دکتر علی اکبر فیاض
تشکیل دولت – احمد شاه درانی
احمدشاه ابدالی که بعدها به “احمدشاه درانی” و «احمدشاه بابا» ملقب گردید، در سال 1732م در شهر هرات تولد یافت. اما برخی بر این باورند که در منطقه ی مولتان در یکی از ایالتهای هند تولد یافته است.(«احمدشاه درانی»، سایت کاتب هزاره، ترجمه: برات فرهید، 20/9/1387ش.) در اکتبر 1747م. به پادشاهی افغانستان منتخب گردید و در سال 1773م. در کوه توبه وفات نمود.
افکار و اعمال احمدشاه درانی در زندگی سیاسی ملت افغانستان تأثیر مهمی داشته و جریان تاریخ این کشور را از سویی به سوی دیگر کشانده است. احمدشاه بعد از یک دورۀ فتور دو قرنه در تاریخ افغانستان ظاهر شد و مؤسس دولت مستقل در منطقه خراسان بزرگ آن زمان گردید. وی امپراطوری عریض و طویلی را در خراسان و هندوستان تأسیس نمود.
احمد شاه پسر “محمد زمان” و برادر کوچکتر “ذوالفقار خان سدوزایی” بود که در دورۀ ابدالیان هرات، ریاست آن شهر را برای مدت کوتاه به عهده داشت. مادر او «زرغونه الکوزی» خواهر «عبدالغنی» بود که از جانب نادرشاه پس از فتح قندهار به حکومت آنجا منصوب گردید. وی در اوان جوانی در اردوی نادر شاه داخل شد و به تدریج تا درجه نایبی قوای پاسداران افغان که تعداد آنها به چهارهزار نفر می رسید، ارتقاء پیدا کرد.
البته رجال نامی هوتکی و ابدالی در افغانستان قبل از زمان احمد شاه استقلال این خطه را در قندهار و هرات اعلام نموده بودند ولی موفق نشدند در داخل کشور یک ادارۀ سیاسی مستقل و منسجم را به وجود آوردند.
نادرشاه که وسعت امپراطوری آن در شرق تا هند می رسید، در یکی از شبهای ماه جون سال 1747م. در خراسان(در منطقه ی خبوشان از توابع قوچان در کشور ایران فعلی) به قتل رسید و بعد از آن حادثه، احمدخان ابدالی باسپاهی که از مردم افغانستان فعلی تشکیل سده بودند که در این سپاه از مردم پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک شرکت داشتند، به طرف قندهار حرکت کرد. بعد از رسیدن احمد خان به قندهار جرگه ای با شرکت عده ای از سران قبایل در حومۀ قندهار کنونی دایر گردید و پس از مذاکرات طولانی به پیشنهاد یک نفر از روحانیون عارف مسلک به نام «صابر شاه کابلی» (که البته خیلی هم شناخته شده نبود) احمد خان به پادشاهی انتخاب گردید و شخص روحانی مذکور خوشۀ گندمی را به عوض تاج به کلاه احمد خان نصب کرد.
صفات ظاهری احمد شاه
در مورد صفات ظاهری احمد شاه برخی تاریخ نگاران نوشته اند: «مردی بلند قامت، تنومند، مایل به فربهی، چهرۀ عریض و ریش سیاه، رنگ چهره اش مایل به سفیدی، قیافۀ او روی هم رفته با ابّهت و با وقار بود.»
احمد شاه ملت افغانستان را در حالی ملاقات کرد که در احساسات و دیانت مشترک، ولی از جهت منافع مشتت و از نظر اقتصادی در تنگنا قرار داشتند. وی بعد از تشکیل دولت و ایجاد ادارۀ مستقل افغانستانی و نظم ونسق لشگر به جمع آوری سپاه اقدام کرد. در سپاه احمدشاه از همۀ اقوام افغانستان اعم از بلوچ، پشتون، ازبک، قزلباش، هزاره و تاجیک حضور داشتند.
احمد شاه گرچه فتوحات زیادی را در هند و بلاد دیگر نصیب خود کرد و از نظر مسایل نظامی مردی شجاع، مدیر و باتجربه بود. قلمرو وسیعی تشکیل داد که علاوه بر افغانستان کنونی شامل کشمیر، لاهور، سند، شال و بخشهای زیادی از هند را نیز می گردید. اما در ارتباط با مسایل فرهنگی، عمران و آبادانی کشور توجه چندانی نکرد. در طول 25 سال سلطنت وی، در جهت تأسیس مدرسه، تعلیمگاه و کتابخانه و از این قبیل مؤسسات چندان اقدامی صورت نگرفت.
وی نسبت به سیاست داخلی، برخلاف رهبران قبلی افغانها که هدفشان تأسیس امارت محدود برای یکی از قبایل افغان در منطقۀ سکونت خودش و یا فتح اراضی در هند و ایران و تشکیل امپراطوری بود، وی از همان اول اراده اش را به تأسیس دولت در داخل افغانستان متوجه ساخت، از این جا بود که شهر قندهار را پایتخت دولت جدید قرار داد و تصمیم گرفت افغانها را در داخل دولت جمع نموده و سپس به فتوحاتش اقدام کند و لذا به این جهت اردوی منظمی به وجود آورد و به لشگرکشی پرداخت. احمد شاه به مجرد این که اولین دستۀ سپاهش آمادۀ کار گردید به عزم فتح کابل برآمد و به جانب پیشاور و لاهور و دهلی پیش رفت. در لشگرکشی اول احمد شاه در اوایل دسامبر 1747م. صورت گرفت که با هیجده هزار نفر از پیشاور به سوی لاهور حرکت کرد و از رود سند عبور نمود. در این پیشروی به غنایم زیادی دست یافت. در حملۀ دوم به هند طی قرارداد صلحی بنا شد که مالیات محلات سیالکوت، اورنگ آباد و بسود که سالانه به 14 لک روپیه می رسید به دولت افغانستان پرداخت شود. احمد شاه چند بار دیگر نیز به هند لشگر کشید که عدم توفیقهای زیادی را در پی داشت. وی در طول سلطنتش به جانب شمال و غرب افغانستان فعلی نیز لشگر کشید که برخی به فتح و برخی به صلح و شکست منجر شد.
وی به علت داشتن بیماری قندخون بعد از برگشتن از هند و پنجاب روز به روز ضعیف تر شد و زخمی هم که بر اثر افتادن از اسب روی بینی اش ایجاد شده بود و ناسور گشته بود در سن 51 سالگی در «کوه توبه» که به خاطر استغفار گناهان رفته بود در جنوب قندهار وفات یافت. (23 اکتبر 1772م.)
آثار ساخته و یا ترمیم شده در عصر احمد شاه
بنای جدید قندهار: این شهر بعد از سقوط امپراطوری نادری با نقشه ی معماران ایرانی و هندی به نام «احمد شاهی» و ملقب به «اشرف البلاد» بنا گردید. شهر به شکل مستطیل بی قاعده بنا یافته، در اطراف آن حصار بلند با برج ها و شاه برج ها به فواصل معین از گل و خشت کشیده شده و شش دروازه داشت. ارگ شاهی در سمت شمال شهر، دارای حصار جداگانه بود. شهر چهار بازار اصلی داشت که از تقاطع دو جاده ی مستقیم تشکیل گردیده بود و در نقطه ی تقاطع آن ها گنبد بلندی به نام چهار سوق بنا یافته بود. تاریخ بنیانگذاری شهر احمدشاهی را مقارن سال 1761م. نوشته اند.
نوسازی حصار کابل: احمد شاه چون از اهمیت سوق الجیشی کابل از طریق لشکر کشی هایش به هند آگهی داشت، کار استحکام این شهر را روی دست گرفت. در سال 1752م. به سپهسالار «سردار جان خان» دستور داد تا حصار قدیم شهر را که به مرور زمان و بی اعتنایی زمامداران رو به ویرانی نهاده بود، از نو تعمیر نماید. وی این کار را د رمدت پنج ماه به سر رسانید و حصار قدیمی شهر را که بعدها بر اثر گسترش شهر برخی از قسمت های آن از بین رفت، آباد کرد.
تیمور شاه
تیمور شاه یکی از شاهان سدوزایی و بزرگترین فرزند احمد شاه درانی بود که در سال 1155 هجری قمری متولد شد. بعد از فوت پدرش در سال 1186 هجری قمری و جلوس چند روزه ی برادرش «شهزاده سلیمان» در قندهار بر تخت شاهی نشست. بعد از 22 سال سلطنت روز یکشنبه 7 شوال 1207 هجری قمری در کابل وفات نمود.
تیمور شاه در طول 22 سال حکومتش بیشتر اوقات زمامداری خود را در تسکین فتنه های خارجی و داخلی مانند فتنه ی «اسلام خان مهمند» و شورش «سیکهای ملتان» گذراند. وی در سال اول سلطنت خویش، پایتخت را از قندهار به کابل منتقل ساخت. شهر کابل و بالاحصار آن مرکز شعب اداری، ملکی، نظامی و قضایی گردید. آمدن شاه در کابل و مخالفت «عبدالخالق خان» در قندهار و موفقیتهای نهایی تیمور شاه و سپاه کابل باعث گردید که شاه در کابل بماند و کابل پایتخت سلاله ی سدوزایی گردد.
خلق و خوی تیمور شاه
تیمور شاه از نظر خلق و خوی از بسیاری جهات نقطه ی مقابل پدرش احمد شاه بود. وی سالیان کودکی و نوجوانی را در محیط آرام شهزادگی در حمایت پدر مقتدر به سر برد و در محیط آرام دور از جنگ و سیاست بار آمد. بر اثر معاشرت با مردان فاضل و شاعر مشرب به امور ذوقی و ادبی علاقمند گردید. تیمور شاه در عین این که در جنگ ها شرکت می کرد و از اداره ی امور دولتی خودداری نمی کرد، اما به سوی صلح و آرامش و تمتع از نعمت های شخصی و خصوصی مثل زنان زیبا و خوراکی های لذیذ گرایش داشت. تیمور شاه در طول 22 سال زمامداری مصدر کدام خدمت عمده ای برای کشور و مردم افغانستان نگردید. تنها حدود جغرافیای سیاسی افغانستان را در مقابل جنگجویان مخالف داخلی و خارجی حفظ نمود. تیمور شاه نتوانست تمدن جدید را وارد کشور نماید و تغییرات مهم ساختاری در کشور به وجود آورد. وی غالبا زمستان را در یکی از شهرهای گرمسیر امپراطوریش مثل جلال آباد و یا پیشاور به سر می برد. در سال 1793م. وقتی در پیشاور بود به بیماری درد معده مبتلا گردید.طبیب های دربار از معالجه ی آن عاجز ماندند و شاه در حالی که بیمار بود به سوی کابل حرکت کرد. در کابل که «شهزاده زمان» والی بود، به استقبال پدر رفت. در این شهر تداوی و معالجه سودمند نیفتاد و شاه در تاریخ یکشنبه 19 ماه می 1793م. در عمر46 سالگی وفات یافت. به اختصار می توان گفت: که بعد از «احمدشاه درانی» سلطنت افغانستان به فرزندان او رسید. مدت حکمرانی این خاندان یک قرن دوام پیدا کرد. در طول این مدت، خدمات مهمی در افغانستان که به حال کشور و مردم مفید باشد انجام نشد.
حکومت زمان شاه
«زمان شاه» از نظر سنی هفتمین پسر تیمور شاه و برادر عینی «شجاع الملک» و از مادر یوسف زایی بود. وی هنگامی که به پادشاهی رسید، خیال تسخیر مملکت پهناور هند را در سر می پروراند. برای حصول این مقصد اردوی قوی ترکیب کرد. امّا از یک طرف نفاق داخلی بین خاندان شاهی جریان پیدا کرد و از طرف دیگر پالیسی و سیاست حفظ هند توسط دولت انگلستان و سیاست استیلای ناپلئون کبیر در کشورهای مجاور افغانستان و خود این کشور میدان عملیات مختلف سیاسی گردید.
«زمان شاه» والی کابل بود و از دیگر برادران از نظر هوش، شجاعت و کفایت برتری داشت. دوران سلطنت زمان شاه بیشتر به جنگ با برادرانش گذشت. جنگ های داخلی باعث شد که قسمت های وسیعی از قلمرو احمد شاهی از شرق و غرب از پیکر افغانستان جدا شود. دوره ی کوتاه سلطنت زمان شاه با حوادث عظیم سیاسی و اجتماعی در جهان همراه بود. چهار سال پیش از به سلطنت رسیدن وی انقلاب کبیر فرانسه دنیای قدیم اروپا را تکان داده بود. شش سال بعد از جلوس او دولت جدید فرانسه به قیادت ناپلئون قد برافراشت و بیشتر اروپا را به لرزه درآورده بود. در شرق افغانستان شهزادگان راجپوت مطیع قدرت نظامی انگلستان گردید. در غرب افغانستان دولت قاجاری تشکیل شد. موسس این دولت «آقا محمد خان» مرد با اراده و مدبری بود. در این هنگام کشور ایران نیز دچار درگیری های خارجی و نزاع های داخلی بود. می توان گفت دولت درانی بعد از مرگ تیمور شاه به جانب افول و نابودی گام نهاد. تعدد بیش از حد زوجات تیمور شاه و زیادی فرزندان او جنگ داخلی را به صدر مسأله جانشینی قرار داد. در این صورت بین مدعیان سلطنت تضاد و نزاع آغاز گردید و در پایان کار نه تنها به پادشاهی خانواده ی سدوزایی خاتمه داد، بلکه امپراطوری وسیعی را که احمدشاه درانی تاسیس نموده بود نیز منقرض ساخته به افغانستان محدود مبدل نمود.
مناقشات را می توان به سه دوره تقسیم نمود
دوره اول: مناقشات پسران تیمور شاه بر سر جانشینی که از 1793 تا 1818م. دوام یافت.
دوره دوم: مناقشه بین دو خانواده ی سدوزایی و محمدزایی بر سر سلطنت از 1818 تا 1823م.
دوره سوم: مناقشه بین پاینده محمد خان محمدزایی از 1823 تا اعلام امارت دوست محمدخان در 1836م.
در مناقشات بین سه برادر یعنی زمان شاه و محمود شاه و شاه شجاع افغانستان در ابعاد مختلف زیانهای اساسی دید ساختار اقتصادی رو به سقوط گرایید، استقلال کشور مورد تهدید قرار گرفت و می توان گفت بر اثر نزاع بین برادران، محمود افغان بر برادرش زمان شاه، فائق آمد. در نتیجه زمان شاه اسیر وکور گردید. شاه محمود بر تخت نشست و ولایات پنجاب بر اثر قیادت دسته های سیک، از افغانستان جدا و مستقل گردید. به این ترتیب افغانستان رو به انحطاط و تجزیه گرایید و ولایات یکی پس از دیگری مجزا و به تصرف دیگران قرار می گرفت.
حکومت شاه محمود
بعد از خلع «زمان شاه»، شاه محمود پادشاه افغانستان شد. همین که محمود به این مقام رسید، وزارت خود را به «محمد اکرم خان امین الملک» و قاضی القضاتی را به «ملا محمد سعید خان» واگذار نمود. حکومت هرات به «شهزاده فیروزالدین» واگذار شد و «عبدالله خان الکوزی» والی کشمیرمقرر گردید. در زمان شاه محمود، غلجائی ها برای بار دوم به تعداد چهل هزار نفر قیام نمودند (1803م.) و به طرف قندهار و کابل حمله کردند که در هر دو جهت مغلوب «سردار وزیر فتح خان» فرمانده زبده ی سپاه شاه محمود شدند و متعاقبا قشون بخارا رود جیحون را عبور کرد، ولی این ها هم از لشکریان شاه محمود شکست خورند. وزیر فتح خان در سال 1804م. همین که برای حصول مالیات بامیان از کابل دور شد، مردم کابل که از اداره ی شاه محمود ناراضی بودند قیام کردند و او را در «بالاحصار کابل» محصور نمودند. شاه محمود مجبور به تسلیم شد و «شاه شجاع» که با نیروهایش به دروازه کابل رسیده بود، وارد بالا حصار گردید. محمود را محبوس و سلطنت خود را اعلام کرد. شاه محمود توانست بعد از حدود 9 سال (1809_1818م.) مجددا قدرت را با دستیاری «وزیر فتح خان» به دست آورد. اما این بار افول سدوزایی به گونه ای پیش بینی می گردید که در صورت خطای سدوزایی ها و در گیر شدن با برادران وزیر فتح خان و یاخود ایشان، قدرت به دست خاندان سردار پاینده خان ختم می گردید؛ چون وزیر فتح خان با هجده برادرش در حقیقت قدرت را به دست داشتند. این در حالی بود که شاه محمود در ارگ کابل از ادارۀ امور کشور بیگانه و بی خبر بود. و در حقیقت به خاطر قدرت یافتن وزیر فتح خان و برادران آن در سراسر سرزمین حکومت شاه محمود خان و رقابت ها و حسادت های دربار، شاه محمود خان به سردار فتح خان مظنون گردید. و «کامران» که از طرف پدر حاکم قندهار بود؛ هنگامی که وزیر فتح خان از هرات برمی گشت، در قندهار توسط کامران کور شد. برادران وزیر کوری او را دستاویز قرار داد و بار دیگر آتش جنگ افغانستان مشتعل گردید. والیان شاه محمود یکی پس از دیگری فرار کردند و خود شاه کابل را به قصد غزنی ترک نموده، نواسۀ خود «جهانگیر خان» را حاکم کابل مقرر نمود.
حکومت شاه شجاع
در عهد شاه شجاع، تحریک دول خارجی سبب اشتعال جنگهای داخلی گردید.
بعد از کور شدن زمان شاه، خاندان ابدالی رو به افول گرایید و شاه محمود از تنظیم و ادارۀ مملکت عاجز آمد. سران بارکزایی که وزارت و حکومت های ایالات را در دست داشتند، درصدد به دست آوردن سلطنت افغانستان گردیدند.
آخرین شاه سلسله ی سدوزایی، «شاه شجاع» در بار دوم سه سال حکومت کرد. در حالی که هیچ منشأ اثری در کشور نبود و در زمان سلطنت او افغانستان در حالت ناامنی به سر می برد. شاه شجاع صبح روز چهارشنبه 23 صفر هجری قمری مطابق 15 اپریل 1842م. به دست شجاع الدوله پسر سردار محمد زمان خان بین راه بالاحصار و سیاه سنگ به قتل رسید.
انگیزه ی قتل وی را توسط شجاع الدوله که رابطه ی نزدیکی پدرش با شاه داشت، روح انزجار و تنفر شدید از نفوذ اجنبی و اجنبی پرستی می گذارند؛ که به حساب آن فرقی نداشت اجنبی کی باشد و حتی به حکم این که اجنبی، اجنبی است، از خود چرا اجنبی پرست شود. شاه شجاع را شعور ملی بیشتر مقصر می داند چنانچه او را به لات کلان لقب داده بودند. بدین گونه آخرین شاه سلسله ی سدوزایی از بین رفت.
فرهنگ و ادب در عصر ابدالیان (سدوزایی)
در عصری که احمد شاه زندگی می کرد در افغانستان جز صدای چکاچک شمشیر و غرش تفنگ چیز دیگری شنیده و دیده نمی شد. در چنین محیطی فرصتی برای درس و مکتب و مطالعه نبوده است. با همه ی این ها احمد شاه در خلال اوقاتی که به دست می آورد خود از تحصیل دریغ نمی ورزید.
احمد شاه به دو زبان دری و پشتو سواد داشت و به زبان پشتو شعر ساده و عادی و بیشتر عاشقانه می سرود.
این دوره را می توان دورۀ رکود و فترت فرهنگی و ادبی دانست. احمد شاه در ایام پادشاهی اش به قدری به امور جنگی و سیاست مصروف بود که مجال رسیدگی به سایر امور را نداشت و نتوانست مشوق علم و ادب باشد.
تیمور شاه فرزند احمد شاه در عصر سلطنت اش یک انجمن ادبی کوچک به وجود آورد که علاوه بر شاعران و ادیبان محلی تعدادی از فضلای کشورهای مجاور هم در آن جمع شده بودند، اما این نهضت صرفا در دربار خلاصه شد. از این محفل می توان شعرایی چون «عاجز» و «درانی» را نام برد. «میرزا لعل محمد عاجز» و «عایشه دارنی» و … از شعرایی بودند که در انجمن ادبی شرکت می کردند.
در زمان فرزندان تیمور شاه، کاری در جهت رشد فرهنگ و ادب صورت نگرفت و بر اثر ناامنی و جنگهای پیاپی بین پسران تیمور بار دیگر شعر و ادب خشکید.
اوضاع اجتماعی افغانستان در عصر ابدالیان
در طول 45 سال سلطنت احمد شاه و تیمور شاه یک دوره ی امنیت نسبی در داخل کشور به وجود آمد. این وضعیت بعد از یک دوره ی طولانی تجزیه و تقسیم مملکت، مجددا دولت سرتاسری افغانستان تشکیل و مرکزیت اقتصادی و سیاسی موجود شد. به تدریج امور زراعتی و تجاری جان گرفت.
گرچه که در طول ایام سلطنت احمد شاه به ترقی زراعتی و صنایع اقتصادی توجه مهمی صورت نگرفت، اما در سایه ی امنیت عمومی و مرکزیت اداری، راه تجارت در داخل و خارج کشور وسعت پیدا کرد. تا اندازه ای که شهرها رونق و صنایع دستی انکشاف خود را از سر گرفت. مساجد و مدارس در شهرها مصروف تعلیم علوم قدیمی گردید.
در عهد زمان شاه آتش جنگهای داخلی روشن گردید. تا انقراض دولت ابدالی دیگر یک قدم جدی در راه انکشاف اقتصادی و فرهنگی افغانستان برداشته نشد. در عهد جانشینان دولت ابدالی تمام ساختار سیاسی افغانستان تخریب شده و همه شئون اجتماعی افغانستان، اعم از اقتصادی، فرهنگی و سیاسی رو به تنزل و انحطاط نهاد و آنچه از قدیم مانده بود، متلاشی گردید.
پادشاهان ابدالی افغانستان – سدوزایی
│
احمد شاه درانی
1772-1747م.
│
تیمور شاه
1793-1772م.
│
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
│ │ │
زمان شاه شاه محمود شاه شجاع
1800-1793م. 1803-1800 1803-1809
1825-1809
علی اکبر فیاض
منابع و مأخذ
1- امیر عبدالرحمن خان: «تاج التواریخ»، جلد اول، مرکز انتشاراتی میوند، پیشاور.
2- افشار یزدی، محمود: «افغان نامه»، جلد دوم، تهران، 1360
3- حبیبی، عبدالحی: «جغرافیای تاریخی افغانستان»، مرکز انتشاراتی میوند، چاپ دوم، پیشاور، 1378ش.
4-غبار، میرغلام محمد: «احمد شاه بابا»، نشر دانش کتابخانه، چاپ دوم، پیشاور، 1376ش.
5- غبار، میرغلام محمد: «افغانستان از زمان اسلام الی زمان حاضر»، چاپ کابل.
6-غبار، میرغلام محمد: «افغانستان در مسیر تاریخ»، جلد دوم نشر صحافی احسانی، چاپ اول در ایران، قم، 1375ش.
7- فرهنگ، میرمحمد صدیق: «افغانستان در پنج قرن اخیر»، جلد اول، انتشارات محمد وفایی، چاپ دوم، قم، 1374ش.
8- کهزاد، احمدعلی: «در زوایای تاریخ معاصر افغانستان» از نشرات انجمن تاریخ، چاپ اول، کابل، 1331 هجری شمسی
9- کهزاد، احمدعلی: «بالاحصار کابل و پیشامدهای تاریخی» جلد اول، مرکز انتشاراتی میوند، پیشاور، چاپ دوم، 1378ش.
10-یزدانی، حسین علی، «حاج کاظم»: «پژوهشی در تاریخ هزاره ها» جلد اول، چاپ اول، چاپخانه ی مهتاب، ش.1368، ایران.
11-یزدانی، حسین علی، «حاج کاظم»: «پژوهشی در تاریخ هزاره ها» جلد دوم، چاپ اول، قم، 1373ش.
12-یمین، دکتر محمد حسین: «افغانستان تاریخی، فلسفۀ نام گذاری شهرها، شهرک ها، کوه ها و دریاها» (جای واژه های افغانستان)، چاپ اول، پیشاور، انتشارات کتاب، »1380ش
