی از قوم هزاره سخن میگوییم، ابتدا قوم را تعریف کنیم و بعد به ساختار آن بپردازیم.
تعریف قوم
در رابطه با تعریف قوم از سوی نظریهپردازان علوم اجتماعی، دیدگاههای متفاوت ارائه شده که امروزه، تعریف فرهنگی از قوم، طرفداران بیشتر دارد. دائرة المعارف بین المللی علوم اجتماعی، ویراسته آقای سیلز، گروه قومی (ethnic Group) را این گونه تعریف میکند: «گروه قومی عبارت است از دستهی متمایزی از جمعیت یک جامعهی بزرگتر که فرهنگ آن جامعه معمولا با فرهنگ این دسته متفاوت است». (دایره المعارف بین المللی علوم اجتماعی، ۱۹۶۸،ج۵: ۱۶۷).
در زمینهی مطالعات قومی و به ویژه از منظر جامعه شناسی و علوم سیاسی، بیشتر به جنبه های فرهنگی قوم تکیه شدهاست، نه مفاهیم مذهبی و نژادی قومیت. بنابراین، «تئودورسن» در فرهنگ جدید جامعه شناسی خود مینویسد: «گروه قومی با سنت فرهنگی مشترک و احساس هویتی که آن را به عنوان یک گروه فرعی از یک جامعهی بزرگتر مشخص میکند، تعریف میشود. اعضای هرگروه قومی از لحاظ ویژگیهای خاص فرهنگی از سایر اعضای جامعهی خود متمایز هستند» (احمدی، ۱۴۰۲: ۵).
آقای عزیز بختیاری، نویسنده و پژوهشگر افغانستانی در رابطه با تعریف دائرة المعارف بین المللی علوم اجتماعی میگوید: «با وجود این، در افغانستان تصور عمومی بر آن است که نخستین عامل قومیت اشتراک خونی است. بنا براین می توان گفت در افغانستان قوم عبارت است از گروهی که دارای ویژگی های فیزیکی مشابه فرهنگ و آداب و رسوم مشترک اند و باور عمومی بر آن است که همهی آنها از یک نسل مشترک بوده به جد واحد حقیقی یا فرضی تعلق دارند» (بختیاری، ۱۳۸۵: ۱۰۹).
باتوجه به آنچه اشارت رفت، نگاه ما به قومیت، فرهنگی است، چه این که حداقل در مورد جامعه هزاره نمیتوان به قطعیت حکم کرد که همه این مردم از نیای مشترک برخوردارند. روشن است که طوایف بسیاری در میان این مردم زندگی میکنند که برخی شناخته شده و مشهورند و برخی هم غیرمشهور و مستقل میباشند.
طوایف مشهور هزاره
در رابطه با طوایف هزاره آنچه شهرت دارد این است که هزارهها شاید در چهار، پنج قرن دارای ۲۲ دای بوده که اکنون برخی از آنها از جمله دایمیری، دای ملک، دای نوری، دای حقانی، دای ختن و دای کیو یا از بین رفتهاند و یا در دیگر دایها هضم شدهاند. دایها به معنای دستهها و مجموعههایی بوده که در تقسیمبندی گذشته رایج بوده و این، بدان معنا نیست که همه از یک پدر باشند. ممکن است بخشی از هزارهها در چند هزار سال پیش به پدر واحد برسند، اما در اثر جنگهای پیاپی و جابهجاییها، طوایف مختلفی در بین هزارهها حضور یافته و بخشی از جامعه هزاره را تشکیل دادهاند. بنابراین باید ابتدا طوایف مشهور و زیرمجموعههای آن را شناسایی کنیم و سپس به طوایف مستقل بپردازیم.
جامعهی هزاره اعم از شیعه، سنی و اسماعیلی را طوایف مختلف تشکیل میدهند. تعدادی از این طوایف با پیشوند «دی» یا «دای» مشهور است و برخی دیگر به عنوان طوایف مستقل یاد میشوند. حاجی کاظم یزدانی، ۲۲ دای را برای هزارهها میشمارد که عبارتاند از: دایکلان، دایزنگی، دایچوپان، دایختا، دایپولاد، دایمیرک، دایه، دایمیرکیشه، دایمیرداد، دایکندی، دایدهقان، دایقوزی، دایزنیات، دایملک، دایبیرکه، داینوری، دایمیری، دایدیغک، دایحقانی، دایقلندر، دایختن، دایکیو (یزدانی، ۱۳۹۰: ۲۷۶ تا ۲۸۲).
طوایف مستقل
هر مجموعهی بزرگی که به یکی از طوایف مشهور هزاره ارتباط نداشته باشد، طایفهی مستقل است، مانند، برلاس، مغل، ایماق، سادات، بیات و غیره. یزدانی در کتاب «پژوهشی در تاریخ هزارهها»، ۲۲ تیره یا طایفه را به نام «اقوام هزاره» نام میبرد که برخی به دایهای مشهور ارتباط دارند. این فهرست عبارتاند از: هزارههای بدخشی، هزارههای لاچین، هزاه قندوز، هزاره خلم (دولان جاوند)، هزاره کیان، هزاههای ولایات شمال، هزاره تاتار، هزاره پنجشیر، هزارههای حنفی ولایت غور، هزاره مغول، نکودریان، هزاره بادغیس، هزاره میمنه، هزاره سرخ و پارسا، هزاره قول خول و قول لیج، هزاره بدراو، هزاره بغل، هزاره گدی، هزاره اوغان و جرمان، هزاره لوگر، هزاهر پکتیا، چچ هزاره، هزارههای که پشتون یا بلوچ شدهاند (یزدانی، ۱۳۹۰: ۲۵۲ تا ۲۶۶).
البته طوایف مستقل در جامعه هزاره بیشتر از این فهرست است که یزدانی از آنها نام برده است. مثلا در ولایت غزنی طوایفی چون: قملوت، شاخا، خواجه میری، علودانی یا علاءالدینی، بیسوت و اسلام در این فهرست نیامده. همین طور در بقیه ولسوالیها نیز چنین طوایفی وجود دارند که به هیچ یکی از طوایف مشهور نمیرسند.
ساختار اجتماعی قوم
علی رضا رحیمی در ارتباط با «قومنگاری ایلات و عشایر ایران» در ارتباط با ایل بختیاری براین باور است که در ساختار ایل بختیاری، سلسله مراتب زیر قرار دارد که عبارتاند از: ایل، شاخه، باب، طایفه، تیره، تش، اولاد و خانوار. ایل در رأس هرم قرار دارد و از دو شاخه تشکیل شده و شاخه هم از چند باب. باب از چند طایفه تشکیل شده و طایفه هم ازچند تیره و تیره هم از چند تش. تش به مجموع چند اولاد گفته میشود و خانوارهای یک تش همه خویشاوند نزدیک بوده و دارای نیای مشترک میباشند. تش از چند اولاد (کُربَو) تشکیل شده که اعضای آن را خانوار تشکیل میدهند. خانوار کوچکترین واحد تقسیمات ایل بختیاری است که سرپناه مستقل دارند (رحیمی، ۱۳۹۴).
اما «مؤسسه آموزشی تحقیقات جهانگردی طبیعت» در سلسله نوشتاری، ساختار اجتماعی ایل و عشایر ایران را به طایفه، تیره، دودمان و خانواده تقسیم میکند.
- طایفه
«طایفه واحدی اجتماعی- سیاسی است که از چندین تیره تشکیل میگردد. طایفه لزوماً دارای نظام خویشاوندی و روابط پدرتباری نیست» (موسسه آموزشی و تحقیقات جهانگردی طبیعت، بیتا).
در ساختار اجتماعی عشایر ایران، «تیره» از مجموع چند رده کوچکتر تشکیل میشود که عمدتاً بعد از طایفه قرار دارد و رکن اصلی «طایفه» و ایل محسوب میشود. اساس تیره مبتنی بر پیوندهای خویشاوندی واقعی و اصل و نسبی از خط صلبی (پدری) است که همبستگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دفاع از منافع افراد عضو را به عهده دارد (رحیمی، 1394).
- تیره
«تیره نیز گروهی پدرتبار در ساختار اجتماعی ایلات و عشایر است که از چندین دودمان تشکیل شده است. افراد یک تیره به نام بانی آن که بین ۵ تا ۸ پشت پیش میزیسته، نامیده میشوند. اعضای هر تیره در اردوهای متعددی زندگی میکنند و ممکن است تعدادی خانواده از تیرههای دیگر را نیز به عللی همچون درگیری داخلی، خشکسالی و … در درون خود جای دهند» (همان).
- دودمان (خانوار)
دودمان، کوچکترین واحد اجتماعی پدرتبار در ایلات است که از چندین خانواده تشکیل شده است. افراد هر دودمان دارای پیوندهای خویشاوندی نزدیکی بوده و دارای نیای مشترکی از نسل یک شخص مشخص که بین ۳ تا ۵ نسل پیش میزیسته، هستند.
در ساختار اجتماعی- سیاسی کوچنشینان خانواده کوچکترین و اصلیترین واحد اجتماعی ایل است که بدنه اصلی این جامعه را تشکیل میدهد. خانواده در قاعده هرم ساختار اجتماعی ایلات قرار داشته و به عنوان یک واحد تولیدی وظیفهی اصلی تأمین معاش و رفاه خود و اقتصاد ایل را از راه دامداری برعهده دارد (همان).
خانواده
در ساختار اجتماعی- سیاسی کوچنشینان، خانواده کوچکترین و اصلیترین واحد اجتماعی ایل است که بدنهی اصلی این جامعه را تشکیل میدهد (همان).
خلط بحث قوم، تیره، دسته و طایفه در جامعه هزاره
در جامعه هزاره به دلیل تعریف نشدن ساختار روشن در راستای استفاده از قوم، طایفه، دسته، تول و غیره خلطهای زیادی صورت گرفته. این خلطها هم در پژوهشها و کتابها راه یافته و هم در محاورات عامه وجود دارد. مثلا:
- به کارگیری «قوم» به جای تیره، مثلا قوم دهقان در بهسود، قوم برفی در ورث، قوم باسی و مرتی و غیره در مالستان. این در حالی است که همه مردم هزاره، یک قوم هستند و قوم دوباره با واحد قوم تقسیم نمیشود.
- به کارگیری «مردم» به جای طایفه؛ مثلا گفته میشود: مردم دایزنگی، مردم دایکندی، مردم دایفولاد و غیره.
- به کارگیری «طایفه» به جای تیره، مانند طایفه باسی، مرتی، میرادینه در مالستان و طایفه آته، ازدری و باغچری و گری در جاغوری و غیره.
بنابر الگوی ساختار اجتماعیِ ایل یا قوم، طایفه، تیره، دودمان (تول)، خانوار، خانواده ما میتوانیم، ساختار اجتماعی مردم هزاره را به طایفه، تیره، تول، خانوار و خانواده استفاده کنیم.
اگرجامعه “مالستان” را مثال بزنیم حصهی اول و بخشی از حصه دوم مربوط به دایفولاد (طایفه) هستند. بیش از ۱۴ تیره در ساختار این طایفه وجود دارد و یکی از اجداد تیرههای موجود، «گگره» یا «امیر مایدن» است که ۱۴ فرزند داشته و باسی، مرتی، مُلکی، میرادینه، خوردکزایده و غیره از فرزندان و تیرههای موجود در مالستان هستند. مثلا باسی که یکی از تیرههاست، پنج فرزند داشته که فرزندان آنها در مناطق مختلف مالستان زندگی میکنند و غالبا یک ناوه و یا یک قُول به آنها تعلق دارد و همه «دودمان» تیرۀ باسی را تشکیل میدهند. خانوار/ خَنْوار در هر قریه دارای چند خانه هستند که معمولا در سه چهار نسل به هم میرسند و آخرین عضو این ساختار خانواده میباشد.
باتوجه به آنچه از نظر گذشت، ساختار اجتماعی جامعه هزاره را میتوان اینگونه معرفی کرد:
- طایفه: دایهای هزاره و طوایف مستقل هزاره، مانند دایچوپان، دایفولاد و غیره. البته در برخی منابع، طایفه، قوم و «قبیله» به یک معنا به کار رفته.
- تیره: مجموعههای معروف از شاخههای طوایف در هر ولسوالی که در عرف مردم از آنها به «قوم» یا «دسته» یاد میشود، مانند چهار دسته جاغوری و چهار دسته غزنی.
- تول: مجموعهای که از شاخههای تیره بوده و ممکن است در هفت، هشت نسل به پدر مشترک برسند و غالبا در قریههای جداگانه از هم زندگی میکنند.
- خانوار/ خَنوار: مجموعهی کوچکتر از تیره که در سه، چهار نسل از یک پدر هستند و در یک قریه زندگی میکنند.
- خانواده: مجموعهای متشکل از پدر، مادر و فرزندان که در یک خانه زندگی میکنند.
توجه داشته باشیم که «خانوار» در ایران به مجموع افرادی گفته میشود که در یک خانه زندگی کنند؛ واحدی که شامل پدر و مادر و فرزندان آنان است و در آمارها گویند: این ده دارای صد خانوار است. اما در عرف جامعه هزاره برای ارائهی آمار از تعبیر «خانه» استفاده میشود. مثلا گویند: فلان قریه صد خانه است و به کارگیری «خانه» در اینجا دقیقا به معنای «خانوار» در ایران است.
جابهجاییهای مردم هزاره
از گذشتههای دور که بگذریم در قرن چهارم جنگهای خونینی بین غزنویان و غوریان صورت گرفته و سرانجام غوریان، غزنه را به آتش کشیده به سمت هندوستان رفتهاند. هیچ بعید نیست که در اثر این جنگ و همچنین حملات مغولها در قرن هفتم، جابهجاییها و مهاجرتهای وسیعی صورت گرفته باشد. افزون بر آن، در زمان نادرشاه افشار، سپس احمدشاه ابدالی در چندین مرحله، هزارهها از هرات، زمینداور، هلمند، قندهار و زابل و غیره به سمت مرکز هزارهجات کوچ داده شدهاند.
کوچ اجباری و جابهجاییهای گستردهای که پس از نسلکشی عبدالرحمان خان صورت گرفت، تقریبا بافت جامعه هزاره را درهم ریخت و از آن پس در هر قسمتی از هزارهجات طوایف مختلف مربوط به دایهای مشهور و مستقل حضور دارند.
نکته قابل توجه این است که خاستگاه اولیه برخی دایها مشخص است که براساس برخی شواهد میتوان گفت فلان مردم به فلان دای میرسد و الا از آنها میتوان به عنوان طوایف مستقل یاد کرد. نباید فراموش کنیم که در اثر تحولات قرنهای مختلف، زیرمجموعه و افراد ایندایها در ولایات و مناطق بسیاری پراکنده شدهاند.
منابع
۱. Ten cyclopedia of the social Sciences. edited by David losels Crowell Collier and Macmillan 1968 vol.5.p.167. The international
- احمدی، حمید. (۱۴۰۲ش). قومیت و قوم گرایی در ایران؛ افسانه یا واقعیت، چاپ نوزدهم، تهران: نی.
- بختیاری، محمدعزیز. (۱۳۸۵ش). شیعیان افغانستان، چاپ اول، قم: موسسه شیعهشناسی.
- رحیمی، علیرضا (۱۳۹۴ش). سلسله مراتب ایلی در بختیاریها، ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، بازخوانی در تاریخ ۱۵ ثور ۱۴۰۳؛ https://ashayeriran.blogsky.com/1394/06
- (موسسه آموزشی و تحقیقات جهانگردی طبیعت. (بیتا). (موسسه آموزشی و تحقیقات جهانگردی طبیعت، بیتا)، تاریخ بازنگری ۱۵ ثور ۱۴۰۳؛ https://www.tabiat.ir/page/8415/
- یزدانی، حسینعلی. (۱۳۹۰ش). پژوهشی در تاریخ هزارهها، چاپ چهارم، تهران: انتشارات عرفان.