مظلومیت همه جانبه و کم نظیر و مقاومت سرسختانه و پى گیر دو مفهومى است که سراسر تاریخ تشیع را در افغانستان فرا گرفته است; مظلومیت در برابر حاکمانى که تعصب مذهبى، نژادى و قومى از خصیصه آنان بوده و براى رسیدن به مطامع شخصى آگاهانه بر خلاف مصالح ملت در مسیر استعمار قدم برداشتهاند، و مقاومت مردانى که در برابر زورگویان و وحشت آفرینان سرخم نکرده و براى احیاء دین و حفظ ارزشهاى مذهبى خویش همانند پیشوایان بزرگشان تا آخر، راست قامت ماندند.
به گواهى تاریخ روحانیت تشیع در این حرکت علمدار و پیشقراول آن طایفه بوده، بیش از سایر اقشار با مرگ و شکنجه و آوارهگى دست و پنجه نرم کردند. نوشتار حاضر مرورى کوتاه دارد بر مبارزات شیعیان به ویژه روحانیت از آغاز زمامدارى احمدشاه ابدالى تا سقوط حبیبالله کلکانى «بچه سقا»
تشیع از زمان احمدشاه ابدالى تا سقوط امیر شیرعلى (1165-1296 ق)
به یک نگاه کوتاه در تاریخ تشیع درمىیابیم که عمده شیعیان «هزارهها» تا زمان عبدالرحمن به طور خودمختار و نیمه مستقل زندگى مىکردند و طبعا در انجام مراسم دینى و عمل به مذهب جعفرى آزاد بودند. یکى از نویسندگان معاصر در اینباره مىنویسد: «مردم هزاره که مخلوطى از نژاد مغول و تاجیکان محلى کوهستان غور مىباشند، به علت انتساب به مذهب شیعه از اکثریت مردم افغانستان که سنى مذهباند، تفریق مىشوند. تا عصر امیر عبدالرحمن خان، اینها در انزوا از سایر مردم به طور نیم مستقل در درهجات کم زمین و کوههاى دشوارگذار افغانستان مرکزى زندگى مىکردند. » (1)
پژوهشگر دیگرى; تاریخ تشیع را، به یک نگاه، به سه بخش تقسیم مىکند:
1. از آغاز تا عصر هوتکیان
2. از هوتیکان تا عبدالرحمن
3. از عبدالرحمن تا امروز
ایشان دو دوره اول را دوران استقلال شیعیان و دوره سوم را عصر تاریکى آنان ارزیابى مىکند. (2) به هر حال شیعیان همواره در مقابل دشمن خارجى و دفع تهدیدهایى که استقلال و حاکمیت ملى را به مخاطره مىانداختبا برادران اهل سنتخویش کاملا همکارى و تشریک مساعى داشتهاند. شرکت وسیع شیعیان در سه جنگ علیه انگلیس و شکست دادن تاریخى آن ابرقدرت استعمارگر زمان روشنترین شاهد این مدعاست.
انگلیس هنگامى که از راه تهاجم نظامى و قتل و کشتار به اهداف خود نرسید دستبه ابتکار سیاسى زد و آن آوردن عبدالرحمن خان از آسیاى میانه و تطمیع وى بود (3) و از این طریق توانست تمام شرایط خود را به او که فرد خودخواه و قدرت طلب و حیلهگر بود تحمیل کند.
عبد الرحمن خان و قتل عام شیعیان (1298-1319)
اتحاد پیروان مذهب تشیع و تسنن و نفرت آنان از انگلیس موجب شد که انگلیس انتقام شکستهاى پیاپى خود را از ملت افغانستان به وسیله منصوب کردن عبدالرحمن خان به حکومت افغانستان و تحریک وى به خشونتبگیرد. شیعیان که تا این زمان در عمل به مذهب و اجراى فقه جعفرى آزاد بودند. بناگاه با طرحهاى عبدالرحمن مواجه شدند که مىخواستبه ظاهر براى حفظ یکپارچگى و تمرکز مدیریت و قدرت خویش فقه حنفى و مذهب تسنن را مذهب رسمى خوانده و قضاوت دولتى به مناطق شیعیان براى اجراى احکام مذهب حنفى اعزام کند این امر براى شیعیان به منزله پایمال کردن حقوق و از بین بردن آزادى و محو مذهبشان تلقى مىشد لذا عکسالعمل نشان دادند. عبدالرحمن براى تحکیم موقعیت و اجراى منویات انگلیس در ابتدا دستبه دو اقدام عمده زد.
1. تشکیل ارتش قوى: تاسیس ارتش وابسته و قوى که با راهنمایى و کمک تسلیحاتى و مالى انگلیس انجام شد اولین هدف او بود تا در سایه آن تمام مخالفان احتمالى و مبارزان ضدانگلیسى را که مخالف قراردادهاى وى با انگلیس و قیمومیت آن کشور بر سیاستخارجى افغانستان بود سرکوب سازد و از سوى دیگر دست مبارزان مسلمان و آزادیخواه هندى را از کمک برادران مجاهد افغانىشان قطع کند.
2. دامن زدن به اختلافات مذهبى: ملت افغانستان که با تقدیم هزاران شهید و تحمل خرابى فراوان استقلال کشور را حفظ کرده بودند بعد از پایان یافتن جنگ و خروج انگلیس زمام کشور را در دست کسى دیدند که به نحو آشکار و با سازش ننگین قیمومیتکفر «انگلیس» را در امور خارجى افغانستان پذیرفت (4) پیداست که چنین فردى پایگاه مردمى نداشت وى براى جبران این امر و اغفال ملتخود را حامى اسلام و رهبر سیاسى – مذهبى مردم خواند و از آنجا که شیعیان را بزرگترین خطر در راه اجراى اعمال خویش مىدانستبا نقشه انگلیس و با خریدن آخوندنماها و ملایان خودفروخته مانند سیدمحمد ممتحن و سید محمود قندهارى شیعیان را کافر اعلام کرد! ؟ و این مطلب را براى فریب عوام و جاهلان متعصب به آیات قرآنى و احادیث نبوى مستند کرد. مردم را به جهاد علیه آنان و یا به تسنن واداشتنشان فرا خواند. ! ! (5)
وى پس از این سوء استفاده از مفاهیم اسلامى، ارتش سنگین و تا به دندان مسلح به مرکز اصلى شیعیان «هزارهجات» گسیل داشت. این تهاجم که با پیوستن عدهاى داوطلبان جهاد علیه کفر به ارتش دولتى همراه بود (6) ، بزرگترین فاجعه ملى را به بار آورده و چهره سفاکان و خونآشامانى چون چنگیز و تیمور و نادر را سفید کرد. (7)
اما شیعیان تا آخرین نفس بر حفظ مذهب و پیروى از آن پاى فشردند و در این راه تقریبا 23 جمعیتشان شهید یا آواره گشته به کشورهاى همسایه پناهنده شدند. (8) و طبعا مقدار زیادى خانهها و زمینها و مراتعشان را از دست داده و براى همیشه در اختیار ماموران دولتى و دستههاى شرکت کنندهاى در این جنگ قرار گرفته و زنان و اطفال شیعیان، اسیر و به عنوان برده مورد معامله واقع شدند. (9)
حبیب الله خان و به کارگیرى تزویر به جاى زور (1319 – 1337 ق)
مقاومتشیعیان هرچند در ظاهر به نحو وحشیانه و با تمام بىرحمى سرکوب شد اما در واقع صورت مخفى به خود گرفته در ابعاد فرهنگى و سیاسى ادامه یافت تا اینکه بعد از مرگ عبدالرحمن حبیباللهخان فرزند وى جانشین او شد. او از همان آغاز سیاستخشن و میلیتاریستى پدر را کنار گذاشت و به سوى تفاهم ملى و عفو عمومى گام برداشت.
وى که سعى مىکرد از خود چهره انسانى و آزادمنش نشان دهد از مهاجران شیعه دعوت کرد تا به وطن بازگشته و نسبتبه پس دادن اموال و زمینها و مراتع به غارت رفتهشان اعلام آمادگى کرد (10) اما در عمل چندان اقدامى مثبت نکرد. و هر روز روند ورود پشتونهاى نوار مرزى و پاکستان به مناطق شیعهنشین و تصاحب سرزمین آنها تشدید یافته بر تعداد آنان افزوده مىشد. شاه در خفا نه تنها مانع آن نمىشد بلکه بر این کار مهر تایید مىگذاشت! ! (11)
مقاومت سربداران گمنام
روحانیتشیعه بیش از هر قشر دیگر شیعیان هدف نوک پیکان تعصب و قساوت عبدالرحمن و عمالش قرار گرفتند، (12) تعداد زیاد آنان با هولناکترین شکنجهها در میدان جنگ و یا در زندانهاى رژیم شربتشهادت نوشیده و عدهاى هم پس از تحمل آزارهاى فراوان و مصیبتهاى زیاد هجرت اختیار کردند تا صداى مظلومیتشیعیان را به گوش مسلمانان جهان به ویژه مراجع نجف و سایر نقاط برسانند که به گوشههاى از مصائب و تلاشهاى برخى آنان ذیلا اشاره مىشود.
علامه فیض محمد کاتب
سرشناسترین روحانى که با تمام وجود براى حفظ مذهب تشیع و احقاق حقوق از دست رفته شیعیان تلاش کرده براى افشا جنایت و کشتارهاى تاریخى عبدالرحمن خان کوشید مورخ شهیر و پرکارترین نویسنده کشور علامه فیض محمد کاتب بود.
او با شمشیر قلم در صحنه تاریخ و فرهنگ براى آگاهى شیعیان و ثبت مظلومیت آنان از یکسو و برقرارى ارتباط با دستگاه حکومت ظالم و تلاش هوشیارانه و دامنهدار براى حفظ تشیع از سوى دیگر سعى بلیغ نمود. (13)
علامه با همه محدودیتها و اختناق موجود آثار ارزشمند و گرانسنگى را در زمینه تاریخ انساب، انقلاب و مسایل اجتماعى و. . . از خود به یادگار گذاشت که هر یک به تنهایى مقام والاى علمى و تحقیقى و مهارت و آیندهنگرى وى را نشان مىدهد. و از این رهگذر تاریخ و فرهنگ آن مرز و بوم مدیون تلاشهاى پربار و ثمربخش ایشان براى همیشه خواهد بود. (14)
با روى کارآمدن حبیبالله خان و کوچیدن موقت ابرهاى وحشت و دیکتاتورى از افق سیاسى کشور کاتب به جمع مشروطهخواهان پیوسته (15) حرکت تشکل یافته و منسجم را براى سرنگونى نظام استبدادى و قرون وسطایى و برقرارى حکومتم ردمى و قانونى آغاز کرد. مشروطهخواهان بعد از تلاشها و مبارزات فراوان و تحمل شکنجههاى دردناک و دادن قربانى متعدد سرانجام به حیات حکومت ننگین حبیبالله پایان بخشیده نظام جدیدى پایهگذارى کردند. (16)
نظام جدید که در راس آن امانالله خان فرزند دیکتاتور سابق قرار گرفت در آغاز قدمهاى مثبت در جهت کسب استقلال کشور و دادن آزادىهاى سیاسى و اجتماعى و گسترش سوادآموزى و تعلیم و تربیتبرقرارى روابط سیاسى با کشورهاى دیگر برداشت. (17) رژیم جدید قانون بردگى شیعیان را که عبدالرحمن به اجرا گذاشته بود لغو (18) و در «لویه جرگه» پغمان پیشنهاد کرد تا مذهب جعفرى در کنار مذهب حنفى سمیتیابد هرچند این پیشنهاد با مخالفت عدهاى از متعصبان مذهبى مواجه شده به جایى نرسید. (19)
اما علامه کاتب با همه جنبههاى مثبت که در حکومت جدید مىدید نسبتبه ضعفها و نارسائىهاى آن هم ناآگاه و یا بىتفاوت نبود مرتب ابراز نگرانى مىکرد و با شیوههاى مختلف رژیم را از شیوه خام و نسنجیده در مسایل سیاسى به ویژه فاصله گرفتن آن از اسلام و ارزشهاى اسلامى و روآوردن به آداب و فرهنگ غرب برحذر داشته و مکرر هشدار مىداد. (20)
شورشها و تشنجاتى که بعد از چند سال از حکومت امانالله خان پیش آمد و وقایع بعدى که با سقوط دولت وى و حاکمیت هرج و مرج همراه بود نشان داد که دلهرهها و آیندهنگرى او دقیق و به موقع بوده است.
با سقوط دولت امانالله خان یک بار دیگر دوران سیاه تاریخ افغانستان تکرار شد. حبیبالله کلکانى معروف به «بچه سقا» که عمرى را در رهزنى و دزدى سپرى کرده بود و از نعمتسواد و دانش بىبهره بود حاکم افغانستان شد و طبعا اولین اقدامش تعطیلى مدارس و به بند کشاندن دانشمندان و علما راستین به بهانههاى واهى بود. علامه فیض محمد کاتب نیز جزو اولین شهدایى بود که به دست دشمنان قلم و اندیشه به جرم خدمات پرقیمت علمى خویش قربانى شد. (21)
علامه سردار کابلى
سیاست نسلکشى و شیعهستیزى عبدالرحمن خان همانطورى که اشاره شد بیش از همه از میان علما و دانشمندان شیعه قربانى گرفت و علامه کابلى یکى از آنها بود مقام علمى و خدمات گران قیمت وى در میادین علوم و فرهنگ اسلامى واضحتر از آن است که احتیاج به بیان داشته باشد وى بر اثر اوضاع تاسفبار کشور، وطن و خانه خود را ترک گفته توانست جان سالم ببرد. در اینباره میرزا محمدعلى مدرس مىنویسد: «حیدر قلىخان بن نور محمد خان – نائب السلطنه کابلى نزیل. . . معروف به سردار کابلى از اکابر عصر حاضر ما مىباشد که در محرم سال 1293 قمرى در کابل متولد شد جامع فنون عدیده علوم متنوعه، در علوم متداوله قدیمه و جدیده از فقه و اصول و حدیث و کلام و حکمت و ریاضیات و غیرها مستمهر بلکه در علم حروف و اوفاق و رمل و دیگر علوم غریبه نیز صاحب ید طولانى است در زبان سانسکریت و لاتینى و لاتینى و انگلیسى و عبرى نیز دست توانا دارد از سید محسن امین عاملى، سید حسن صدر و میرزا محمدعلى دشتى. . . داراى اجازه اجتهاد مىباشد و تالیفات طریفه و نفیسه دارد. . . » (22)
همین نویسنده در جاى دیگر مىافزاید:
«با اینکه مجملى از شرح حال وى به عنوان سردار نگارش یافته بازهم محض پاس خدمات دیرینه آن یگانه خادم اسلام پارهاى از مزایاى حال او را که بعدا به اطلاع این نگارنده رسیده ثبت اوراق مىنمایم. . . اخیرا در کرمانشاه متوطن و با همتى فتورناپذیر مشغول تتبع و تحقیق و تالیف و انجام وظایف متنوعه علمیه شد و در نتیجه با تالیفات طریفه نفیسه خود تمامى اهل علم بلکه عالم اسلام را رهین علم میمنتشمیم خود نموده است. » (23)
نویسنده مذکور در ادامه دوازده اثر علمى را نام مىبرد که علامه کابلى تا آن زمان تقدیم جامعه دانشمندان و عالم اسلام کرده است که از جمله آنها چهل حدیث است در اینباره شیخ آقا بزرگ تهرانى مىنویسد:
«الاربعون حدیثا فى فضایل امیرالمؤمنینعلیه السلام من طرق العامه مع شرح الفاظها لغویا و ادیبا و ذکر مناسباتها و شواهدها من سائرالاخبار من طرق العامه و الخاصه للعلامة المعاصر حیدر قلىخان المعروف به سردار کابلى نزیل کرمانشاه ابن نائب السلطنه نور محمد خان خرج منه الى سنته 1340 شرح عشرین حدیثا فى مجلدین کل واحد منهما یقرب من عشرة آلاف بیت و خرج قلیل من الجزء الثالث و فقه الله لاتمامه. » (24)
یکى دیگر از مؤلفات او کتابى است که درباره قبله نوشته است در اینباره علامه سیدمحسن امین مىنویسد: «و کتابه فى القبله من احسن ما الف فى هذا الموضوع ابان فیه اللازم من الاصطلاحات الریاضیه و غیرها و بیان الطول و العرض للبلدان المشهوره و قد شرع فى هذا الکتاب سنة 1336. و درباره قریحه شعرى وى مىنویسد: و له اشعار کثیره باللعة العربیه. و در بیان تالیفات وى از شانزده کتاب نام مىبرد و در پایان اضافه مىکند: «توفى سنة 1357 و کان من افاضل العلماء» (25)
شیخ محمد افضل ارزگانى
یکى از علما تشیع که از مرگ نجات یافته براى شناسایى وضعیت رقتبار و سختشیعیان تحتسلطه عبدالرحمن فعالیت پیگیر در عالم مهاجرت کرد مرحوم شیخ افضل ارزگانى است. وى بعد از کشتار فجیع شیعیان ارزگان زادگاهش را ترک نموده در پاکستان پناهنده مىشود و سپس به ایران و عراق مسافرت کرده مظلومیت و وضع دردناک مردمش را براى ملتهاى مسلمان به ویژه علما و مراجع نجف و ایران بازگو مىکند مشکلات عدیده آوارگان را یادآور شده از آنان براى قطع قتل عام شیعیان یارى مىطلبد (26) که این کوششها موجب مىشود مرجع آن وقت مرحوم میرزاى شیرازى طى نامهاى به وزارت خارجه ایران بخواهد تا از نماینده انگلیس در هند خواسته شود که در افغانستان مداخله کرده جلو شیعهکشى بىسابقه را بگیرد. (27) چون همانطور که گفته شد عبدالرحمن گماشته و به وجود آمده انگلیس بوده و در بسیارى موارد عامل اجراى نقشهها و منویات آن دولتحساب مىشد.
این عالم بزرگوار سرانجام تاریخ شیعیان افغانستان و مشاهدات خویش را به رشته تالیف درآورده و کتاب مهم و تاریخى «المختصر المنقول در تاریخ هزاره و مغول» را مىنگارد که یکى از تالیفات مهم و اسناد تاریخى معتبر که به دور از چشم سانسور و دخالتحاکم دیکتاتور تالیف یافته است، مىباشد. سرانجام وى به طور غریبانه در سرزمین بیگانه (پاکستان) جان مىسپارد.
آیت الله على محمد کابلى
او که در فاصله 1247 تا 1339 مىزیسته استبا تمام وجود برخورد عبدالرحمن و عمالش را با شیعیانش لمس کرد و در این راه دوستان زیاد از جمله دو برادرش را از دست داد. مؤلف محترمالذریعه در اینباره مىنویسد:
«شیخ محمدعلى کابلى از فقهاى صالح و علماى پرهیزکار بود او در سال 1247 ه . در غزنى تولد یافته سپس همراه پدرش به کابل مهاجرت کرد و در زمان حکومت عبدالرحمن خان همراه دو برادرش به زندان افتاد و برادرانش شربتشهادت سرکشیدند اما او خود موفق به فرار شده به کربلا ساکن شد. وى که قبلا مقدمات را فراگرفته بود در آنجا به محضر عالم بزرگوار سیدمرتضى کشمیرى رسیده تحصیلاتش را آغاز کرد و تا آخر عمر آن حضرت در خدمتش بود. بعد از وفات استاد در درس سید اسماعیل صدر شتافته از یاران نزدیک و صمیمى او گردید همواره در صف اول جماعتبه او اقتدا مىکرد، نماز آقاى صدر در صحن امام حسینعلیه السلام و در مقابل باب زینب اقامه مىشد.
یکبار آقاى صدر او را به عنوان نایبش به کابل فرستاد و او بعد از سالیانى تلاش فعالیت اسلامى بر اثر مریضى به کربلا بازگشت و در آنجا هم معالجه و دارو موثر واقع نشد سرانجام در سال 1339 ه. در نجفاشرف دارفانى را وداع گفت. . . استاد وى آقاى صدر او را مجتهد مسلم مىدانست و از او کتابخانه ارزشمند باقى ماند. . . » (28)
نویسنده مهاجر محمد یوسف ریاضى
در جریان تهاجم همه جانبه و خونین عبدالرحمن خان به مرکز شیعیان «هزارهجات» آقاى ریاضى که تا آن زمان به کار دیوانى و دفترى اشتغال داشت مورد سوء ظن قرار گرفته مجبور به ترک کشور شد. وى نویسنده و شاعر و عدالتخواه بود کلیاتى مشتمل بر دوازده بخش در موضوعات گوناگون تاریخى، اجتماعى، ادبى دارد. او که از شیعیان و از خاندان اشرافى – ابدالیان – هرات استبسیارى از فجایع سپاه عبدالرحمن را در هزارهجات و هرات به چشم خود دیده و یا از افراد موثق در همان زمان شنیده است.
ریاضى جنایات عوامل عبدالرحمن را در کلیات خویش به ویژه «عینالوقایع» با بىطرفى و صداقت ضبط کرده و از این طریق مورد خشم دستگاه دولت قرار گرفتبه طورى که حتى در عالم آوارگى هم مورد سوء قصد عوامل اعزامى رژیم واقع شد اما او از آن جان سالم بدر برد. (29)
تاریخ ریاضى (عینالوقایع) از بقیه قسمتهاى کلیاتش داراى ارزش بیشتر است چون این مقطع تاریخى کشور را که مورد تحریف و کتمان بسیار خاندان حاکم محمد زائى قرار گرفته استبه مقدار زیادى به قلم آورده است و سند بىمانندى براى اثبات مقاومت مظلومانه شیعیان به خصوص هزارهها و پایمردى آنان در راه مذهب تشیع مىباشد.
نکته مهم
پر مسلم است که این دانشمندان شیعى برخى از آنانى بودند که به دست دیو تعصب و جهل قربانى شدند به گفته مرحوم غبار، عبدالرحمن در دوران حکومتبیست و یک ساله (1297 – 1318 ه. ) عده زیاد روحانیون را درو کرد (30) وى نمونهاى را از کشتار حبس و آوارگى روحانیون به دست عبدالرحمان خان ذکر مىکند که به خوبى وضعیت مناطق دیگر شیعهنشین روشن مىشود:
«تلفات روحانیون نسبتبه فیودالها بیشتر بود زیرا فیودالها اغلب به دولت تسلم شدند در حالى که روحانیون کشته یا فرارى گردیدند. از «یکه اولنگ» (31) ، صدخانوار روحانى به دست دولت افتاده و یکهزار خانوار روحانى موفق به فرار گردیدند و دو هزار و یکصد روحانى در جنگ کشته شدند. » (32)
عبدالرحمن در ارتباط با شیعیان مظلوم افغانستان از همه جنایتکاران و سفاکان تاریخ گوى سبقت را ربود او از چنگیز در این میدان پیشقدم شد چون چنگیز رفتارش با علما و دانشمندان و صنعتگران ملایم بوده است و براى آنها در جنگها امتیازات قایل شده با گذشت و عفو برخورد مىکرد و تیمور نیز که یکى از خونریزان بنام تاریخ مشرق زمین است احترامش به علما و عرفا و صاحبان صنعت و هنر معروف است، اما عبدالرحمن در قدم اول و بیش از همه با دانشمندان و علما خصومت مىورزید و از این جهت پیروان تشیع را به مصیبتبزرگ مبتلا ساخته و ثلمههاى بزرگ بر پیکر اسلام وارد کرد بلکه بزرگترین صدمه به تاریخ و فرهنگ کشور وارد نمود چون این علما که قربانى تعصب و جاهطلبى و استعمارزدگى او شد ستارگان درخشانى در آسمان کشور بودند که تمام ملت اعم از هر مذهب و نژاد از نور آنان استفاده مىکردند و در اثر راهنمایى آنان کشور را به سوى تعالى و تمدن پیش مىبردند آیا نگارش آثار گرانقدرى چون سراجالتواریخ، تحفةالحبیب، فیضى از فیوضات، تذکرةالانقلاب، سیاست الامان، استقلال افغانستان و دهها کتاب و رساله دیگر به خامه علامه فیض محمد کاتب انحصار به فرهنگ و تاریخ شیعه دارد؟ ! و این بیانالواقعه، ضاءالمعرفة، عینالوقایع، دفتر دانش، دیوان غزلیات و. . . که از قلم محمد یوسف ریاضى تراوش کرده است مایه مباهات تمام جامعه افغانستان بلکه فارسى زبانان و اهل علم و دانش نیست؟ «. . . در واقع این آثار و نظایرش حرفى از آن هزارانى بود که باید در عبارت مىآمد. » و نتایج زیانبار حکومت ظلم و ستم سلاطین مزدور و خائن را امروز بیشتر از پیش در کشور افغانستان مشاهده مىکنیم نتایجى که عقبماندگى، فقر، بىسوادى و نفاق خانمانسوز برخى از آن است متاسفانه با رفتن «بچه سقا» و آمدن نادرشاه تبعیض و تعصب زمان عبدالرحمن و فرزندانش به نحو عمیقتر و مدرنتر بر کشور سایه افکند که بیان آن را به آینده موکول مىکنم.
پىنوشتها:
1- میر محمدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج اخیر، ج 1، قسمت اول، قم، اسماعیلیان، 1371، ص 400
2- حسین على یزدانى، تاریخ هزارهها، چ 1، 1368، ص 94
3- محمد یوسف ریاضى هروى، عینالوقایع، تهران دانشگاه، 1369، ص 131، و ص 138 میرغلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، چ سوم، تهران، مرکز نشر انقلاب، 1366، ص 640 و 641; میرمحمد صدیق فرهنگ; افغانستان در پنج قرن اخیر، ج 1، چ جدید، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 1371، ص 373
4- غبار، پیشین، ص 641 و 670; فرهنگ، پیشین، ص 376، ریاضى، پیشین، ص 138، فرهنگ، پیشین، ص 376 ریاضى، پیشین، ص 138
5- ریاضى، پیشین، ص 221; غبار پیشین، ص 669
6- همان، فرهنگ، پیشین، ص 423
7- در اینباره مورخ شهیر افغانستان میرغلام محمد غبار مىنویسد: «مظالم امیر در هزارهجات سابقهاى در تاریخ کشور نداشت و فقط مىتوان مثال آن را در تاریخ هجوم چنگیز مطالعه کرد و بس. ص 670، اما به نظر مىرسد وحشیگرى عبدالرحمن در هزارهجات به درجاتى شدیدتر از چنگیز بوده است چون به شهادت تاریخ چنگیز «هنگام حمله به شهرى ابتدا به دانشمندان، صنعتگران، پیشهوران و عجزه ابلاغ مىکردکه اگر شهر را ترک کنند در امانند. » تاریخ هزاره، ص 70، حسین على یزدانى.
8- حاج کاظم، پیشین، ص 94
9- غبار، پیشین، ص 67
10و11- فرهنگ، پیشین، ج 1، قسمت دوم، ص 449
12- پیشین، ص 669
13و14- بخش فرهنگى سازمان نصر افغانستان، یادواره شهید بلخى، تهران، انتشارات سیدجمالالدین حسینى، بىتا، سخنرانى حسین على یزدانى
15- فرهنگ، پیشین، ص 446
16- عبدالحى حبیبى، جنبش مشروطیت در افغانستان، چ 2، کویته پاکستان، بىنا، بىتا، ص 121; غبار، پیشین، ص 751 و 752
17- همان، ص 756 – 799; ص 503 – 524
18- غبار، پیشین، ص 670 و 671
19- لویه جرگه پغمان، ص 36
20- بخش فرهنگى سازمان نصر افغانستان، پیشین
21- سیدمهدى فرخ، کرسىنشینان کابل، به کوشش محمد آصف فکرت، تهران، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى، 1370، ص 254
22و23- میرزا محمدعلى مدرس، ریحانةالادب، ج 3، تهران: کتابفروش خیام، ص 13; ج 5، ص 5-7
24- شیخ آقا بزرگ تهرانى، الذریعه، ج 1، بیروت: دارالاضواء، ص 415
25- سید محسن امین، اعیانالشیعه، ج 6، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، ص 273و 274
26- بخش فرهنگى سازمان نصر، پیشین
27- محمدحسین طالب قندهارى، دیروز و امروز افغانستان، قم. بىنا، بىتا، ص 14
28- شیخ آقا بزرگ تهرانى، نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر، مشهد، دارالمرتضى للنشر، ث 1619و 1620
29- ریاضى، پیشین، ص 250
30- غبار، پیشین، ص 670; ص 669
31- یکه اولنگ که به صورت یکاولنگ هم مىنویسند فعلا داراى 628/6 کیلومتر مربع مىباشد و در ولایتبا میان واقع شده است و در حدود 573/65 نفر نفوس دارد مردم آن پیرمذهب تشیع بوده به زبان فارسى سخن مىگویند: شناسنامه افغانستان تالیف بصیر احمد دولتآبادى، ص 19.
32- غبار، پیشین، ص 670; ص 669
- چهارشنبه 4 دلو 1402
- 10:58 ق.ظ
- بدون نظر
- کدخبر:10731
- حوزه: تازه ها, هزاره ها
طریقه تشیع و قله هاى تعصب در تاریخ افغانستان/عبدالمجید ناصری
در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید
لینک کوتاه خبر:
https://mfabbehsud.com/parsinews/?p=10731
- پربازدیدترین ها
- داغ ترین ها