سخنی کوتاه در مورد کیبلاغیان
کیبلاغ/کیبلاغی، به کانون فرهنگی-ادبیِ اطلاق میشود که در این سالهای اخیر توسط هزارههای کویتهٔ پاکستان تأسیس شده و هدف اصلی آن سرو سامان دادن به گویش و لهجهٔ هزارگی است.
آنها معتقدند که گویش و لهجهٔ هزارگی غیر از زبان فارسی دری است و این، خود زبان مستقلی است که هزارهها به آن، سخن میگویند.
=============
توضیح «کیبلاغ» توسط آقای تورانی دبیر کل اکادمی زبان هزارگی
# «مانای_کیبلاغی»
کیب دہ زیبونی آزرگی رقم رقم مانا درہ – کیب قالیبی کولہ- کیبچو کی قد شی درگہ رہ کیب مونہ- کیب ادب رہ ام مانا میدیہ- مسلن موگیہ فلانی آدم چی کیب کیسیب درہ- مانای شی ای موشہ کی فلان آدم چیقس با ادب استہ- یا دہ آزرگی موگیہ غدر بے کیبلہ نکو- یانی زیاد بے ادبی نکو- ازی تورہ فامیدہ شود کی کیب ادب رہ موگیہ-
لاغ او لوز استہ کی دہ تنایی خو مانای خالی رہ میدیہ- مسلن موگیہ زووزتو ایمروز خانہ نییہ، خانہ چیقس لاغ مالوم موشہ- اگہ لاغ دہ پسلونی یگو لوز بایہ مانای پور رہ میدیہ- مسلن از ایل ایلاغ جور موشہ و از قیش قیشلاغ- لاغ اگہ دہ پسلونی کیب بایہ، کیبلاغ موشہ کی مانای شی اکیڈمی یا ادبستان استہ- دہ آخیری لوزی کیبلاغ “ی” نیسبتی یہ کی دہ زیبونی فارسی دہ شکلی ارکدی زیر میہ-»
(برگرفته از نوشتهٔ شاری محمدی)
===================
# تجزیه و تحلیل واژهٔ کیب و لاغ:
===================
آقای تورانی معتقد است که «کیب» معانی مختلفی دارد:
کیب= قالب کلاه
کیب چو= کیب چوب، وسیلهای که با آن دروازه را کیب می کنند.
کیب=ادب، در جملهٔ «فلانی آدم چی کیب کسیب دره»(فلانی آدم چه با ادب هست)، در جملهٔ امری «غدر بیکیبله نکو».(بسیار بی ادبی نکو)
از جملهٔ آخر نتیجه میگیرد که «کیبله» به معنای ادب هم هست.
برای اینکه خاطر تمام کیبلاغیان آسوده شود، اعلام میگردد که:
واژهٔ «کیب»، اصلاً یک واژهٔ هزارگی نیست.(در صورتی که ادعای آنان مبنی بر اینکه هزارگی یک زبان مستقل از سایر زبانهاست، درست باشد.)
«کیب»، صفت و واژهٔ ترکی به لهجهٔ چُغتایی است که در اصل، «کیپ» و به معنای چسپیده، نزدیک و مماس بهم است و هچنان، سختمتصل و بیفُرجه (بیرخنه و بیشکاف و بیسوراخ) و در تداول به معنای محکم بسته شده و بهم پیوسته است؛ چنانکه در مورد محکم بستن دروازه و بسته شدن سوراخهای بینی در اثر استنشاق هوای سرد در زمستان اطلاق میشود.
مثال: دروازه را کیب کن. یعنی دروازه را محکم ببند. منظور از این محکم ببند، بستن دروازه به گونهای است که هیچ منفذ و درزی و یا شکافی باقی نماند و کاملاً بسته (کیپ) شود.
مثال بعدی: بینیام کیب شده است.
در مورد کیب شدن بینی هم منظور گوینده این است که سوراخهای بینی اش کاملاً مسدود شده است و از راه دهان تنفس میکند.
در مجموع، حاصل معنای «کیب»، محکم بسته شدن به گونهای است که هیچ منفذ و شکافی برای ورود و خروج اشیا یا افراد از بیرون و درونِ یک فضای احاطه شده وجود نداشته باشد.
آقای شاری محمدی در نقد واژهٔ کیبلاغی، واژهٔ «کیب» را اینگونه توضیح داده است:
«کیب:
کیب keb به معنای اندازه و تقریبا مترادف جب job است. چیزی که اندازهی چیز دیگری باشد میگویند کیب آن است. کلاه را با جامی که اندازه آن است کیب میزنند. کیبچو یعنی چوبی که اندازه دروازه و فاصله متکای چوب است، دیوار یا چیز دیگر.»
توضیحات آقای شاری محمدی و آقای باتوریان، هردو، در مورد «کیب» درست به نظر نمیآید؛ زیرا نه تنها کافی و واضح نیست؛ بلکه معنای غیر حقیقی آن را مدنظر قرار داده اند.
در واژهٔ کیب -چنانکه دانستیم- اصل بر استواری و محکمکاری است؛ نه همقد و هماندازه بودن/شدن چیزی با چیز دیگر. چنانکه قالب کلاه را برای استوار نگهداشتن کلاه استفاده میکنند تا کج و نامرتب درست نشود. از قدیم الایام، کلاه دوزهای کابل قالبهای چوبی برای ساخت کلاه قره قلی داشته و تا هنوزهم دارند.
در تبیین واژهٔ مرکبِ «کیب چوب»، هم آقای محمدی و هم باتوریان، برداشت نادرست دارند؛ زیرا «کیب چوب»، برای استوار و محکم نگهداشتن دروازه کاربرد دارد که با قرار دادن آن در پشت دروازه (از درون خانه) و داخل نمودنِ هردو سرِ آن در سوراخهای دیوارِ دوسویِ چوکات دروازه، مانع ورود افراد بیگانه در منزل گردد؛ نه برای آنکه آن چوب، هماندازهٔ «چارچوب» دروازه است. بهخصوص، برداشت آقای محمدی در این مورد به هیچ وجه درست به نظر نمیرسد.
نظر آقای باتوریان در مورد کیب به معنای ادب اصلاً درست نیست. این مورد را آقای محمدی هم منطقی رد کرده است. ادب داشتن و ادب نداشتن که مربوط به هنجار و ناهنجاریهای اجتماعی میشود، ربطی به موضوع اکادمی (فرهنگستان) ندارد؛ زیرا ادب به معنای اکادمیِ مورد نظر آنان، معادل علم و فرهنگ و هنراست؛ نه ادبی که ایشان به عنوان مثال آورده اند؛ زیرا مثالهای ایشان -در صورت ادب داشتن- به معنای حُسنِ معاشرت و حسن محضر به گونهٔ نیکو و پسندیده است؛ نه به معنای علم و دانش که از آن معنای فرهنگستان و اکادمی استنباط گردد.
از سوی دیگر واژهٔ «کیب»،-با «یا»ی مجهول در گویش هزارگی- با واژهٔ «جوب» -با واو مجهول- مترادف نیست.
در واژهٔ «جوب» هم، اصل بر تناسب و تطابق است، نه اندازه؛ زیرا اندازه به معنای مقیاس و مقدار است؛ اما مجازاً از واژهٔ «اندازه» میتوان بهجای «متناسب» و «مطابق» هم استفاده کرد.
مانند:
طالب، گهر مدح به اندازهٔ او ساز
کاین دُر نه به اندازهٔ گوش دگران است
(شعر از: طالب آملی)
در شعر بالا، در مصرع نخست، اندازه به معنای «مطابق با ارزش و بها» است یعنی گوهر مدح خود را مطابق با ارزش و بهای ممدوح بساز؛ زیرا این گوهر (دُر) مناسب گوش دیگران نیست. در مصرع دوم، اندازه به معنای متناسب یا مناسب است. یعنی این دُرّ که مدح به آن تشبیه شده است، مناسب/متناسب، برای شنیدن دیگران نیست؛ جز برای آن کسی که معنای مدحاش را میفهمد و آن را گوش میدهد.)
گاهی برای مقایسهٔ دو شئ از نظر مقیاس فیزیکی نیز بهکار میرود؛ مانند:
این درخت به اندازهٔ آن درخت رشد نکرده است.
در تداول عامه، بهجای واژهٔ متناسب و مطابق، از واژهٔ اندازه هم استفاده میشود.
مثال:
این کلاه اندازهٔ سر اوست. یعنی این کلاه مطابق و متناسب سر اوست؛ اما «کیب» به معنای اندازه، متناسب و مطابق نیست.
«کیب» فقط معنای چسپیده و مماس، استواری و محکمکاری میدهد؛ تا از نفوذ عوامل بیرونی در داخل یک محوطه جلوگیری شود؛ پس «کیب»، مترادف «جوب» نیست.
======================
## بررسی بخش دومِ ترکیبِ کیبلاغ یعنی «لاغ»
«لاغ»، که اصل آن «لاق» و ترکی است، از ادات اسم مکان است.
مانند: ییلاق که در تداول عامهٔ ما «ایلاغ» تلفظ میشود.
یی=تابستان
لاق=پسوند، اسم مکان
ییلاق=جای تابستانی که سردسیر است و برخی از مردم در تابستانها به آنجا میروند.
همچنان واژهٔ قشلاق به معنای جای زمستانی و گرمسیر است که برخی از مردم ده نشین، در زمستانها در آنجا میروند.
این پسوند مکانی، در زبان فارسی به شکل «لاخ» نیز وارد شده است، مثل سنگلاخ، دیولاخ، نمکلاخ، آتشلاخ و… در این واژهها، لاخ به معنای جای است؛ یعنی سنگلاخ، جای سنگ/جایی که سنگ دارد و همچنان به معنای زیادی و فراوانی نیز است.
لاخ به معنای تار مو و یک دستهٔ باریکی از مو نیز آمده است.
«لاغ» در گویش هزارگی، در معانی بالا بهکار نرفته است. ممکن است به معنای خالی باشد؛ اما در ترکیب «لوج/لوچ/لچ/لوت و لاغ» به معنای جای نیست؛ بلکه مترادف با معنای برهنه و ضعیف و لاغر اندام است.
# خلاصه:
۱. کیب به معنای علمیِ آن، معادل ادب نیست؛
۲. لاغ، در اصل لاق بوده؛ پس به معنای خالی نیست و در گویش هزارگی به معنای لاغر، پریشانحال و ضعیف است.
۳. کیبلاغ به معنای فرهنگستان یا اکادمی نیست؛
۴. کیب با فعل ساده و ربطیِ «کردن/شدن» به معنای محکم، استوار، بدون منفذ و بستن است. مثل محکم کردن، استوار کردن و بسته کردن یا محکم بستن دروازه و مانند آن.
در ترکیب های «کیبچوب» و مانند آن، مراد محکم کردن و استوار کردن است.
۵. لاغ، چنانکه گفته شد، به تنهایی هم معنا ندارد؛ در صورتی که با «کیب» ترکیب گردد، حاصل معنای آن، «نحیف و لاغر + محکم و استوار و بدون منفذ» خوا هد شد؛ نه اکادمی و یا فرهنگستان.
۶. اگر به جای «لاغ» از واژه «لاخ» و یا «لاق» استفاده میکرد، معنای «جای» از آن به دست میآمد. در آن صورت، کیبلاخ، جای بدون منفذ، محکم و استوار معنا میداد؛ اما بازهم نه اکادمی و یا فرهنگستان.
======================
# نمونهای از یک متن، با حروف و نشانههای کیبلاغی:
برگرفته از: صفحهٔ رسمی آنها در فیسبوک
## آوالی_خۉش
کېبلاغی آزرگی او ایدارې ایلمی و سئقافئتی دۂ کۉیݖۂ بئلوچیستان استۂ کی از گوزیشتۂ ابدۂ سال بئلدې بال بورشئوی رئسم قئد زیبۉنی آزرگی تئکۆ کیدۂ امدۂ۔ نئتیجې کارای کېبلاغ ای شودۂ کی دۂ ای سئری رۉز نۂ فئقئد تۉرۂ تۉرې زیبۉنی آزرگی دۂ آر دئوور دۂ مېنۂ یۂ بئلکی رئسمی آزرگی رۂ ام بئلدې میللئدی آزرۂ سئر فئخری جۉر کیدۂ۔
دۂ شاری ایسلام آباد پاکیستان چیل سال موشۂ کی آرسال دۂ مایی نئوومبئر لۉک مېلۂ گیریفتۂ موشۂ و از پورۂ پاکیستان کئمال تو وای شی امدۂ آر رئقئم کئمال خو نیشۉ میدیۂ۔ دۂ ای مېنۂ شئریگ دارای کېبلاغی آزرگی ام از پئن(5)سال موشۂ کی دۂ جوغی دیست کۉگی یای پورۂ پاکیستان ایسسۂ میگرۂ کی دو کئرئد ازی پېش قئد کۉگی قئب تومار اوئلنۂ و دویومنۂ اېنام رۂ از مېنکئلی دیست کۉگی یای بئلوچیستانی بوردۂ و ایم کئرئد دۂ لۉک مېلې ایسلام آباد از بئلوچیستان از آر دو غورفې کېبلاغی آزرگی فاتیمۂ گول قئد سایمۂ دو(ایوارۮ) اېنام رۂ گیریفتۂ کی ای سئر فئخری نۂ فئقئد بئلدې کېبلاغی آزرگی بلکې بئلدې بئستۂ میللدی آزرۂ یۂ۔
تالیب پئنایی
دئمبورۂ چی: لیاقئت خان
تئبلۂ چی اوستاد مامئد خان
======================
# ضررهای زبان کیبلاغی
اساس نوشتار کیبلاغی بر گفتار نویسی و شکسته نویسی استوار است.
گفتار نویسی همان نوشتن گفتار مردم به زبان عامیانه بدون درنظرداشت زبان معیاری است. در گفتار نویسی، ساختار جمله از زبان معیاری به زبان گفتاری تغییر میکند.
در شکسته نویسی بیشتر تمرکز روی حذف برخی حروف، از یک کلمه میباشد. مثل کلمهٔ «پن» که در اصل پنج است و ماست که تبدیل به ماس میشود و یا برخی از حروف که تغییر مییابد، مثل: آفتاب که تبدیل به «افتو» یا «افتیو» میشود. کاری که امروزه کیبلاغیان به شدت از آن در گفتار و نوشتههای شان استفاده میکنند.
با وجود اینکه بسیاری از منتقدان، معتقدند که نباید شکسته نویسی ویا گفتار نویسی را در متون ادبی بکار بست؛ اما عدهای اعتقادشان بر این است که باید به صورت روشمند از شکسته نویسی و گفتارنویسی استفاده کرد.
در مجموع، موافقان و منتقدان، بر این نظر تأکید دارند که نباید در تمام مسائل علمی و فرهنگی از شکسته نویسی و گفتار نویسی استفاده کرد.
دکتر پرویز ناتل خانلری، ابوالحسن نجفی، نادر ابراهیمی و بسیاری از بزرگان ادبیات فارسی دری، گفتار نویسی و شکسته نویسی را صحیح نمیدانند و حتا گمراهکننده و مضر میدانند.
گفتار نویسی و شکسته نویسی در گفتن ضربالمثلها و آوردن آنها در متن داستانها و ارسال پیامکها اشکال ندارد.
# نشانههای وضع شده در زبان کیبلاغی
نشانههایی را که برای زبان کیبلاغی در نظر گرفته اند، برخی از آنان به تقلید از نشانههای زبان کردی است، در زبان کردی از «ها»ی غیر ملفوظ بهجای فتحه استفاده میشود؛ اما کیبلاغیها از همزه به جای فتحه استفاده میکنند؛ مانند: «دئمبورۂ چی» و علائم دیگر مانند «^» برای نشان دادن واوهای مجهول، مانند «آواز خۉ» و… همچنان برای نشان دادن دال بّندِشی که در زبانهای اردو، انگلیسی و پشتو تقریباً یکسان تلفظ میشوند و در گویش هزارگی هم وجود دارد، استفاده کرده اند. مانند «ایوارۮ» (انگلیسی به معنای جایزه) و…
از نشانهٔ «۷» برای تلفظ «ت» پندک دار یا بندشی و «T» انگلیسی و اردو مانند «کۉیݖۂ» و… کار گرفته اند.
برای نشان دادن «ی» مجهول، از نشانهٔ «ې» پشتو استفاده کرده اند مانند: «کېبلاغی»(بعد از کاف)
«بئلدې»(برای) و «نئتیجې»(نتیجهٔ).
برای نشان دادن تشدید از هر حرفی دوبار استفاده میکنند، مانند «میللئدی»(ملّتی).
# استفادهٔ نابجای «واجِ صامتِ همزه» به جای «مصوت هشتگانهٔ زبان فارسی دری» توسط مدعیان کیبلاغی
معایب استفاده از صامت همزه:
▪️ایجاد شبهه در تلفظ واژههایی که «ها»ی غیر ملفوظ دارند؛ به دلیل همگونی آن با کسرهٔ اضافهٔ «ها»ی غیرملفوظ که به شکل «ی» کوتاه یا نیمه (ء) نوشته میشوند.
▪️صامت بودن همزه و نقش معکوس دادن به این واج و دشواری در خوانش بسیاری از واژههایی که همزهٔ میانی دارند و در زبان فارسی دری به شکل دیگری تلفظ می شوند.
اشکال در خواندن واژههایی که «ها»ی غیر ملفوظ دارند و بالای آن همزه می گذارند، مانند:«مېلۂ گیریفتۂ موشۂ».
استفاده از همزه (ء) برای نشان دادن «فتحه» کار خوانش کلمات را دشوار میکند. دلیل دشوارخوانی آن هم این است که از نظر بصری «ء» به معنای کسرهٔ اضافه است و به سرعت، مفهوم واجی خود را در ذهن خواننده به عنوان کسرهٔ اضافه منتقل میکند.
گذاردن «ء» بالای «ها»ی بیان حرکت، از دیگر اقدام نابجای کیبلاغیان است؛ زیرا «ها»ی بیان حرکت در زبان فارسی دری شرقی و گویش هزارگی، خود به معنای فتحه است.
به عنوان مثال، در فعلهای «کرده» و «شده» و در اسمهایی مانند «خانه» و «آشیانه» تمام «ه» های غیرملفوظ، در عین حال «ها»ی بیان حرکت و به مثابه فتحه اند.
کیبلاغیان، با اضافه کردن فتحهٔ مورد نظر خودشان، در این گونه واژهها در حقیقت دوبار نشانهٔ فتحه را اعمال می کنند. بهگونهٔ مثال بسته را این گونه مینویسند: «بستهٔ» و همچنین میله را «مېلۂ» مینویسند.
کاملاً واضح است که در نوشتن همین دو کلمه، دو اشتباه بزرگ را مرتکب شده اند. نخست اینکه در نگاه اول، با گذاشته شدن همزه بر روی «ها»ی غیر ملفوظ، کسرهٔ اضافه به چشم میآید که با همسویی ذهن، آن را «مضاف» تلقی میکنند و دوم اینکه برای نشان دادن نشانهٔ بیان حرکت، همزمان از دو نشانه استفاده شده که سخت ناصواب است.
همانگونه که کیبلاغیها از «ها»ی غیرملفوظ برای کرسی همزه (همان فتحهٔ مورد نظر خودشان) استفاده میکنند. در عین حال از «یا»ی میانی نیز به عنوان کرسی همزه یا همان فتحهٔ مورد نظر شان استفاده میکنند.
استفاده از کرسی «ی» برای نشان دادن فتحه نیز درست نیست. نخست اینکه، همزه جزء صامتهاست و نباید به جای مصوتها استفاده شود. از سوی دیگر کاربرد همزه در زبان فارسی دری فقط در ابتدای کلمات است و هنگامی در میان کلمات استفاده میشود که آن کلمه غیر فارسی باشد؛ مانند تئاتر، نئون که از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شده است و یا کلمههای مسئول و توطئه که از زبان عربی وارد زبان ما شده است. بنابراین، استفادهٔ همزه بر کرسی «ی» به منظور القای فتحه، کار درستی نیست؛ به دلیل اینکه اذهان تمام کسانی که با زبان مادری فارسی خود ولو با گویش هزارگی، تکلم میکنند، هیچگاه همزه بر کرسی «ی» را به عنوان فتحه قبول نمیکنند.
کاری که کُردزبانهای ایران و ترکیه برای ایجاد نشانههای آوایی کرده اند، بسیار عقلاییتر از کار اینهاست.
کُردها از «ها»ی غیر ملفوظ/بیان حرکت بهجای فتحه استفاده میکنند. مثل: رهفت، دهرد، عهلی. با این کار، هم نحوهٔ تلفظ واژهها حفظ میشوند و هم اصالت و استقلال واژهها به عنوان یک واژهٔ غیرکردی محفوظ میماند.
در «و»های مجهول و «د»های بندشی (پندکدار) نیز از یک نشانه استفاده کرده اند، مانند:«زیبۉ» و «ایوارۮ»
عیب آن چیست؟
اگر واج «د» را در هر واژهٔ خارجی با همین نشانه بنویسیم، مثل:«کارۮیۉلۉجی» (Cardiology=قلب شناسی) یا «ملۉۮی» (melody=نغمه/لحن)، چه تضمینی وجود دارد که آنها را بر اساس تشابه نشانههایشان «کار. دو. یو. لوجی» و «ملو. دو. ی/ملو. دو. یی» نخوانند.
به این دلیل که این نشانهٔ تعیین شده، برای شناخته شدن صدای «واو» مجهول از واو معروف است، حال اگر همین نشانه را بالای هر حرف دیگر بگذاریم، در حقیقت آن حرف را مجهول ساخته ایم؛ یعنی آن حرف صدای غیر از صدای اصلی خود را خواهد داشت بخصوص که منظور اولیه هم این باشد که نشانهٔ مورد نظر، برای تبیین یک صدای مجهول است.
برای روشن شدن موضوع مثالی را در نظر می گیریم:
اگر مصوت(-ُ) را بالای هر صامتی بگذاریم، آن صامت، صدایی میدهد که آخرش منتهی به «o» میشود. مثل: اُ، بُ، پُ و…
حال اگر همین مصوت کوتاه را بالای «د» بگذاریم، «دُ» میشود؛ پس کاربرد این نشانه مشخص است. در حالی که در زبان فارسی دری برای واو و یای مجهول هیچ نشانهای وجود ندارد؛ حتا برای نوشتن «خُو» (خوی و عادت) و «بو» در زبان فارسی دری و عدد «دو» در گویش فارسی غربی (ایرانی) نیز نشانهای در نظر گرفته نشده است.
حالا که ایشان برای واو مجهول نشانهای در نظر گرفتهاند، کاری خوب است؛ اما استفاده کردن از یک نشانه که ما را ناخودآگاه بسوی نقش آن در واجهای دیگر هدایت میکند، درست نیست.
در حقیقت نشانهٔ مجهول، نقشی جز نمایاندن آوای مجهول ندارد؛ در حالی که دال پندک دار/بندشی به هیچ وجه دال مجهول نیست؛ تا از این نشانه برای مجهول بودن آن استفاده گردد.
شاید بهتر بود از این نشانه برای نشان دادن «ی» مجهول استفاده می کردند، نه برای دال بندشی.
برای نشان دادن «ی» مجهول، از نشانهٔ «ی» معمولی با دو نقطهٔ زیرینِ ایستاده یا سربسر که در زبان پشتو رایج است استفاده میکنند، مانند واژهٔ «کېبلاغی»، «اېنام»(انعام) و…
همانگونه که در سطر های بالا اشاره شد، استفاده از نشانهٔ مجهول، برای واو مجهول نباید برای واجی نظیر دال بندشی استفاده شود؛ پس بهتر خواهد بود که از همان نشانه برای «ی» مجهول هم استفاده شود.
گرچه وضع نشانهای خاص برای «و» یا «ی» مجهول به دلیل محدود بودن واژههای آنها الزامی هم نیست.
ناهمگونی نوشتاری (استفاده ازعلائم خودساخته و علائم اردو) در صفحهٔ فیسبوک رسمی آنان نیز مشکلات دیگری برای زبان کیبلاغی به وجود آورده است؛ چنانکه در صفحات مجازی آنان مشهود و حاکی از ضعف آشکار این زبان است که گویندگان دیگر مناطق هزارهجات، از خواندن آن عاجز خواهند بود. علاوه بر آن، اعداد را هم به خط انگلیسی مینویسند.
============
# واجهای محذوف در الفبای کیبلاغی
ع، ح، ص، ث، ض، ط، ظ، ذ، ه(ملفوظ).
این واجها را از نظام آوایی و الفبایی خود حذف کرده اند؛ بنابراین، دو راه بیشتر ندارند؛ نخست اینکه تمام واژههای عربی را از زبان کیبلاغی بیرون بیندازند و فقط از واژههای محدود هزارگی استفاده کنند.
دوم اینکه از همهٔ واژههای وارد شده در زبان فارسی، اعم از عربی و سایر واژهها استفاده کنند و آن را به شکل شکسته و عامیانهٔ آن بکار برند.
فرض نخست محال است؛ چون زبان کیبلاغی فقیر تر از آن است که بتواند به تنهایی خود حتا از احتیاجات اولیه و روزمرهٔ خود برآید؛ چه رسد به اینکه تمام مشکلات یک زبان کامل و جامع را برطرف کند.
یکی از دلایلی که کیبلاغی نمیتواند به تنهایی از عهدهٔ همهٔ نیازهای زبانیاش برآید این است که اگر واژهای های فارسی و عربی را از این زبان برداریم به کمبود واژههای مورد نیاز در همهٔ عرصههای علمی، فرهنگی و اجتماعی مواجه خواهدشد.
مرحوم میرزا محمد عیسی خان ارزگانی که یکی از شخصیتهای فرهیخته و برجستهٔ فرهنگی این مرز و بوم بود، بخشی از عمر شریف و مفیدش را به جمعآوری واژههای هزارگی صرف کرد و توانست حدود ۲۵هزار واژهٔ هزارگی را گردآوری کند که ممکن است درصد زیادی از آن واژهها را ترکی چغتایی، مغولی و سایر زبانهایی از ریشهٔ شرقی تشکیل داده باشد. در صورتی که چنین باشد، مطمئمناً این تعداد واژهها برای دوام یک زبان کافی نیست؛ مگر اینکه از واژههای عربی و فارسی دری نیز استفاده کنند و آن را مطابق زبان کیبلاغی خود نیز ادا کنند که ناگزیر دو مرحلهٔ دیگر را نیز طی کنند:
۱. باید به شکل شکسته و لهجهای آن را بکار برند؛ چنانکه الان هم این کار را میکنند.؛
۲. باید واجهای حذف شده را با واجهای همآوای دیگر جایگزین کنند.
یعنی، باید «فاطمه» را «پاتیما»(شکسته و لهجهای- جغرافیایی) و «محمد علی» را «مامد الی» و «یونس» را «اینوس» تلفظ کنند.
کار به اینجا هم ختم نمی شود. مرحلهٔ دیگری هم به این دو مراحل پیشین افزوده میگردد. یعنی مرحلهٔ سوم.
مرحلهٔ سوم این است که باید به خط کیبلاغی هم بنویسند.
نوشتن به خط کیبلاغی باز یک مشکل دیگر هم با خود به ارمغان میآورد و آن مشکل، مشکل دشوارخوانی است.
یعنی «محمد علی» را باید اول «مامد علی» بخوانیم و بعد آن را «مامئد ئلی» بنویسیم و یا برعکس اول «مامئد عئلی» بنویسیم و بعد «مامد علی» بخوانیم.
خودایا خۉدئت بئر ما رام کو وهٔ بئه حئققی «مامئد» وهٔ «ئلی» وهٔ «پاتیما» وهٔ «اوسئین» وهٔ « اسئن» وهٔ «آلی تاهیرینئش» ما را بئه رای تۉتقئری هیدایئت فئرما. آمین یا ربّئلعالئمین!
اسئن فئزاییلی
افغانیستان، کابول
دلوی ۱۴۰۲ هیجری خورشیدی
=========
پ. ن: نوشتن این بند (پاراگراف) آخر واقعاً «ناف کَنَک» بود.
داکتر حسن فضایلی استاد دانشگاه و دارای دکترای ادبیاتم زبان فارسی از دانشگاه تهران