در گذشته بهسود به بهسود مشرقی و بهسود میدان تقسیم میشده است که نام پیشین آن میدان یا میدانشاه بوده است و برخیها هم خوات گفتهاند و در اطلس چاپ لندن بیسوک را شیخمیره ضبط کرده است. هزارههای بهسودی در گذشته در ولایتهای لوگر، ننگرهار، کابل و لغمان زندگی میکردند. عبدالقادر مالوهیی از اویماق بهسود و امیر آقبوغا بهسود نام برده است و امیر آقبوغا بهسود را صاحب قرآن ایالت قوم بهسود میشمارد.
در بهسودِ مشرقی از گذشتههای دور هزارههای بهسودی زندگی میکردند. این مناطق اکنون در اشغال کامل افغانهایند. بهسودیها ضمن بهسود مشرقی، بخشهای عمدهای از ولایتِ میدان، وردک امروزی را، در اختیار داشتند. از آنجایی که در گذشته بخش بزرگی از مردم هزاره زندگی قشلاقی ییلاقی داشتند، بهسودیها زمستان در جلالآباد و لغمان میرفتند و تابستان به هزارستان ییلاق میکردند. چنانچه «… جوی بهسود در دامنه کوۀ قرق (قوریغ) یادگار این جابهجاییها است. قبر بابهبهسود در نقطهای در قلۀ این کوه قرار دارد. خوانین و مردم بهسود تا قبل از فتنهِ عبدالرحمان به زیارت مزار بابهبهسود میرفتند.
السوالی نرخ که در گذشته نام یکی از طوایف بهسود بوده است و ارغنده یا اژغنده که ارغند در هزارهگی آب خروشان را گویند و در گذشته نام یکی از طوایف هزاره بوده است، نشان از زیستگاه هزارهها در این مناطق دارند.
به دیگر سخن، هزارههای بهسود در گذشته مناطق وسیعی را در اختیار داشتند که این منطقه از حدود پشاور تا جلالآباد، بهسود مشرقی، لغمان و کاپیسا گرفته تا کابل، میدانوردک، جلریز و بهسود کنونی را شامل میشد. بهسود مشرقی، قشلاقگاه و بهسود هزارستان ایلاقگاه این مردم بود.
هزارهها در سدههای بعدی به تدریج از بهسود مشرقی، نواحی کابل و میدانوردک بهطرف هزارستان عقبنشینی کردند؛ اما عدۀ کمی از آنان استقامت ورزیدند و در بهسود مشرقی در السوالی کنونی بهسود ننگرهار که در شمال شرقی شهر جلالآباد موقعیت دارد، ماندگار شدند. هزارههای بهسود ننگرهار کمابیش خلقوخوی و چهرۀ هزارهگیشان را حفظ کردند؛ اما در مرور ایام فرهنگ، زبان و مذهب مردمان پشتون را فرا گرفتند و با آنان خویشاوند شدند و چنین شد که رابطۀشان با هزارستان قطع شدند.
در ولایات خوست و پکتیا قوم مسعود وجود دارد که نظر برخی از تاریخنگاران بر آن است که قوم (مسعود) هزاره نیست؛ ولی حاج کاظم یزدانی مینویسد که بهسود و مقصود دو برادر بودند، بهسود به همان نام هزاره باقی ماند که بهسود کنونی بهنام ایشان است و اما مقصود که دور از آن زیست، سرانجام مسعود شد و در مرور زمان به پشتونها گرایید و اکنون پشتون است. همینطور در پکتیا در «درۀپیچ» در دهانۀ «خوله میدان» قبرستانی با 350 قبر است که به خاک هزاره معروف است. «خاک هزاره» روستایی در پکتیا نیز است و در منطقۀ ژوپ قلعهای به نام «قلعۀ هزاره» است که نشان از مناطق هزاره بودن این منطقهها دارد.
در بابرنامه دربارۀ این طایفه چنین آمده است: «… به هزارۀ سلطان مسعودی اسپ و گوسفند بسیار زیاد انداخته، تحصیلداران فرستاده شدند، بعد از چند روز از تحصیلداران خبر رسید که هزاره مال نداده و در مقام سرکشی شدهاند. پیشتر از این هم چند نوبت راه غزنی و گردیز را زده بودند، از این جهت به خاطر تاختن هزارۀ سلطان مسعودی سواری کرده شد، به راه میدان آمده، از کوتل چرخ شباشب گذشته، وقت فرض در نواحی حینو (عینک) بر هزاره تاخته شد و خاطر خواه تاخته شد.» نام طوایف و محل زندگی آنان چنیناند: سروبی جنوب شرق آرگون: ابیزی؛
در توچ درۀگومل: ظریفخیل، شیرینخیل، کردی (گردی) خیل، بهلولزی؛
سروبی (شمالی و جنوبی) عباسخیل؛
گومل: امیرخیل، علیخانی، طالبخیل، ابراهیمخیل، گلمیر خیل، شیراز خیل.
نام قریههایی در سروبی پکتیا مانند قلعۀ نوپاسنی، قلعۀ کهنه پاسنی، مستوی (بستوی)، عباسخیل (شمالی، جنوبی) منگرو طوی، منگرو جوی، خانی، هیبتی، سودان، شوران و در السوالی سروبی کابل مانند قلعۀکلان، لکرلام، نغلو، یخدانه، سلامخیل، جکدلک، چشمهدکه، حسینخیل، گاز، گوگامنده، کوتکی، شویندی، وکه، رودبار، سروبی، تیزین، خاص، جلبی، سید میا رسول، مرغی، قلآهنگران، شامک، زررنده، گردیمرغه، جر ویجروبی و شیراب همه نشان از زیستگاه هزارهها دارند و ممکن است بسیاری از باشندگان این قریهها هزارهها باشند که اکنون پشتون شدهاند.
ابن بطوطه، جهانگرد نامدار در سال 733 در سفر به بهسود (بهسود قدیم) «آته ولی یا (اتااولیاء) را ملاقات میکند. ایشان مینویسد: «حدود چهل روز خارج از شهر قندوز برای چرانیدن شتران و اسپان خود توقف کردیم، این محل چراگاههای خوب و علف فراوان داشت و بسیار امن بود، امنیت این منطقه مرهون احکام شدیدی بود که از جانب «امیربرنطیه» (امیرپروان) مقرر شده بود، پیش از آن گفتهایم که مجازات دزدی در قانون ترکها این است که هرکسی اسپی را بدزدد، باید آن اسپ را با نه رأس اسپ دیگر پس بدهد.
از برکت این قانون مردم چارپایان خود را سرخود رها میکنند و فقط اسم خود را بر ران چارپا داغ میکنند که ما نیز همین کار را کردیم. در راه ما کوهی بود «هندوکش» نامیده میشد؛ یعنی قاتل هندوها، چون بردگان و کنیزهکانی را که از هند میآوردند، اغلب از شدت سرما و یخبندان در حین عبور از این کوهها تلف میشدند، بعد از عبور از هندوکش به پنجهیر (پنجشیر) رسیدیم که به معنی پنج کوه است از آنجا به کوهستان بشای (پشهای، امروزه معروف به السوالی پشهای است و مردمانش با سایر سکنۀ السوالیهای مجاور از رهگذر زبان، چهره و عادتهای اجتماعی تا حدودی متفاوتند و یکی از اقوام عمدۀ هزارۀ بهسود و جاغوری نیز به نام «پشی»اند) رسیدیم که زاویۀ شیخ اتااولیاء در آن واقع است. اتا به ترکی به معنی پدر است، دربارۀ این شیخ گویند که سیصد سال عمر کرده است؛ اما به نظرم، پنجاه ساله رسید، مردم آن نواحی اعتقاد فراوان به او دارند. مردم شهرها، قریهها و حتی پادشاهان به زیارت او میآیند. شیخ اتااولیا ما را اکرام فرمود و ضیافت داد. نزدیک زاویۀ شیخ در روی نهر آبی منزل کردیم. از آنجا به شهر بیرون رفتیم و با امیر برونطیه (بیرون) ملاقات کردیم. او با من نیکویی و اکرام فرمود و به نواب خود در شهر غزنی نامه نوشت و سفارش مرا به او نمود.»
تاتهولی و بابهولی که اکنون آرامگاهشان در ارغنداب و قندهار است دو رهبر مذهبی هزاره بودهاند. «زیارت بابه ولی، در فاصلۀ هشت کیلومتری در شمال قندهار واقع است. سکوها و صوفهای پیشروی زیارت در زیر درختان انار و در کنار دریای ارغنداب واقع شده است، آنسان که گفته میشود بابهولی یکی از عرفای مورد ارادت شاهرخ میرزای هراتی (1477 – 1405) بود. زیارت با شکوه این قدیس عالیجاه در بلندی تپهای بالای یک چایخانه قرار گرفته است، این زیارت پوشش دیواری نداشته است و فقط یک حیاط نیمقد فراگرد آن را در برگرفته بوده است و آرامگاه دو تن از شاگردان مخلص این بزرگوار در پای این مقبره آرام گرفته است.»
مسیر حرکت ابن بطوطه از طریق قندوز به بغلان و از بغلان به پنجشیر بوده است و از کوتل خاواک که در ضلع شمالی درۀ پنجشیر واقع است، عبور کرده است و از طریق درۀ هزاره خود را در کوهستان بشای (پشهای) که در شمال غرب درۀ نجراب واقع است، رسانده است. این دره محل بودوباش شیخ اتا اولیاء، پدر بهسودیها بوده است. ایشان پس از ملاقات با شیخ مذکور، به دیدن حکمران برونطیه (پروان) رفته است که در شهر بیرون واقع بوده است. شهر بیرون باید کوهصافی باشد که یک السوالی هم دارد. ابن بطوطه از طریق کوههای سرزمین بیرون (پروان) خودش را به شرق کابل رسانده است و از آنجا از طریق بتخاک و تزین از راه لوگر به غزنی رفته است. این مناطق در گذشته محل زندگی هزارهها بودهاند؛ چنانچه بابر از هزارههای بدراو در نجراب یادآوری کرده است: «یکی از بلوکات کابل بدراو است که در پهلوی الهسای قرار دارد، صحرانشین این ولایت هزاره و افغانند و کلانترین هزارهها، هزارۀ سلطان مسعود است.»
اصطخری در اواسط قرن دهم میلادی مینویسد: «ساکنین تمام این منطقه (غزنی، کابل، لوگر و ولایات جنوبی) هم در لباس و هم در زبان شبیه ترکها هستند.»
این مردم در مرور زمان در اثر زندگی مشارکتی و همجواری با پشتونها مانند پشتونها شدند و بیشتر به درون درهها خزیدند و از دید مسافران و حتا دیگران نهان شدند و امروزه پشتون خوانده میشوند. چنانچه مردم هزاره در السوالی ولمه واقع در ولایت غزنی و اکنون پکتیا و همینطور السوالی وړمه و متاخان توانستهاند ویژگی هزارهگیشان را حفظ کنند. برهمینگونه نام برخی از قریههای آنان مانند سرخ دیوال، دند (دندک)، گردی شاه، ولمه جدران (واژۀ جدران مغولی است و فرومایه معنا میدهد.)، شیخعلی (شیخ محمدعلی)، زورکی، چاروزی، وچه ولمه، مازارک، الگده (الگده یکی از طوایف قدیمی هزاره است که حالا منقرض شده است، شورکوچه، شورکجه، لاغری، گنبد (گنبت)، پیکر، بهرام، فقیرعلی، چونی chaunai، گردی Gerdi، چه ول Chawol اوگدر Ogdar، خاردیوال و… هزارهگیاند و اکنون نیز بر همین نامها خوانده میشوند.
قریههایی مانند توشی (Toshi) در چکمنی، تزقول (تزقریه)، در السوالی گیلان در قریههای گورنده (Gow Randa) اختیار، اندی بهکله (باکول)، پیتاب، وگری در ناوۀ غزنی نشاندهندۀ هزارهگی بودن این نامها و ساکن بودن هزارهها در گذشته در آن است و ممکن است باشندگان کنونی آنها هزاره باشند، که اکنون در اثر زندگی همجواری با پشتونها، پشتون شده باشند.
طایفههای حصار، حصارک، آزره و بهسود بخشی از طایفههای کلانیاند که از بهسود مشرقی کوچانده شدهاند. حصارک یکی از السوالیهای مهم ولایت ننگرهار است. غوچک و شیوکی که اکنون خیوکی و خیوه شده است، نام قریههای این السوالیاند که هزارهگیاند. ارزه السوالی است در لوگر که اکنون نیز به همین نام خوانده میشود. در السوالی بهسود مشرقی پل مهم به نام پل بهسود است که در زمان ظاهرشاه ساخته شده بود. این پول ولایت ننگرهار را با کنر و نورستان وصل میکند.
طایفۀ میار، مایار دایمیرداد که اکنون پشتون شده است، در گذشته یکی از طوایف مهم و پرنفوذ قبیلۀ وردک مایار بوده است که حالا در حوالی دایمیرداد و هزاره زندگی میکنند.
طایفۀ بایزی قوم مهمند که مشهور به سهپای است، مانند مامهزی، شیخان، یارو(یاری) خیل، میرو(خیل)، بارهخیل، حسن (خیل)، حمزه (خیل) و الیاس (خیل)، که طوایف مانند آن در میان طوایف بهسود و دایمیرداد نیز وجود دارند، هزارهاند.
بکی (باکی زارک) که طوایفی در جاغوری است در مناطقی از پکتیا، السوالی باکی (بکی) نیز نشان از هزاره بودن این منطقه و طایفه دارد.
مسکه نام یکی از طوایف جاغوری فرزند آته است که قریهای به این نام در شمال شرق مرکز زرمت که اکنون مستکه خوانده میشود و همینطور نام قریهها و محلههایی مانند دهن گورکه، منغت، علیمحمد، موزی، پلنگی، جاجی موزی، وزی و درزی که موزی را زمری میگویند و وزی نام السوالی «علاقهداری» در جدران است، همه نشان از هزاره بودن مردمان این منطقه در گذشته و هزارهگی بودن این نامها دارد.
شاهو نام طایفهای در قرهباغ، غزنی و ناور و محلاتی در مرکز شرن پکتیکا همینطور شاکینوکه، شاکی تیریک که نام دو قریه در قرهباغاند و قریههای گودال مامی و گودال محمد خیل نشان میدهند که در گذشته این منطقه هزارهنشین بودهاند.
طوایف دکرک (دِگری) کدلک (کودالک) شیربیک، دالو، دندک، زاولی و… نام قریههایی در شرن مرکز پکتیا بَیَک یکی از طوایف سرچشمه و شیربَیَک شرن مرکز پکتیا، قریههای حاجی دادی، قلعه هزاره، تنگی نجف، کاریزک پیتَو و کاریزک گیرو در شرن و السوالی وازهخواه قلک نام طایفه و قریهای در مالستان و نام طایفه و قریهای در شرن پکتیکا و دادی، دزدان، دلبر، دیوی، رازبیک، چمبر مولاداد، ارکتو، باربوزک (بربوزک) و قریههای بدوان، بدری، خارخاشه، برخوردار، بریم (بیرم) بستو، پشی، بتادی در السوالی اندر و مانند آن در جاغوری و مالستان و همینطور نامهای طایفهها و قریههایی السوالی گیلان ولایت غزنی مانند ازبک، احمدی، اختر، آغوجان، الخ، اوتله، بختیاروشیرک، بهبود، بله وایر، پیتاب، گری، محمدعلی، کاریزنو، کوتل کچل، کودلی، گوهر، لطیف، بارو، نابرهو، رضا، نوخانه، خرچوش نشان از زیستگاهها هزارهها دارند.
اندر به برادر ناتنی و تنی به برادر تنی و حقیقی در هزارهگی گفته میشود، این دو نام دو السوالی، اندر در ولایت غزنی و تنی در ولایت پکتیایند که در حقیقت نام دو طایفه در دایمیردادند که اکنون زمینهای آنان به پشتونها داده شدهاند و خود آوارهاند.
قول خویشگی یا خویشگی، قبیلۀ خوشگی (خویشگی) از کابل به طرف غوربند و وادی هندوکش زندگی داشتند درۀ خویش و قولخویش زیستگاه هزارهها در بهسود، کابل، لوگر و جلالآباد است.
تیزک و تیزین؛ تیزک نام محلی در دایمیرداد است و تیزین در ولایت شرقی به نامهای محلات و اقوام آمده است که نشان از یگانگی این مردم و منطقه دارد.
اولمه (اورمه) (وړمه) نام یکی از طوایف بهسود در گذشته بوده است. مزار بابه اولمه در قریۀ شهرک حصۀ اول بهسود واقع است. ولمه اکنون نام السوالی در پکتیا است. نام برخی از قریههای این السوالی و السوالی متاخان و مناطقی در پکتیا و پکتیکا هزارهگیاند:
سرخ دیوال، دند (دندک)، گردی شاه، ولمه جدران (واژۀ جدران مغولی است به معنی فرومایه است.)، شیخعلی (شیخ محمدعلی)، زورکی، چاروزی، وچه ولمه، مازارک، الگده، شورکوچه، شورکجه، لاغری، گنبد (گنبت)، پیکر، بهرام، فقیرعلی، چونی گردی، چه ول، اوگدر، خاردیوال و…
توشی در چکمنی تزقول (تز قریه) در السوالی گیلان گورنده، اختیار، اندی بهکله (باکول) پیتاب، وگری در ناوۀ غزنی طوایف هزارۀ توغری و توغری نام چند روستا در السوالی معروف ولایت قندهار که اکنون مسکن اقوام الکوزایی است، همه نشان میدهند که در گذشته این مناطق زیستگاه هزارهها بودهاند و بسیاری از باشندگان آنها هزارههاییاند که اکنون پشتون شدهاند.
طایفۀ حسینی از سرچشمه است و زیارت شاه حسینی که مرید بابا (ولی) صاحب بوده است، قبرش در بلندی کوهی در جلگۀ ارغنداب قرار دارد.
هزارۀ دای دهقان، لاغری، دایمیرداد، سلطان مسعود و… در گذشته در نواحی میدان، لوگر، پارهچنار کوهات، کرم، پکتیا و پکتیکا، ژوب، میرانشاه زندگی میکردند. چنانچه اصطخری در اواسط قرن دهم میلادی مینویسد: «ساکنین تمام این منطقه (غزنی، کابل، لوگر و ولایات جنوبی) هم در لباس و هم در زبان شبیه ترکها هستند.»
زنده یاد استاد جاوید در رسالۀ کابل در آیینۀ تاریخ خویش آورده است: «در حدیقۀ الاقالیم مرتضی حسین بلگرامی (طبع هند، صفحه ۳۶۲) آمده است که: شرقی کابل، پیشاور و لغمانات و بعضی ولایات هند است و غربی او کوهستان است و قوم نکدری (ظاهراً طایفۀ نکودری) و هزاره آنجا سکونت دارند. (جاوید، ۱۳۹۱: ۸). این اسناد نشان میدهد که در گذشته هزارهها از کابل تا لغمان، نورستان، جلالآباد، پشاور و اسلامآباد زندگی داشتند و بازماندۀ هزارههای کوشانی و نکودری بودند.