طریقه تشیع و قله‏ هاى تعصب در تاریخ افغانستان/عبدالمجید ناصری

طریقه تشیع و قله‏ هاى تعصب در تاریخ افغانستان/عبدالمجید ناصری

مظلومیت همه جانبه و کم‏ نظیر و مقاومت‏ سرسختانه و پى‏ گیر دو مفهومى است که سراسر تاریخ تشیع را در افغانستان فرا گرفته است; مظلومیت در برابر حاکمانى که تعصب مذهبى، نژادى و قومى از خصیصه آنان بوده و براى رسیدن به مطامع شخصى آگاهانه بر خلاف مصالح ملت در مسیر استعمار قدم برداشته‏اند، و مقاومت مردانى که در برابر زورگویان و وحشت‏ آفرینان سرخم نکرده و براى احیاء دین و حفظ ارزش‏هاى مذهبى خویش همانند پیشوایان بزرگ‏شان تا آخر، راست قامت ماندند.
به گواهى تاریخ روحانیت تشیع در این حرکت علمدار و پیشقراول آن طایفه بوده، بیش از سایر اقشار با مرگ و شکنجه و آواره‏گى دست و پنجه نرم کردند. نوشتار حاضر مرورى کوتاه دارد بر مبارزات شیعیان به ویژه روحانیت از آغاز زمامدارى احمدشاه ابدالى تا سقوط حبیب‏الله کلکانى «بچه سقا»
تشیع از زمان احمدشاه ابدالى تا سقوط امیر شیرعلى (1165-1296 ق)
به یک نگاه کوتاه در تاریخ تشیع درمى‏یابیم که عمده شیعیان «هزاره‏ها» تا زمان عبدالرحمن به طور خودمختار و نیمه مستقل زندگى مى‏کردند و طبعا در انجام مراسم دینى و عمل به مذهب جعفرى آزاد بودند. یکى از نویسندگان معاصر در این‏باره مى‏نویسد: «مردم هزاره که مخلوطى از نژاد مغول و تاجیکان محلى کوهستان غور مى‏باشند، به علت انتساب به مذهب شیعه از اکثریت مردم افغانستان که سنى مذهب‏اند، تفریق مى‏شوند. تا عصر امیر عبدالرحمن خان، این‏ها در انزوا از سایر مردم به طور نیم مستقل در دره‏جات کم زمین و کوه‏هاى دشوارگذار افغانستان مرکزى زندگى مى‏کردند. » (1)
پژوهش‏گر دیگرى; تاریخ تشیع را، به یک نگاه، به سه بخش تقسیم مى‏کند:
1. از آغاز تا عصر هوتکیان
2. از هوتیکان تا عبدالرحمن
3. از عبدالرحمن تا امروز
ایشان دو دوره اول را دوران استقلال شیعیان و دوره سوم را عصر تاریکى آنان ارزیابى مى‏کند. (2) به هر حال شیعیان همواره در مقابل دشمن خارجى و دفع تهدیدهایى که استقلال و حاکمیت ملى را به مخاطره مى‏انداخت‏با برادران اهل سنت‏خویش کاملا همکارى و تشریک مساعى داشته‏اند. شرکت وسیع شیعیان در سه جنگ علیه انگلیس و شکست دادن تاریخى آن ابرقدرت استعمارگر زمان روشن‏ترین شاهد این مدعاست.
انگلیس هنگامى که از راه تهاجم نظامى و قتل و کشتار به اهداف خود نرسید دست‏به ابتکار سیاسى زد و آن آوردن عبدالرحمن خان از آسیاى میانه و تطمیع وى بود (3) و از این طریق توانست تمام شرایط خود را به او که فرد خودخواه و قدرت طلب و حیله‏گر بود تحمیل کند.
عبد الرحمن خان و قتل عام شیعیان (1298-1319)
اتحاد پیروان مذهب تشیع و تسنن و نفرت آنان از انگلیس موجب شد که انگلیس انتقام شکست‏هاى پیاپى خود را از ملت افغانستان به وسیله منصوب کردن عبدالرحمن خان به حکومت افغانستان و تحریک وى به خشونت‏بگیرد. شیعیان که تا این زمان در عمل به مذهب و اجراى فقه جعفرى آزاد بودند. بناگاه با طرح‏هاى عبدالرحمن مواجه شدند که مى‏خواست‏به ظاهر براى حفظ یکپارچگى و تمرکز مدیریت و قدرت خویش فقه حنفى و مذهب تسنن را مذهب رسمى خوانده و قضاوت دولتى به مناطق شیعیان براى اجراى احکام مذهب حنفى اعزام کند این امر براى شیعیان به منزله پایمال کردن حقوق و از بین بردن آزادى و محو مذهب‏شان تلقى مى‏شد لذا عکس‏العمل نشان دادند. عبدالرحمن براى تحکیم موقعیت و اجراى منویات انگلیس در ابتدا دست‏به دو اقدام عمده زد.
1. تشکیل ارتش قوى: تاسیس ارتش وابسته و قوى که با راهنمایى و کمک تسلیحاتى و مالى انگلیس انجام شد اولین هدف او بود تا در سایه آن تمام مخالفان احتمالى و مبارزان ضدانگلیسى را که مخالف قراردادهاى وى با انگلیس و قیمومیت آن کشور بر سیاست‏خارجى افغانستان بود سرکوب سازد و از سوى دیگر دست مبارزان مسلمان و آزادیخواه هندى را از کمک برادران مجاهد افغانى‏شان قطع کند.
2. دامن زدن به اختلافات مذهبى: ملت افغانستان که با تقدیم هزاران شهید و تحمل خرابى فراوان استقلال کشور را حفظ کرده بودند بعد از پایان یافتن جنگ و خروج انگلیس زمام کشور را در دست کسى دیدند که به نحو آشکار و با سازش ننگین قیمومیت‏کفر «انگلیس‏» را در امور خارجى افغانستان پذیرفت (4) پیداست که چنین فردى پایگاه مردمى نداشت وى براى جبران این امر و اغفال ملت‏خود را حامى اسلام و رهبر سیاسى – مذهبى مردم خواند و از آن‏جا که شیعیان را بزرگ‏ترین خطر در راه اجراى اعمال خویش مى‏دانست‏با نقشه انگلیس و با خریدن آخوندنماها و ملایان خودفروخته مانند سیدمحمد ممتحن و سید محمود قندهارى شیعیان را کافر اعلام کرد! ؟ و این مطلب را براى فریب عوام و جاهلان متعصب به آیات قرآنى و احادیث نبوى مستند کرد. مردم را به جهاد علیه آنان و یا به تسنن واداشتن‏شان فرا خواند. ! ! (5)
وى پس از این سوء استفاده از مفاهیم اسلامى، ارتش سنگین و تا به دندان مسلح به مرکز اصلى شیعیان «هزاره‏جات‏» گسیل داشت. این تهاجم که با پیوستن عده‏اى داوطلبان جهاد علیه کفر به ارتش دولتى همراه بود (6) ، بزرگ‏ترین فاجعه ملى را به بار آورده و چهره سفاکان و خون‏آشامانى چون چنگیز و تیمور و نادر را سفید کرد. (7)
اما شیعیان تا آخرین نفس بر حفظ مذهب و پیروى از آن پاى فشردند و در این راه تقریبا 23 جمعیت‏شان شهید یا آواره گشته به کشورهاى همسایه پناهنده شدند. (8) و طبعا مقدار زیادى خانه‏ها و زمین‏ها و مراتع‏شان را از دست داده و براى همیشه در اختیار ماموران دولتى و دسته‏هاى شرکت کننده‏اى در این جنگ قرار گرفته و زنان و اطفال شیعیان، اسیر و به عنوان برده مورد معامله واقع شدند. (9)
حبیب الله خان و به کارگیرى تزویر به جاى زور (1319 – 1337 ق)
مقاومت‏شیعیان هرچند در ظاهر به نحو وحشیانه و با تمام بى‏رحمى سرکوب شد اما در واقع صورت مخفى به خود گرفته در ابعاد فرهنگى و سیاسى ادامه یافت تا این‏که بعد از مرگ عبدالرحمن حبیب‏الله‏خان فرزند وى جانشین او شد. او از همان آغاز سیاست‏خشن و میلیتاریستى پدر را کنار گذاشت و به سوى تفاهم ملى و عفو عمومى گام برداشت.
وى که سعى مى‏کرد از خود چهره انسانى و آزادمنش نشان دهد از مهاجران شیعه دعوت کرد تا به وطن بازگشته و نسبت‏به پس دادن اموال و زمین‏ها و مراتع به غارت رفته‏شان اعلام آمادگى کرد (10) اما در عمل چندان اقدامى مثبت نکرد. و هر روز روند ورود پشتون‏هاى نوار مرزى و پاکستان به مناطق شیعه‏نشین و تصاحب سرزمین آن‏ها تشدید یافته بر تعداد آنان افزوده مى‏شد. شاه در خفا نه تنها مانع آن نمى‏شد بلکه بر این کار مهر تایید مى‏گذاشت! ! (11)
مقاومت‏ سربداران گمنام
روحانیت‏شیعه بیش از هر قشر دیگر شیعیان هدف نوک پیکان تعصب و قساوت عبدالرحمن و عمالش قرار گرفتند، (12) تعداد زیاد آنان با هولناک‏ترین شکنجه‏ها در میدان جنگ و یا در زندان‏هاى رژیم شربت‏شهادت نوشیده و عده‏اى هم پس از تحمل آزارهاى فراوان و مصیبت‏هاى زیاد هجرت اختیار کردند تا صداى مظلومیت‏شیعیان را به گوش مسلمانان جهان به ویژه مراجع نجف و سایر نقاط برسانند که به گوشه‏هاى از مصائب و تلاش‏هاى برخى آنان ذیلا اشاره مى‏شود.
علامه فیض محمد کاتب
سرشناس‏ترین روحانى که با تمام وجود براى حفظ مذهب تشیع و احقاق حقوق از دست رفته شیعیان تلاش کرده براى افشا جنایت و کشتارهاى تاریخى عبدالرحمن خان کوشید مورخ شهیر و پرکارترین نویسنده کشور علامه فیض محمد کاتب بود.
او با شمشیر قلم در صحنه تاریخ و فرهنگ براى آگاهى شیعیان و ثبت مظلومیت آنان از یکسو و برقرارى ارتباط با دستگاه حکومت ظالم و تلاش هوشیارانه و دامنه‏دار براى حفظ تشیع از سوى دیگر سعى بلیغ نمود. (13)
علامه با همه محدودیت‏ها و اختناق موجود آثار ارزشمند و گران‏سنگى را در زمینه تاریخ انساب، انقلاب و مسایل اجتماعى و. . . از خود به یادگار گذاشت که هر یک به تنهایى مقام والاى علمى و تحقیقى و مهارت و آینده‏نگرى وى را نشان مى‏دهد. و از این رهگذر تاریخ و فرهنگ آن مرز و بوم مدیون تلاش‏هاى پربار و ثمربخش ایشان براى همیشه خواهد بود. (14)
با روى کارآمدن حبیب‏الله خان و کوچیدن موقت ابرهاى وحشت و دیکتاتورى از افق سیاسى کشور کاتب به جمع مشروطه‏خواهان پیوسته (15) حرکت تشکل یافته و منسجم را براى سرنگونى نظام استبدادى و قرون وسطایى و برقرارى حکومتم ردمى و قانونى آغاز کرد. مشروطه‏خواهان بعد از تلاش‏ها و مبارزات فراوان و تحمل شکنجه‏هاى دردناک و دادن قربانى متعدد سرانجام به حیات حکومت ننگین حبیب‏الله پایان بخشیده نظام جدیدى پایه‏گذارى کردند. (16)
نظام جدید که در راس آن امان‏الله خان فرزند دیکتاتور سابق قرار گرفت در آغاز قدم‏هاى مثبت در جهت کسب استقلال کشور و دادن آزادى‏هاى سیاسى و اجتماعى و گسترش سوادآموزى و تعلیم و تربیت‏برقرارى روابط سیاسى با کشورهاى دیگر برداشت. (17) رژیم جدید قانون بردگى شیعیان را که عبدالرحمن به اجرا گذاشته بود لغو (18) و در «لویه جرگه‏» پغمان پیشنهاد کرد تا مذهب جعفرى در کنار مذهب حنفى سمیت‏یابد هرچند این پیشنهاد با مخالفت عده‏اى از متعصبان مذهبى مواجه شده به جایى نرسید. (19)
اما علامه کاتب با همه جنبه‏هاى مثبت که در حکومت جدید مى‏دید نسبت‏به ضعف‏ها و نارسائى‏هاى آن هم ناآگاه و یا بى‏تفاوت نبود مرتب ابراز نگرانى مى‏کرد و با شیوه‏هاى مختلف رژیم را از شیوه خام و نسنجیده در مسایل سیاسى به ویژه فاصله گرفتن آن از اسلام و ارزش‏هاى اسلامى و روآوردن به آداب و فرهنگ غرب برحذر داشته و مکرر هشدار مى‏داد. (20)
شورش‏ها و تشنجاتى که بعد از چند سال از حکومت امان‏الله خان پیش آمد و وقایع بعدى که با سقوط دولت وى و حاکمیت هرج و مرج همراه بود نشان داد که دلهره‏ها و آینده‏نگرى او دقیق و به موقع بوده است.
با سقوط دولت امان‏الله خان یک بار دیگر دوران سیاه تاریخ افغانستان تکرار شد. حبیب‏الله کلکانى معروف به «بچه سقا» که عمرى را در رهزنى و دزدى سپرى کرده بود و از نعمت‏سواد و دانش بى‏بهره بود حاکم افغانستان شد و طبعا اولین اقدامش تعطیلى مدارس و به بند کشاندن دانشمندان و علما راستین به بهانه‏هاى واهى بود. علامه فیض محمد کاتب نیز جزو اولین شهدایى بود که به دست دشمنان قلم و اندیشه به جرم خدمات پرقیمت علمى خویش قربانى شد. (21)
علامه سردار کابلى
سیاست نسل‏کشى و شیعه‏ستیزى عبدالرحمن خان همان‏طورى که اشاره شد بیش از همه از میان علما و دانشمندان شیعه قربانى گرفت و علامه کابلى یکى از آن‏ها بود مقام علمى و خدمات گران قیمت وى در میادین علوم و فرهنگ اسلامى واضحتر از آن است که احتیاج به بیان داشته باشد وى بر اثر اوضاع تاسف‏بار کشور، وطن و خانه خود را ترک گفته توانست جان سالم ببرد. در این‏باره میرزا محمدعلى مدرس مى‏نویسد: «حیدر قلى‏خان بن نور محمد خان – نائب السلطنه کابلى نزیل. . . معروف به سردار کابلى از اکابر عصر حاضر ما مى‏باشد که در محرم سال 1293 قمرى در کابل متولد شد جامع فنون عدیده علوم متنوعه، در علوم متداوله قدیمه و جدیده از فقه و اصول و حدیث و کلام و حکمت و ریاضیات و غیرها مستمهر بلکه در علم حروف و اوفاق و رمل و دیگر علوم غریبه نیز صاحب ید طولانى است در زبان سانسکریت و لاتینى و لاتینى و انگلیسى و عبرى نیز دست توانا دارد از سید محسن امین عاملى، سید حسن صدر و میرزا محمدعلى دشتى. . . داراى اجازه اجتهاد مى‏باشد و تالیفات طریفه و نفیسه دارد. . . » (22)
همین نویسنده در جاى دیگر مى‏افزاید:
«با این‏که مجملى از شرح حال وى به عنوان سردار نگارش یافته بازهم محض پاس خدمات دیرینه آن یگانه خادم اسلام پاره‏اى از مزایاى حال او را که بعدا به اطلاع این نگارنده رسیده ثبت اوراق مى‏نمایم. . . اخیرا در کرمانشاه متوطن و با همتى فتورناپذیر مشغول تتبع و تحقیق و تالیف و انجام وظایف متنوعه علمیه شد و در نتیجه با تالیفات طریفه نفیسه خود تمامى اهل علم بلکه عالم اسلام را رهین علم میمنت‏شمیم خود نموده است. » (23)
نویسنده مذکور در ادامه دوازده اثر علمى را نام مى‏برد که علامه کابلى تا آن زمان تقدیم جامعه دانشمندان و عالم اسلام کرده است که از جمله آن‏ها چهل حدیث است در این‏باره شیخ آقا بزرگ تهرانى مى‏نویسد:
«الاربعون حدیثا فى فضایل امیرالمؤمنین‏علیه السلام من طرق العامه مع شرح الفاظها لغویا و ادیبا و ذکر مناسباتها و شواهدها من سائرالاخبار من طرق العامه و الخاصه للعلامة المعاصر حیدر قلى‏خان المعروف به سردار کابلى نزیل کرمانشاه ابن نائب السلطنه نور محمد خان خرج منه الى سنته 1340 شرح عشرین حدیثا فى مجلدین کل واحد منهما یقرب من عشرة آلاف بیت و خرج قلیل من الجزء الثالث و فقه الله لاتمامه. » (24)
یکى دیگر از مؤلفات او کتابى است که درباره قبله نوشته است در این‏باره علامه سیدمحسن امین مى‏نویسد: «و کتابه فى القبله من احسن ما الف فى هذا الموضوع ابان فیه اللازم من الاصطلاحات الریاضیه و غیرها و بیان الطول و العرض للبلدان المشهوره و قد شرع فى هذا الکتاب سنة 1336. و درباره قریحه شعرى وى مى‏نویسد: و له اشعار کثیره باللعة العربیه. و در بیان تالیفات وى از شانزده کتاب نام مى‏برد و در پایان اضافه مى‏کند: «توفى سنة 1357 و کان من افاضل العلماء» (25)
شیخ محمد افضل ارزگانى
یکى از علما تشیع که از مرگ نجات یافته براى شناسایى وضعیت رقت‏بار و سخت‏شیعیان تحت‏سلطه عبدالرحمن فعالیت پیگیر در عالم مهاجرت کرد مرحوم شیخ افضل ارزگانى است. وى بعد از کشتار فجیع شیعیان ارزگان زادگاهش را ترک نموده در پاکستان پناهنده مى‏شود و سپس به ایران و عراق مسافرت کرده مظلومیت و وضع دردناک مردمش را براى ملت‏هاى مسلمان به ویژه علما و مراجع نجف و ایران بازگو مى‏کند مشکلات عدیده آوارگان را یادآور شده از آنان براى قطع قتل عام شیعیان یارى مى‏طلبد (26) که این کوشش‏ها موجب مى‏شود مرجع آن وقت مرحوم میرزاى شیرازى طى نامه‏اى به وزارت خارجه ایران بخواهد تا از نماینده انگلیس در هند خواسته شود که در افغانستان مداخله کرده جلو شیعه‏کشى بى‏سابقه را بگیرد. (27) چون همانطور که گفته شد عبدالرحمن گماشته و به وجود آمده انگلیس بوده و در بسیارى موارد عامل اجراى نقشه‏ها و منویات آن دولت‏حساب مى‏شد.
این عالم بزرگوار سرانجام تاریخ شیعیان افغانستان و مشاهدات خویش را به رشته تالیف درآورده و کتاب مهم و تاریخى «المختصر المنقول در تاریخ هزاره و مغول‏» را مى‏نگارد که یکى از تالیفات مهم و اسناد تاریخى معتبر که به دور از چشم سانسور و دخالت‏حاکم دیکتاتور تالیف یافته است، مى‏باشد. سرانجام وى به طور غریبانه در سرزمین بیگانه (پاکستان) جان مى‏سپارد.
آیت الله على محمد کابلى
او که در فاصله 1247 تا 1339 مى‏زیسته است‏با تمام وجود برخورد عبدالرحمن و عمالش را با شیعیانش لمس کرد و در این راه دوستان زیاد از جمله دو برادرش را از دست داد. مؤلف محترم‏الذریعه در این‏باره مى‏نویسد:
«شیخ محمدعلى کابلى از فقهاى صالح و علماى پرهیزکار بود او در سال 1247 ه . در غزنى تولد یافته سپس همراه پدرش به کابل مهاجرت کرد و در زمان حکومت عبدالرحمن خان همراه دو برادرش به زندان افتاد و برادرانش شربت‏شهادت سرکشیدند اما او خود موفق به فرار شده به کربلا ساکن شد. وى که قبلا مقدمات را فراگرفته بود در آنجا به محضر عالم بزرگوار سیدمرتضى کشمیرى رسیده تحصیلاتش را آغاز کرد و تا آخر عمر آن حضرت در خدمتش بود. بعد از وفات استاد در درس سید اسماعیل صدر شتافته از یاران نزدیک و صمیمى او گردید همواره در صف اول جماعت‏به او اقتدا مى‏کرد، نماز آقاى صدر در صحن امام حسین‏علیه السلام و در مقابل باب زینب اقامه مى‏شد.
یکبار آقاى صدر او را به عنوان نایبش به کابل فرستاد و او بعد از سالیانى تلاش فعالیت اسلامى بر اثر مریضى به کربلا بازگشت و در آنجا هم معالجه و دارو موثر واقع نشد سرانجام در سال 1339 ه. در نجف‏اشرف دارفانى را وداع گفت. . . استاد وى آقاى صدر او را مجتهد مسلم مى‏دانست و از او کتابخانه ارزشمند باقى ماند. . . » (28)
نویسنده مهاجر محمد یوسف ریاضى
در جریان تهاجم همه جانبه و خونین عبدالرحمن خان به مرکز شیعیان «هزاره‏جات‏» آقاى ریاضى که تا آن زمان به کار دیوانى و دفترى اشتغال داشت مورد سوء ظن قرار گرفته مجبور به ترک کشور شد. وى نویسنده و شاعر و عدالتخواه بود کلیاتى مشتمل بر دوازده بخش در موضوعات گوناگون تاریخى، اجتماعى، ادبى دارد. او که از شیعیان و از خاندان اشرافى – ابدالیان – هرات است‏بسیارى از فجایع سپاه عبدالرحمن را در هزاره‏جات و هرات به چشم خود دیده و یا از افراد موثق در همان زمان شنیده است.
ریاضى جنایات عوامل عبدالرحمن را در کلیات خویش به ویژه «عین‏الوقایع‏» با بى‏طرفى و صداقت ضبط کرده و از این طریق مورد خشم دستگاه دولت قرار گرفت‏به طورى که حتى در عالم آوارگى هم مورد سوء قصد عوامل اعزامى رژیم واقع شد اما او از آن جان سالم بدر برد. (29)
تاریخ ریاضى (عین‏الوقایع) از بقیه قسمت‏هاى کلیاتش داراى ارزش بیش‏تر است چون این مقطع تاریخى کشور را که مورد تحریف و کتمان بسیار خاندان حاکم محمد زائى قرار گرفته است‏به مقدار زیادى به قلم آورده است و سند بى‏مانندى براى اثبات مقاومت مظلومانه شیعیان به خصوص هزاره‏ها و پایمردى آنان در راه مذهب تشیع مى‏باشد.
نکته مهم
پر مسلم است که این دانشمندان شیعى برخى از آنانى بودند که به دست دیو تعصب و جهل قربانى شدند به گفته مرحوم غبار، عبدالرحمن در دوران حکومت‏بیست و یک ساله (1297 – 1318 ه. ) عده زیاد روحانیون را درو کرد (30) وى نمونه‏اى را از کشتار حبس و آوارگى روحانیون به دست عبدالرحمان خان ذکر مى‏کند که به خوبى وضعیت مناطق دیگر شیعه‏نشین روشن مى‏شود:
«تلفات روحانیون نسبت‏به فیودال‏ها بیش‏تر بود زیرا فیودال‏ها اغلب به دولت تسلم شدند در حالى که روحانیون کشته یا فرارى گردیدند. از «یکه اولنگ‏» (31) ، صدخانوار روحانى به دست دولت افتاده و یک‏هزار خانوار روحانى موفق به فرار گردیدند و دو هزار و یکصد روحانى در جنگ کشته شدند. » (32)
عبدالرحمن در ارتباط با شیعیان مظلوم افغانستان از همه جنایتکاران و سفاکان تاریخ گوى سبقت را ربود او از چنگیز در این میدان پیش‏قدم شد چون چنگیز رفتارش با علما و دانشمندان و صنعتگران ملایم بوده است و براى آن‏ها در جنگ‏ها امتیازات قایل شده با گذشت و عفو برخورد مى‏کرد و تیمور نیز که یکى از خونریزان بنام تاریخ مشرق زمین است احترامش به علما و عرفا و صاحبان صنعت و هنر معروف است، اما عبدالرحمن در قدم اول و بیش از همه با دانشمندان و علما خصومت مى‏ورزید و از این جهت پیروان تشیع را به مصیبت‏بزرگ مبتلا ساخته و ثلمه‏هاى بزرگ بر پیکر اسلام وارد کرد بلکه بزرگ‏ترین صدمه به تاریخ و فرهنگ کشور وارد نمود چون این علما که قربانى تعصب و جاه‏طلبى و استعمارزدگى او شد ستارگان درخشانى در آسمان کشور بودند که تمام ملت اعم از هر مذهب و نژاد از نور آنان استفاده مى‏کردند و در اثر راهنمایى آنان کشور را به سوى تعالى و تمدن پیش مى‏بردند آیا نگارش آثار گرانقدرى چون سراج‏التواریخ، تحفة‏الحبیب، فیضى از فیوضات، تذکرة‏الانقلاب، سیاست الامان، استقلال افغانستان و ده‏ها کتاب و رساله دیگر به خامه علامه فیض محمد کاتب انحصار به فرهنگ و تاریخ شیعه دارد؟ ! و این بیان‏الواقعه، ضاءالمعرفة، عین‏الوقایع، دفتر دانش، دیوان غزلیات و. . . که از قلم محمد یوسف ریاضى تراوش کرده است مایه مباهات تمام جامعه افغانستان بلکه فارسى زبانان و اهل علم و دانش نیست؟ «. . . در واقع این آثار و نظایرش حرفى از آن هزارانى بود که باید در عبارت مى‏آمد. » و نتایج زیان‏بار حکومت ظلم و ستم سلاطین مزدور و خائن را امروز بیش‏تر از پیش در کشور افغانستان مشاهده مى‏کنیم نتایجى که عقب‏ماندگى، فقر، بى‏سوادى و نفاق خانمانسوز برخى از آن است متاسفانه با رفتن «بچه سقا» و آمدن نادرشاه تبعیض و تعصب زمان عبدالرحمن و فرزندانش به نحو عمیق‏تر و مدرن‏تر بر کشور سایه افکند که بیان آن را به آینده موکول مى‏کنم.
پى‏نوشت‏ها:
1- میر محمدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج اخیر، ج 1، قسمت اول، قم، اسماعیلیان، 1371، ص 400
2- حسین على یزدانى، تاریخ هزاره‏ها، چ 1، 1368، ص 94
3- محمد یوسف ریاضى هروى، عین‏الوقایع، تهران دانشگاه، 1369، ص 131، و ص 138 میرغلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، چ سوم، تهران، مرکز نشر انقلاب، 1366، ص 640 و 641; میرمحمد صدیق فرهنگ; افغانستان در پنج قرن اخیر، ج 1، چ جدید، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 1371، ص 373
4- غبار، پیشین، ص 641 و 670; فرهنگ، پیشین، ص 376، ریاضى، پیشین، ص 138، فرهنگ، پیشین، ص 376 ریاضى، پیشین، ص 138
5- ریاضى، پیشین، ص 221; غبار پیشین، ص 669
6- همان، فرهنگ، پیشین، ص 423
7- در این‏باره مورخ شهیر افغانستان میرغلام محمد غبار مى‏نویسد: «مظالم امیر در هزاره‏جات سابقه‏اى در تاریخ کشور نداشت و فقط مى‏توان مثال آن را در تاریخ هجوم چنگیز مطالعه کرد و بس. ص 670، اما به نظر مى‏رسد وحشیگرى عبدالرحمن در هزاره‏جات به درجاتى شدیدتر از چنگیز بوده است چون به شهادت تاریخ چنگیز «هنگام حمله به شهرى ابتدا به دانشمندان، صنعتگران، پیشه‏وران و عجزه ابلاغ مى‏کردکه اگر شهر را ترک کنند در امانند. » تاریخ هزاره، ص 70، حسین على یزدانى.
8- حاج کاظم، پیشین، ص 94
9- غبار، پیشین، ص 67
10و11- فرهنگ، پیشین، ج 1، قسمت دوم، ص 449
12- پیشین، ص 669
13و14- بخش فرهنگى سازمان نصر افغانستان، یادواره شهید بلخى، تهران، انتشارات سیدجمال‏الدین حسینى، بى‏تا، سخنرانى حسین على یزدانى
15- فرهنگ، پیشین، ص 446
16- عبدالحى حبیبى، جنبش مشروطیت در افغانستان، چ 2، کویته پاکستان، بى‏نا، بى‏تا، ص 121; غبار، پیشین، ص 751 و 752
17- همان، ص 756 – 799; ص 503 – 524
18- غبار، پیشین، ص 670 و 671
19- لویه جرگه پغمان، ص 36
20- بخش فرهنگى سازمان نصر افغانستان، پیشین
21- سیدمهدى فرخ، کرسى‏نشینان کابل، به کوشش محمد آصف فکرت، تهران، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى، 1370، ص 254
22و23- میرزا محمدعلى مدرس، ریحانة‏الادب، ج 3، تهران: کتابفروش خیام، ص 13; ج 5، ص 5-7
24- شیخ آقا بزرگ تهرانى، الذریعه، ج 1، بیروت: دارالاضواء، ص 415
25- سید محسن امین، اعیان‏الشیعه، ج 6، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، ص 273و 274
26- بخش فرهنگى سازمان نصر، پیشین
27- محمدحسین طالب قندهارى، دیروز و امروز افغانستان، قم. بى‏نا، بى‏تا، ص 14
28- شیخ آقا بزرگ تهرانى، نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر، مشهد، دارالمرتضى للنشر، ث 1619و 1620
29- ریاضى، پیشین، ص 250
30- غبار، پیشین، ص 670; ص 669
31- یکه اولنگ که به صورت یکاولنگ هم مى‏نویسند فعلا داراى 628/6 کیلومتر مربع مى‏باشد و در ولایت‏با میان واقع شده است و در حدود 573/65 نفر نفوس دارد مردم آن پیرمذهب تشیع بوده به زبان فارسى سخن مى‏گویند: شناسنامه افغانستان تالیف بصیر احمد دولت‏آبادى، ص 19.
32- غبار، پیشین، ص 670; ص 669

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://mfabbehsud.com/parsinews/?p=10731

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

پیشنهادی: