ولسوالیهای هزاره بین کابل و بامیان، مجموعاً بیسوت نامیده میشوند. مالیه یا خراج توسط مقامات کابل از آنها تحصیل میشود. این دریافت واقعا نوسان دارد، اما مبلغ ثبت شده ۴۰۰۰۰ روپیه است.
میر ولی بیگ خارزار حدود بیست یا بیست و پنج سال رئیس مافوق بیسوت بود. او در اثر خیانت وکیل سیف الله که یک تن از روسای زیردست او بود، در {منطقه} سیاه سنگ نقطه ای از دره خارزار که به وادی هیرمند منتهی میشود، کشته شد. میر ولی بیگ دوازده پسر داشت که {بعد از مرگش} میر محمود شاه میر بیسوت شد. مير يزدانبخش که کوچکترین پسر {میرولی بیگ} بود، لشكر جمع كرد و بعد از شکست وكيل سيف الله او را به اسارت گرفت و در همان محلی (سياه سنگ) كه پدرش را قرباني كرده بود، كشت. میر یزدانبخش بعداً نیروهایش را به سمت برادر بزرگش میر محمود شاه، هدایت نموده و او را مجبور کرد که به کابل فرار کند.
گرچه میر این اشتباه و لغزشش را پذیرفت، اما ادعای او توسط یک برادر وسطی {به نام } میرعباس، مورد اعتراض قرار گرفت. {اما} بخت و اقبال میر یزدانبخش چیره شد و میر عباس شکست خورد. میر یزدانبخش که نمیخواست با برادرش به افراط و تفریط عمل کند، بناء برای تامین منافعش به او که یک سرباز شجاع بود، پیشنهاد آشتی داد که میرعباس پذیرفت و مدتی نزد برادرش ماند. با این حال، او وادار شد تا برای بار دوم جهت اخذ برتری {بر میر یزدانبخش} دست به مبارزه بزند، {اما} دوباره بدتر شد و باز آشتی کرد و از آن زمان به بعد اطاعت او همیشگی ماند.
{توجه} میر یزدانبخش رهبر بیسوت به امور منطقه اش معطوف شد و با انقیاد چندین رؤسای خرده پا، اقتدار قاطعتر از هر میر پیشینی ایجادکرد. او در مقابل کسانی که مغرور و سرکش بوده و با نقشههایش مخالفت میکرد، از خود بردباری نشان نمیداد. او عادلانه و یکسان از منافع رعایا مراقبت میکرد و نامش در میان هزارهها مورد احترام بود.
جاده مرتفع بین کابل و بامیان از قلمرو او میگذشت و تا آن زمان صحنهی برای یورشها و غارتهای هزارههای مستقل شیخ علی و بیسوت بود. اما توسط. اقدامات پرانرژی میر یزدانبخش امنیت جاده اعاده و امن شد. هزارههای شیخ علی جرأت ظاهر شدن نداشتند و مردم بیسوت طوری که قبلاً برای اذیت کردن {مسافرین} مشتاق بودند، {از آن به بعد} از خود برخورد متمدنانه نشان دادند، در حالی که یک مسافر تنها، چنان با خیال راحت عبور میکرد که گویی محافظی او را همراهی میکند.
رئیس قافله و بازرگانان به {میر یزدانبخش} توجه خاصی داشتند و در پخش ستایش و شهرت او کوشا بودند. {از آنجایی که} در میان هزارهها یک رئیس قدرتمند به وجود آمده بود، بدیهی است که او مورد توجه شیعیان {قزلباشان} و حکومت کابل قرار گیرد. اولی {قزلباشان} {از این که} در صورت نیاز یک متحد قدرتمند دارند، به خود میبالیدند، {اما} از دیدگاه دومی {حکومت کابل} تأثیرات یک اقتدار منسجم در هزارهجات، نگرانکننده میباشد. ….
بنابراین آنها {قزلباشان} توجه خود را به بیسوت معطوف کردند، جایی که ثروتمندترین آنها قلعهها و زمینهایی را خریداری کرده اند و در واقع مالکان مشترک خاک با هزارهها شده اند. قبل از سیطره میر یزدانبخش، آنها در بیسوت برتری فوقالعاده ای که ناشی از قدرت و زور نه، بل از نفوذی بود که بر میرهای ضعیف و ناتوان {هزاره) که در شوراها تقسیم شده بودند، داشتند. آنان از این که از میانجیگری و حمایت میرها و خوانین هزاره در نزاعها و معاملات داخلی خود با مقامات افغان استفاده میکردند، خوشحال بودند. {اما} میر یزدانبخش، در همان اول کار آشکار ساخت که به هیچ رقیب و یا قدرت نفوذی در بیسوت اجازه نمیدهد و حتی برخی از املاک شیعیان کابل را که طرفدار مخالفان میر بودند، مصادره کرد. …..
نقل از کتاب « Narrative of Various Journeys in Baluchistan, Afghanistan, and the Punjab, vols 2»