زندگی نامه حجة الاسلام والمسلمین ملا غلام علی کربلایی

در دراز نای تاریخ پرافتخار این سرزمین، به چهره­های تابناک ازمردان فرهنگ، هنر و سیاست بر می­خوریم، که با تلاش های پیگیر در راه سعادت مردم، نام خود را در اوراق زرین تاریخ جاویدانه ساختند.

گرچه مردان بزرگ و فرزندان نابغه را، در قالب هیچ کشور و قومی، نمی­توان گنجانید، زیرا وسعت ملک آنان، به اندازه وسعت نظر ایشان است، بلکه بهترین نسبت آنها، آن است که ایشان را فرزندان تاریخ نامید، یکی از این نوابغ، ملاغلام علی کربلائی است که دوران خونبار و سفله پرور امیر عبدالرحمان خانی را، خود به چشم سر دیده و شاهد حوادث تلخ روایات آن بوده است، نویسنده،‌ محقق و پژوهشگر شهیر کشور،‌ حاج کاظم یزادانی، بصیر احمد دولت آبادی، آیت الله شیخ محمد حکیم صمدی جاغوری و ایشان را مرد رنجبر تاریخ هزاره خوانده اند.

ملاغلام علی کربلائی(۱۲49-1373ه.ش)از جمله معدود عالمان دینی روزگارش بود، نزدیک به چهاردهه به تبلیغ علوم دینی و تربیت شاگردان بسیاری، از اقصی نقاط هزارستان پرداخت، وی افزون بر فقه و اصول، در ادبیات عرب تبحر داشت، در زهد و پارسائی نیز سرآمد و زبانزد خاص وعام بود، این عالِم بزرگوار، در شب۱۹ماه مبارک رمضان، شب ضربت خوردن مولی­الموحدین علی ابن ابی­طالبg در زادگاه مولانا شاکر بلخی، شاعر قرن هجدهم میلادی به تاریخ ۱/۱/۱۳۷۳ه.ش چشم از جهان فرو بست، در ذیل به زندگی و شخصیت و فعالیت های اجتماعی او پرداخته می­شود.

ولادت

ملاغلام علی کربلایی، فرزند میر کلب علی رضا، در سپیده دم 12جوزا سال1249ه.ش مقارن با سیزده رجب­المرجب، میلاد پر برکت امام علیg در خانه مردی قدم گذاشت، که فرد بسیار محترم، محبوب و به زهد وتقوا و پارسای، شهرت داشت، پدرش یکی از میران نامدارهزاره است، که با آمدنش، چشم او را روشن ساخت، در منطقه­ای باد آسیاب دیوال قل شهرستان بهسود، از توابع ولایت میدان وردک، چشم به جهان گشود، ایشان ازطایفه بابه بهسود که به(سی­وهشت)پشت به صحبت های شان نبیرة امیراسمتمور بهسود، به خواجه عبدالله انصاری، صحابةی جلیل القدر پیامبرs گرامی اسلام می­رسد،(کربلای88:1312)[1].

 تحصیلات

ملاغلام علی،در مکتب خانگی زادگاهش، سی­پاره قرآن کریم، پنج کتاب، حمله حیدری، دیوان­حافظ، دیوان شاکر، ورقه­گلشاه و شاهنامه فردوسی، را آموخت و سپس به مدرسه دینی دیوال قل باد آسیا رفت، که آتش جنگ، در گوشه وکنار بهسود زمین، روشن بود، مردم جانانه دربرابر لشکر مهاجم عبدالرحمان خانی مقاومت می­کردند، در آن لحظات حساس، مردم از درس و تدریس فرزندان خویش، غافل نبودند. ایشان دروس مکتب خانگی را، نزد ملا زوار علی آخوند، فرا گرفت، کتاب جامع المقدمات، صرف، نحو، سیوطی،مغنی وتفسیر را نزد آیت­الله ملا محمد قائینی آموخت. در آن زمان در مناطق دیوال قل بهسود، مکاتب رسمی دولتی، وجود نداشت.

تحصیل ابتدائی را در نزد پدر بزرگوارش و ملا زوار علی آخوند و دروس حوزوی را نزد آیت الله شیخ محمد قائینی فراگرفت، در آغاز دوران طفولیت، ملا غلام علی، اوضاع هزارستان، در زمان حکومت امیرعبدالرحمان جابر، رو به وخامت گذارده و در حال بارور و زایمان شدن  درد و رنج و سیه روزی و اسارت هزاره­ها گره می­خورد، مردم وکشورما، شاهد قتل عام­ها،آوارگی وسردر گمی، از سوی حکومت وقت بودند، که علامه شیهد سید اسماعیل بلخی(ره) وضعیت ملت را در این زمان، چنین تعریف می­کند:

نصیحت، نشنوم از مفـــتی شــهر                              که گفتا خون مظلومان حلال است

بازماندة فاجعة بهسود

ملا غلام علی، در سال1270ه.ش1891م، به اسارت و بردگی دژخیمان زمان، گرفتار گردید و خود با چشم سر، کشته­های مردان و زنان هزاره که کنار هم تلنبار شده بودند، می­دید. آه و ناله­ی زنان وکودکان به ثریا می­رسیدند، پس ازتحمل مشکلات و سختی های بسیار و خستگی طاقت فرسا، با پای پیاده در اسارت غول، زنجیر جهل و جنون، از دور ترین راه  دلدل گذر، به کابل می­رسد و  با کمال سر درگمی، ازخود بیگانگی وتهی دستی، سرگردانی سفر اسارت، یتیمی و از دست دادن عزیزانش، با غول های وحشی چنین دست و پنجه نرم نمود، کاروان اسارت، از بهسود، تا کابل، از کابل الی کاپیسا در سرزمین تگاب – کاپیسا منطقه علیسای، لنگربه زمین انداختند، او را مانند فولاد، آبدیده کرد. و در پرتواستعداد درخشان و سعی فراوانی که داشت، نزد ملا و مولوی های تگاب کاپیسا، پله های علم و معرفت را پیمود و به سرعت سطوح متوسط عالیه (سیوطی، مغنی، تفسیرشریف جلالین،گنج الدقائق و…) را نزد علمای بزرگ و مدرسین نامی هم­چون داملا نورالدین، مولوی صوفی محمد اقبال،مولوی­آدینه محمد و… فراگرفت.

وی خود در این باره گفته: در جریان تحصیل، در منطقه علیسای تگاب کاپیسا بودیم، آتش فتنه­ای امیر وقت، کم کم رو به خاموشی گرائید، من درآن زمان، جوان رشید بودم، پس از گذشت چندین سال اسارت، مهاجرت، به دستور امیر، واپس به بهسود زمین رفتیم و در وطن اجدادی­ام نام و نشانی از خانه و کاشانه باقی نمانده بودند.

ملا غلام علی، پس از دید و باز دید از سرزمین آبائیش، جهت سر و سامان دادن زندگی، به مردم خود، هردم تلقین همت می­دادند، تا مردم، منازل و سر پناهی  برای خودشان بسازند؛ اما از سوی دیگر مردم در تهاجم و تاراج کوچی های بی­رحم، روز مره گرفتار بودند، و ملا کربلای، درکارهای اجتماعی وحل تخاصمات و رفع مسائل حقوقی و مرافعات آنان در منطقه، شرکت  فعال و چشمگیر داشتند.

ملا کربلای، خود می­گوید: من یک باز مانده­ای فاجعه­ای بهسود زمین، سال1270ه.ش هستم، که ریشه در بهسود قدیم دارم، مانند دیگر برادران خود، جزء بقیه السیف آن شکست شوم، آواره شدم.

ملا کربلاییدر سال1280ه.ش از بدی حادثه، روانه مِلک ترکستان زمین، تا به مِلک دره صوف، ساکن شدم، مردم از ملا غلام علی دعوت می­نماید، تا برای فرزندان شان درس دینی بگوید و در عوض درس گفتن، ملا غلام علی، زمین های اَورِی­کُول پای­کوتل قلاء (قلعه) مرکز دره صوف را،  برای ملا غلام علی می­دهد، تا ملا برای خود سر پناهی بسازد و قسمتی از زمین های دور مرکز دره صوف را ملا خریداری می­کند.

ملا غلام علی، یگانه یار و مشوِق آیت الله حاج شیخ میرزا حسین (آخوند حاجی) برای انتخاب موقعیت زمین و اعمار ساختمان مدرسه دینی سرولنگ بود، ملا کربلایی، برای آخوند حاجی، پیشنهاد می­کند که دامنه های کوه خواجه حاجت، برای ساخت مدرسه دینی مناسب است، در موقع خطر، کوه یگانه پناگاه طلبه­ها قرار می­گیرد، ملا کربلای پنجه­ی آهنین و نفس­های آتشینش را از جوهرش خالی نکرد، اما ققنوس مدرسه­ای دینی را، برای اولین بار پس از خرابی عبدالرحمان خانی، در سطح هزارستان، از درون خاکستری به جا مانده­ای دوران خونبار امیرعبدالرحمان خان، سر بلند کرد و به اوج قله ها پیوست داد، ایشان در این باره می­گوید: تمام علمایی که در مناطق هزارستان آنروز، قبل از(سنه)1330ه.ش قد بر افراشته اند، یک بار زانوی شاگردی را در مدرسه دینی سرولنگ خم نموده­اند، که اکنون بیش ازیک قرن است که مدرسه دینی سرولنگ، مستمر فعالیت دارد و علمای زیادی را تقدیم جامعه نموده اند،(توسلی123:1398).

همچنان در جریان برگزاری جرگه­ی کبیره منعقده پغمان، لغوی برده داری هزاره­ها و قیام تاریخی حبیب الله خان کلکانی (بچه سَقَو) ملا غلام علی، همراه غلام نبی­ بیک فرقه مشیر، پسرحاجی­گل محمد مینگ باشی، درسال1308ه.ش منحیث نماینده مردم ترکستان، نزد حکومت نادر خان، در کابل رفتند وآشنایی دادن مردم، با سران حکومت کابل و ختم غائله جنگ، درکارنامه­ای زندگی ایشان ثبت است،(سالنامه نادرشاهی6:1308).

اطلاع قتل عام مردم هزاره به مرجع تقلید

ملا غلام علی کربلایی می­گوید: در سال­های جنگ، بیداد سپاهیان امیر عبدالرحمان جابر و قتل عام مردم هزاره، تخریب زیر بناها، آتش زدند کتابخانه­ها واماکن عمومی،مردم هزاره به چهار طرف آواره می­شود. من اولین­کسی بودم اوضاع رقت­بار شیعیان افغانستان را به اطلاع مرجع بزرگ تقلید جهان میرحسن شیرازی (معروف به میرزای بزرگ) رساندم، وی با وزارت خارجه ایران در تماس شد خواستار مداخله جدی ایران توقف کشتار شیعیان افغانستان، طی نامه­ی خویش انگلیس را عامل اصلی این تراژدی شیعیان دانسته و از دولت قاچار خواست با حکمرانان هندی تماس گرفته خواستارجلوگری از ادامه جنایات امیر عبدالرحمان خان در افغانستان شود، ولی تأثیر نگرد جنایات عبدالرحمان خانی به شدت تمام به پیش می­رفت، من و رفیقم ملا محمد افضل ارزگون این نامه(خط) را مهر تأیید گردیم، من به ملا محمد افضل سفارش گردم وقت در نجف برای تحصیل اگررفتی تاریخ هزاره مغول را بنویس، در سال1331ه.ش نامه از ملا محمد افضل با یک جلد کتاب خطی توسط زواران عتبات وعالیات از کویته پاکستان برایی من رسید.(ناصری،1379ج1ص22)[2]

اشتراک در جرگه منعقده­ی پغمان

برده داری، نخستین صورت بندی اجتماعی- اقتصادی، استثمار فرد از فرد است که در کشورافغانستان خصلت خانوادگی داشت، عبارت است از غصب مالکیت زمین، جایداد، برده داری و تصاحب برجان فرد نیز بود، کشور افغانستان، بنا بر عدم استقلال سیاسی وعمال دست نشانده­ای دولت انگلیس، به سیاست برده داری ادامه داد، با آنکه در کشور انگلیستان در سال 1228ه.ق 1807م  برده داری لغو گردید، و در سال:1232ه.ق و1811م، در آن کشور تجارت برده داری همراه با مجازات، تبعید و نفی بلد معیّن گردید، (غرجستان13676 صص 18،6)[3].

امیرعبدالرحمن خان، با پول و اسلحه دولت انگلیس، در داخل کشور ادامه حیات داد، امیرجبار، هموطنان مسلمان بی­گناه خود را، به اسارت و بردگی گرفته بود، و مناطق هزاره نشین-سرزمین هزارجات، به بازار گرم برده فروشی تبدیل گردیده بود، خرید و فروش کودکان و زنان هزاره رسماً ذریعه فرمان­های دولتی تصدیق و تأیید می­گردید.

خریداران کنیز و غلام، باید جنس خود را در حضور قاضی و یا حاکم رسماً ثبت می­کرد و یک دهم قیمت کنیز وغلام به خزانه دولت سپرده می­شد، زنهای مسلمان، در کشور مسلمان در برابر پول نقد و جنس خرید و فروش می­شدند، بلکه در مقابل یک مقدار جنس ناچیز، نیز قابل تبادله بودند، یک انسان در مقابل دو سیر گندم و جو، نیز قابل مبادله بودند، این گونه مسلمان فروشی در کشور مسلمان به نام افغانستان بیداد می­کرد، در کابل پل به نام یک پیسه­گی نیز معروف است. زنان و کودکان هزاره از این محل خریداری می گردید.

تا اینکه در بیست سرطان سال1303خورشیدی، نظام بردگی، در حضوری (1100)نفر نمایندگان مردم، از سوی شاه امان الله خان در جرگه کبیره منعقده­ای پغمان رسماً ملغی اعلان گردید، در این جلسه فیصله گردید، در فصل یازده، حقوق عمومیه تبعه­ی افغانستان در ماده؛ ده، این مطالب ذکر گردید: حریت از هرگونه تعرض و مداخلت، مصونیت دارد و هیچ کس بدون امر شرعی و شخصیه نظامات مقننه، تحت توقیف گرفته و مجازات کرده نمی­شود، و در افغانستان اصول اسارت، بالکل موقوف است و هیچ کس زن و مرد مسلمان را از هرقوم و طائفه­ی باشند، بطور اسارت استخدام کرده نمی­تواند، و در نظام نامه دولت، اخذ رسوم گمرک کنیز وغلام پولی، از عوائد دولت حذف گردید.

الغاء نظام بردگی، از همان آغاز، مورد استقبال گردم مردم قرار گرفت و از آن، همه به نیکی یاد کردند، خوانین هزاره در جرگه کبیره منعقده­ای پغمان، ملاغلام رضابیگ، ملانورمحمد و خودم(ملا غلام علی کربلایی)بودم، حاضرین مرا گاهی ملای ترکستانی وگاهی ملای هزاره­ی دایزنگی خطاب می گرد. و با کمال شوق از جایم بلند شدم، این ابیات را با صدای بلند زمزمه کردم:

دخـــترک امـت خـیرالـوراء                              همچون کیزان شدی بیع و شراء

از تو این چنین شیوه هنجار بد                              گـشت به خوبی بدل اینکار بد

همه حاضرین به گریه افتادند، از کار شاه تحسین کردند، نه تنها ملیت هزاره برده بود، بلکه ملیت تاجکیه، پامیریه، نورستانیه، قزلیه ایماقیه و ازبیکیه را نیز شامل می­شدند، اینکار ماهیت ضد دینی و ضد ملی داشت که امت مسلمه را در عصر روشنائی، به بردگی گرفته بود.

شاه امان الله خان، بلند فریاد زد! مردم دلیل صدور لغو بردگی، همانا این بوده که این مردم اسیران مسلم و مسلمه است، به لحاظ خداوند(ج) خوشنودی حضرت محمدr و خورسندی اینجانب خادم دین اسلام (شاه امان الله خان) از قید و بند اسارت آزاد است، به تمام والیان و فرماندهان، امر است، اگر از این فرمان، سرپیچی کنند، گردن شان نزد خداوند اکبر، و شرع انور، بسته است که عفو عمومی را رعایت نکنند، و مسلمانان، برادر همدیگر هستند، و حقوق همه اتباع یکسان است، هیچ کس از کسی دیگر برتر نیست، خداوند اجداد مان را نیامرزد، تخم کینه و بی­اتفاقی را در بین امت مسلمه کاشته­اند، هرکه از این امر سرپیچی کند، از یکهزار الی ده هزار روپیه، پخته کابلی جریمه می­شود، این حکم به امضاء مبارک والامقام مهرگردید، (کاظم218،1395 لویه جرگه دارالسلطنه1303،ص76)[4].

این اعلان، به امضاء مبارک شهریار والامقام دیانت پناه اعلیحضرت غازی میر امان الله خان، در شماره30 مورخ14جوزاسال1303 برابر21مارچ 1923، در مطبعه جلیلةی حربیه دارالسلطنه وجریده اتفاق اسلام، از مطبعه دولتی کابل و هرات، به چاپ رسید، بعد از آن همه ما اشتراک کنندگان، خورسند و شادمان، به طرف خانه­های خود رفتیم، من اولین کسی بودم که خبر خوشِ لغو برده داری را، به عزت الله خان، حاکم بلخ، رساندم و انعام خوبی نصیبم شد، ( اتفاق اسلام ش30،ص29 -1303).[5]

  وادی تبلیغ

تردیدی نیست که تبلیغ، در هدایت جامعه، نقش مهم و چشم گیر دارد، ولی آنچه برای یک مبلغ اسلامی مهم است، این است که در کنار بیان احکام دینی و مسائل  شرعی، به امور اجتماعی وسیاسی جامعه نیز بپردازد، و علت انحطاط، فساد و انحراف جامعه را، ارزیابی نموده و با آن، به مبارزه بر خیزد، تا ریشه همه­ی گمراهی ها وبد بختی­ها را بخشکاند.

ملا غلام علی، روحانی فعال و مبارز ودور اندیش بود، او در منبر تبلیع نشسته، همیشه، سعی می­کرد، در سخنرانی­ها، بابیان شیوا وجذابش، مسائل اساسی، مشکلات و عقب ماندگی های جامعه را، ریشه­یابی نماید، به دلیل برخورداری از هوش و ذکاوت بالای اجتماعی و درک شرایط عصر و زمانه­ی خویش، توانست جایگاه و موقعیت خاصی را، درمیان مردم کسب نموده و مصدر خدمت قرار بگیرد، ملا کربلایی، قرآن کریم  را، در دوران کودکی حفظ نموده بود و در تفسیر قرآن کریم، تسلط داشت، در منطقه از نگاه تفسیر کم نظیر بود، برای چهار بار، روانه­ای سفرکربلای معلی می­شود و با خود، سوغات سفر، کتاب تفسیر کبیر منهاج الصادقین[6] را  برای اولین بار آورده  وارد مدرسه دینی(حوزه علمیه) سرولنگ نمودند، که مورد تشویق علما و نخبگان آنروز قرارگرفتند، او یکی از بنیانگذاران وحامیان مدرسه دینی، درآن عصرخفقان حتی به انسان هافرصت نفس کشیدند را نمی­داد، درمنطقه سرولنگ در سال1300ه.ش بود، که همزمان بود با سفرهای شاه امان الله خان در خارج از کشور، مدرسه دینی تأسیس کرد و مدرسه­ی دیگری، در سال1309ه.ش در منطقه­ای نوالی بود، تلاش های پی گیری او، مردم را تشویق می­کرد که درمدرسه دینی سرولنگ و نوالی بیایند، به فرا گیری علم و دانش بپردازند؛ از سوی وی، نمایندگانی به چهار سمت فرستاده می­شود، تا برای بقا مدرسه و فراهم سازی امکانات آموزشی، مدرسه­دینی را کمک و مساعدت مالی نمایند.

میرکلب علی رضا، پدر ملا غلام علی، یکی از میران هزاره، مردی نامدار، سیاست مدار، سخنور و پهلوان بود، که در برابر سرکوب و نسل کشی لشکر عبدالرحمان جابر، جانانه مقاومت و از مردم خویش، پاس داری می­کردند، عبدالرحمان جابر، از او احساس خطر کرد، تا سر انجام او را به بهانه ای مذاکره، ملاقات و تشکیل جلسه(جرگه) در منطقه جلریز، اسیر و روانه زندان ساختند که  پس از چندی، وی را به شهادت رساندن.

دوران نو جوانی ملا غلام علی، توأم با جنگ و خون ریزی، آغاز می­شود و او مجال نیافت تا  به خیال آسوده،  به آبادانی و پرورش فرهنگ ناب محمدی iتعلیم وتربیه، به سر زمینی آبائی­اش بپردازد، به زودی هزارستان بزرگ، توسط شمشیرهای ظلم، ستم و حاکمیت عبدالرحمان جابر، زیر قیمومیت حکومت مرکزی، درآمد و یک دوره­ای دور و دراز استبداد تاریک تاریخی آغاز شد.

در دوران سیاه حاکمانی پس از عبدالرحمان، هیچ نوع خبری از علم ودانش، فرهنگ، در سراسر  هزارستان نبود،  بلکه هیچ گونه توجهی به این مردم، در ملکِ ترکستان و دره صوف از سوی حکومت مرکزی صورت نگرفت، اما تلاش های پیوسته و مستمر ملا غلام علی همچنان ادامه یافت.

جویندگان علم، برای کسب مرحله­های بالاتر، شماری بیشتری در اینجا، به فرا گیری علوم دینی مشغول بودند، دلیل عمده­ای که باعث شد تا چراغ علم و دانش، در این ناحیه، همواره روشن بماند، داشتن فرهنگ غنی ادبیات فارسی و سنت حوزوی خراسان بزرگ بود، که به طور سنتی و شفاهی، این فرهنگ را سینه به سینه، پرورش می­دادند، زمینه بقا و دوام آن را فراهم می­ساختند. کتاب خوانی، قصه گویی و خوش نویسی، این سه سنت حسنه و بر جسته­ای فرهنگی بود که همواره درسراسر هزارستان،ترکستان وملکِ دره صوف، زنده­ ماندند وملا کربلای سهم برازنده­ای دراین راه داشتند، که تمام اندیشمندان و نخبگان جامعه آن روز، ابتدا وارد مکتب خانگی می­شدند، ایشان در این باره می­گوید: (مکتب خانگی یک داد خدا بود.)

ملا محمد ملک مبلغ روی دوآب، می­گوید: ملا کربلایی در فن خطابه، زمان شناس، مخاطب شناس و متناسب با سطح افکار مخاطبین، سخنرانی می­کرد،گاهی از علم افلاک سخن می­گفت، گاهی با لحن متعارف عامیانه با مردم سخن می­گفت، داستانها ومثالهای مستدل، برای تفهیم مطالب، نقل می­نمود، در خطابه، در داخل کشور بی­نظیر و در خارج کشور کم نظیر بود، در حوزه علمیه نجف اشرف، در حضور جمعی از علماء ومرجع تقلید آیت الله حکیم، سخنرانی کرد. آیت الله حکیم فرمود: حضور چنین عالمی در افغانستان، چه نیازی به علمایی نجف! و کتاب تفسیر کبیر منهاج الصادقین را تحفه داد، و این کتاب سالها، در مدرسه سرولنگ بود، که از آن، علما به عنوان منبع علمی استفاده می­کردند،(توسلی،طلوع225،1399).

خدمات علمی وفرهنگی

مردم مناطق مرکزی(هزارستان) از زمان یورش وفشارهای عبدالرحمان جابر، علاوه بر محرومیت از امکانات عادی، تحت انواع شکنجه، تبعیض، سرکوب و فشارهای روانی، نیز همراه بودند، مردم علاوه بر ناتوانی در تأمین امکانات اولیه زندگی خویش، فرصت علم آموزی از مردم هزاره ها نیز سلب شده بود، از این جهت، چراغ علم ودانش، در بین جامعه هزاره، رو به افول گذاشته بود.

ملا غلام علی، درصدد ارتقاء سطح دانش فکری، اطلاعات علمی، سیاسی و زدودن افکار خرافی و ضد دینی بود، و باورمند بود، از بین بردن سلطه­ی استبداد و رسیدن به احقاق حقوق حقه­ای مردم، جز زمینه­ای تحصیل، چیزی دیگر این نخل خشکیده را بارور کرده نمی­تواند، شب و روز، در تلاش بود، که باید ابتدا مراکز علمی، در سراسر هزارستان فعال شوند، به همین خاطر، ملا کربلای، با کمک مردم در جاهای مختلف، مراکز علمی، مساجد وتکیه خانه ها را تهداب و پایه گزاری کردند که قرار ذیل است:

  • 1- مدرسه دینی سرولنگ دره صوف-سمنگان
  • 2- مدرسه دینی دولت آباد- بلخ
  • 3- مدرسه دینی رشک بهسود- وردک
  • 4- مدرسه دینی جنگغلی پشت بند-بغلان
  • 5- مدرسه دینی نیک یکاولنگ- بامیان
  • 6- مسجد وحسینیه سیاه دره یکاولنگ- بامیان
  • 7- مسجد وحسینیه چنداول- کابل
  • 8- مسجد وحسینیه سرغازی سیغان- بامیان
  • 9- مسجد وحسینیه هاجر گهمرد- بامیان
  • 10- مسجد وحسینیه آق چشمه – پشت بند بغلان
  • 11- مسجدوحسینیه در پشت قشلاق بهسودی های سرولنگ(منبر غریب)
  • 12- مسجد وحسینیه خواجه بلند بهسود، دره صوف-سمنگان
  • 13- مسجد راه برا – خواجه بلند بهسود، دره صوف-سمنگان
  • 14- مسجد وحسینیه لالیا- نوامد، دره صوف-سمنگان
  • 15- مسجد وحسینیه دالان بوینه قره-بلخ
  • 16- مسجد وحسینیه پل برق بوینه قره- بلخ
  • 17- مسجد وحسینیه شانجیر چهارکنت-بلخ

ملا کربلای، فرهنگ مسجد و مدرسه سازی را داشت، وقت یک طرف مسافرت می­کرد، در دهی و روستایی می­رسید، که مسجد نداشت، نظر به تراکم جمعیت، مردم را تشویق به ساخت مدرسه و مسجد می­نمود، وقتی ییلاق یا گندم دِرَو می­رفت، ابتدا جای مسجد را درست می­کرد وچنین کار را به دیگران نیز توصیه اکید می­نمود،(توسلی،طلوع352،1401).

همه­ای مصارف و ساختن این مراکز علمی، مساجد وتکیه خانه ها، از سهم مبارک امامb وکمک مردم بود، لکن سر پرستی در ساختن آن و تعیین روحانی، مدرس و… از سوی ایشان بود، زحمات و مشقات فراوان نیز همراه داشت وحوصله­ای زیادی می­خواست، که از عهده­ی هر کسی این کار ساخته نبوده ونیست.

تواضع و فروتنی

شهرت گریزی، یکی از ویژگی های ممتاز ملا غلام علی کربلایی بود، با اینکه وی از علمای بزرگ و مشهور و شناخته شده و با سابقه­ی کمتر از یک قرن تدریس در مکتب اهلبیت­عصمت­وطهارتb دارد، تواضع و فروتنی نسبت به اشخاص و افراد، به خصوص اهل علم و صاحبان فضل وکرم داشت، این صفت حسنه، در اوج خفقان و سیه روزی و سر درگمی هزارستان بزرگ، در درسهای مکتب خانگی وگفتگو ها و مباحثات،  ملا کربلایی، پرهیز از حرف های بیهوده و نفاق افگن در بین مردم و گریز از مطرح شدن، از جمله ویژگی های وی بود، او دقیقاً از جمله افرادی بود، که  شخصاً حضرت آیت الله حاج شیخ میرزا حسینH به سراغش رفت، که ایشان عاشق علم هستند و ارادت خاصی به آخوند حاجی داشتند، ایشان کوچک ترین  قدمی در باره مطرح شدن خویش، در بین مردم،  بر نداشت و ترجیح می­داد که سیره  و زندگی متواضعانه­ی داشته باشد، به درس و بحث و عبادات خود، بپردازد وکوچک ترین اهتمام ندارد که صاحب مقامی باشد، در گفتار و کردار، خیلی نزاکت را مراعات می­کرد، که مبادا سبب رنجش خاطر کسی شود، و شاید پرهیز از مشهور شدن باشد، او زندگی بسیار زاهدانه­ای را دور در محل کوهستانی خوش آب و هوای «چشمة شریف، خواجه بلند بهسود» داشت.

تهجد و تواضع

«تهجد» درعرف پرهیزگاران، راز و نیاز به درگاه خداست، اکسیر اعظم وکمیایی اکبر است، می­تواند مِس تیره وجود انسان را، به طلایی ناب مبدل کند، قرآن کریم در اثر دهی فوق العاده تهجد، در نماز شب، چنین می­فرماید: Pوَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًاO[7] پاسی از شب را از خواب برخیز، قرآن و (نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافی برای توست.

یکی از ویژگی های ملا کربلای، تهجد وتواضع است، هر شب یک ساعت مانده به صبح از خواب بر می­خواست، نماز شبش را با حالت خاصی بجا می­آورد، بعد از نماز صبح، به تلاوت قرآن می­پرداخت و می­فرمود: خواندن قرآن، لذت خاصی دارد، درحال که قرآن مجید را کاملاً حفظ بود. ایشان به زیارت جامعه کبیره و زیارت عاشورا، اهتمام ویژه داشتند، تهجد وتواضع ملا غلام علی، زبانزد خاص وعام بود. زمزمه های نیمه شب ملا کربلای، بعد از درگذشت او نُقل مجالس علما بود.

راز داری

این مرد کم نظیر علم و عرفان، در سیر و سلوک، سابقه­ای یک قرن تجربه را، با خود داشت و عارفان بزرگی، چون مولوی، آدینه محمد عرب، آیت الله حاج شیخ میرزاحسین، آیت الله شیخ علی جمعه نوالی، آیت الله شیخ خادم حسین کوه بیرونی، آیت الله سید محمد حسن رئیس یکه­ولنگ، سید آخوند میرعلی احمد حجت،آیت الله سید سرور واعظ، آیت الله شیخ محمد امین افشار و حجت الاسلام عبدالحسین­آخوند زوار، به وی عنایت خاصی داشتند.

وقت حاج­آخوند میرزا حسین هزاره دره صوفی، از سال1316ه.ش الی سال1329ه.ش مدت چهارده سال در محبس دهدادی،بلخ و دهمزنگ کابل بود، او با درد و محنت در محبس دهدادی و دهمزنک کابل، به حضورآخوند حاجی می­رود و گذارشات منطقه را در قالب شعر، فکاهی و به شمارش انگشتان  دستش[8]، بیان می­کند به آخوندحاجی، گزارش روز را  تقدیم می­کند.

ملا فیض محمد چرمگراندخویی، یکی از محبوسین زندان دهدادی مزار شریف بود، که نامه­ی با اطمینان به وی می­دهد تا به فامیلش در منطقه یلمرب مزار شریف برساند، اما متأسفانه، از سوی مأمورین حکومت شناسای می­شود وآن نامه را کتوم می­کند، (می­خورد) که مبادا  اسرار آن آشکار شود.

 مجلس مناقب اهل البیت

گرچه تبلیغ، امر به معروف نهی از منکر، وظیفه همه مسلمانهاست که همدیگر را از کار خلاف باز دارند، به عمل خیر و صلاح، سفارش نمایند، ولی مسؤلیت روحانیت، به خاطر آگاهی و آشنائی شان، بیشتر از دیگران است، مردم را با تبلیغ و ارشاد شان، از گمراهی وضلالت به راه راست هدایت نمایند، ملا غلام علی، روز ها، شب­های جمعه و ایام ماه محرم و عاشورای حسینی، منقبت خوانی با سبک، روش سنتی منقبت و مرثیه خوانی برپا می نمود، درحالی که مردم در اوج خفقان و سیه روزی قرارداشتند، در عزای سرور و سالار شهیدان حسین ابن علیg  اشک ماتم می­ریختند، این سنت حسنه،تا اکنون در بین مردم ما به وجه احسن اجرا می­شود، ایشان می­گوید: درسال1281ه.ش در دامنه جر، پشت قشلاق بهسودی سرولنگ، شب­ها، من منبر می­رفتم، خدای رحیم شنونده وگریه کننده بود، فقط دو نفر باهم بودیم. و امروزه مشهور به منبر غریب است؛ روزی در منطقه دالان، مشغول کار گندم دِرَوم بودم،  ایام و ستارگان را شمردم که ماه محرم است، از دالان تا قشلاق اَولَی را هشت ساعت راه است پیاده طی نمودم، تا خود را در منطقه اَولَی رساندم، خبری از  مجلس عاشورای حسینی را نیافتم، آن  شب گذشت، از گوشه وکنار سوال نمودم، جلسه­ای عاشورای حسینی کجاست…؟ فقط کسی، رمزی، بر پای جلسه عاشورا حسینی را  برایم گفت، عصر روز، جلوی خانه­ی هر کی آب پاشی و جاروب است، آنجا جلسه عزای امام حسینg  برپاست، آنروز را تاشب لحظه شماری کردم، شب فرا رسید، با رفیقانم سر نمایی یکی پی دیگری طرف آبادی و قشلاق حرکت کردیم، مبادا گرفتارمأموین حکومت شویم، تا رمز جلسه را پیدا نموده و داخل خانه زیر زمینی شدیم، خانه کاملاً  انبوه از جمعیت، ولی آرام و ساکت بودند که انتظار روحانی را می­کشیدند، من از صاحب مجلس اجازه گرفتم، چند تا دیباچه­ای«مرثیه»امام حسینg  را بخوانم، برایم  اجازه  داد، وقت  بالای  منبر قرار گرفتم، از  تهی دل، یک استغاثه­ی مصیبت جانسوز صحرای کربلا  کردم، اما در اول اسارت هزاره هار را به اسارت زینب کبرا پیوند دادم، مردم یک پارچه مثل ابر نوبهار، گریه می­کردند،  که مولوی خدا  نظر از گریه غش کرد. ملا غلام علی، سخنور توانا بود و نوحه و روضه امام حسینg را با آواز زیبا می­خواند،  همه مردم او را دعوت می­کردند و می­گفتند امروز ملا کربلای در منبر[9] قشلاق از مو روضه بخواند، اگر نخوانی هیچ نموشه.

استعداد و نبوغ  فکري

ملا غلام علی کربلایی، از استعداد و نبوغ فکري فوق العاده­اي برخوردار بود، دوستان و شاگردان ايشان، به اين امر اذعان می­دارند؛ به عنوان نمونه، آخوند طهماسب، در باره­ي ذكاوت و استعداد ملا کربلایی، چنين مي‌گويد:«ملا کربلایی  داراي استعداد بسيار قوي بود، ايشان حرف طرف مقابل را زود و خوب مي‌فهميد، ضمن اين­ كه ايشان، داراي حافظه بسيار قوي بود، مسأله دینی را كه از لابلای کتاب ها می­آموخت، پس از مدت­ ها، اگر از ايشان سؤال مي‌شد، به راحتي آن را به ياد مي­آورد. بالبداهه جواب می­گفت، ما از ايشان در اين مدت بهره ‌هاي فراوان برديم، ملا کربلایی، دارای اعتبار قوی بوده و سخنش، در میان مردم، نافذ و عملی  بود و کسی را یارای آن  نبود که بر وی اشکال کند، ملا کربلای حریف و رقیب از نگاه علمیت نداشتند، در زمان خود شخصیت کم نظیر بود و مردم نیز محتاج به چنین عالم وارسته­ای بودند»

تدریس و شاگرد پروری

افراد زیادی هستند که سواد وقدرت علمی دارند واگر بخواهند از عهده تدریس کتاب ها بیرون می­آیند، ولی حال و حوصله گفتن چند درس را ندارند، یک عمر زحمت و خون جگر خوردن و آخرالامر، فرد بی­خاصیت، از کار در می­آیند، ملا کربلای خودش اظهار می­دارد، برای من طلبه پروری یک اصل وهدف است.

از ویژگی وخصوصیت ملا غلام علی، این بود که بسیار پشت کار داشت و علاقه مند به تدریس بود، هرچه درس می­گفت، اظهار خستگی نمی­کرد، در این زمینه برای ترویج علوم دینی و فنون اسلامی که با سواد ساختن فرزندان مردم، زحمات فراوان کشیدند و شاگردان بسیاری را تربیه نمود؛ این شاگردان ایشان به چهار سمت رفتند و به گسترش علوم دینی پرداختند. ادیبان، قصه­گویان، خوش نویسان، نویسندگان و میرزاهای بسیاری، در این دوران پدید آمدند، که وجود شان دربقا وگسترش علوم و فرهنگی، مغتنم شمرده می­شدند. باید اعتراف کرد که خوش نویسانی که در آن زمان پرورش یافتند، شمار شان درجامعه امروزی اندک است. از ملا غلام علی، کتاب های دست نویس فراوانی باقی مانده، که از جمله آنها کشف النسب است.

حدود یک قرن پیش اکثر علما، چه آناني که در دره صوف بودند و چه آناني که در جاهاي ديگر هزارجات مصدر خدمت بودند، از شاگردان بي­واسطه و يا با واسطه ایشان‌ اند؛ برخي از شاگردان ايشان عبارتند:

آیت الله شیخ خادم حسین کوه بیرن، ملا دوست محمد آخوند، آیت الله شیخ میرزاحسین، آیت الله شیخ محمدموسی اخلاقی، آیت الله شیخ سلطان ترکستانی، آخوند عبدالحسین معروف (آخوند زوار)آخوند طهماسب، شیخ نور احمد نوری،  محمد امین افشار،آیت الله سید نادر بحر،آیت الله سید سرور واعظ، آیت الله سید محمد حسن رئیس یکه ولنگ، ملا یعقوب بکک،آخوند سید میر احمد حجت، ملا غلام حسین، ملا زمان چوبه و ملا یعقوب خزاندار و… که اینها در عصرخویش، یکی از بهترین علمایی نخبه­ی زمان خویش  بودند.

 

نامه­ ی از آخوندحاجی از محبس دهمزنگ

شیخ عبدالله کربلائی خواجه بلند از قول پدرش ملاغلام علی کربلائی چنین نقل می­کند: ‌در سال ۱۳۲۶ه­ش نامه­ی از آخوندحاجی میرزاحسین، از محبس دهمزنگ، کابل برایم رسید، که ضمن سلامتی خود، برای من نوشته بود عرض درود و سلام، صحتمندی و جان جوری شما را، از خداوند متعال مسئلت دارم.

ملاغلام علی کربلائی برادرم یار و یاورم، مشاور عالم دلسوز در تمام کارهای دینی، از جمله اینکه در تأسیس مدرسه دینی، مرا یاری نمودی و زحمات زیادی را متحمل شدی، خداوند به شما پاداش خیردهد و از تمام حوادث تلخ روزگار مصئون و محفوظ باشید، من برای شما، عالم وارسته­ای را که به نام شیخ محمدتقی بهلول می­باشد، معرفی می­کنم و ایشان تازه از زندان دهمزنگ کابل آزاد گردیده است و طبق مشوره من، ایشان به ولایت بلخ آمده است و از شما می­خواهم که ایشان را به هر طریق می­شود به منطقه­ی دره صوف ببرید، تا ایشان در مدرسه سرولنگ برای طلاب آنجا درس بگوید و شما زمینه اقامت ایشان از نظر جاه و مکان برای ایشان، در ملک دره صوف محیا کنید و ایشان هم حتماً قبول می­کند، سید خواجه محمد نعیم خان، یکی از شاگردان من، در زندان است و ایشان فعلاً علاقه دارخلم، از خویشاوندان عبدالله خان حاکم بلخ می­باشد، من برای ایشان سفارش شیخ محمدتقی بهلول را کردم و شما می­توانید، این کار را از طریق نعیم خان پی گیری نماید و سید خواجه محمدنعیم خان، از عبدالله خان حاکم بلخ که با اقامت شیخ محمدتقی در منطقه دره صوف، موافقت نماید که احتمالا قبول می­نماید، محمدهاشم خان اخته، در آن زمان که صدر اعظم بود، فضای اختناق و خفقان را در کشور به وجود آورده بود، که کسی نفس کشیده نمی­توانست، گرچه فعلاً محمودخان برادرش صدر اعظم است، ولی باز جوِّی اختناق حاکم است.

ملا کربلای می­گوید: من سه روز طی طریق نمودم، پیاده خود را از دره صوف به ولایت بلخ رساندم و در شهر مزار شریف خودم را کارگر و گندم دِرَو معرفی کردم و رفتم به سراغ سید افضل طبیب،  در خانه او کار می­کردم و شب در خلوت از ایشان احوال شیخ بهلول را گرفتم و او گفت شیخ بهلول ایرانی در بلخ در محبس است، من شنیدم سید خواجه محمدنعیم خان، علاقه دار خلم، شیخ بهلول را به علاقه داری خلم می­آورد و تو فعلاً برو در منطقه خود و من برگشتم در ملک دره صوف، درمدت یک ماه صبر کردم، باز دلم آرام نداشت، دو باره روانه بلخ شدم، زمانیکه در بلخ رسیدم، مجدداً به سراغ سید افضل طبیب رفتم و از کسی احوال ایشان را گرفتم و آن شخص به من گفت: سید افضل طبیب، به بخارا رفته تا دوا  بیاورد، من شب رفتم به منزل داملا امان الله، او امام جماعت مسجد داراالحفاظ خلم بود و من برای ایشان گفتم که من برای درس خواندن آمدم و او با لبخند گفت: داملا عرب فوت شده و دیگر ما ملای زبده نداریم که درس بگوید و من جرئت نکردم که از ایشان احوال شیخ بهلول را جویا شوم و من در شهر خلم سرگردان به دنبال شیخ بهلول می­گشتم. یک روز قنبر علی گلکار را پیداکردم و ایشان از اقوام بهسودی ما بود و شب در خانه آن مهمان شدم، از ایشان سوال نمودم که شیخ بهلول را نمی­دانی کجا است؟ و او گفت کدام بهلول همان بهلول طبیب؟ و من گفتم نه! من شیخ بهلول را می­گویم و گفت من شیخ بهلول را نمی­شناسم ولی بهلول طبیب ایرانی در اینجا آمده است و شب ها در منزل خواجه محمد نعیم خان، علاقه دار خلم است، ولی هرکسی را راه نمی­دهد و من گفتم او را کجا پیداکرده می­توانم و او گفت خودش درخانه های مریض داران می­آید.

من حیران و سرگردان در کوچه های خلم قدم می­زدم و یک روز مأمورین خلم، من را مورد لت و کوب قرار داد و مدت سه روز من را حبس نمودند، تا اینکه با وساطت سید افضل ،قنبرعلی و سید خواجه نعیم خان، من را آزاد کرد، من باز همچنان در شهر، به دنبال شیخ محمدتقی بودم، یک وقت دیدم مرد قد بلند و لاغر اندام و رنگ زرد، اما سیمای نورانی و دوست داشتنی، که از طرف مدرسه میرزاقاسم خان می­آید، در حال که یک طفل در بغل داشت، با خود گفتم حتماً همین شخص، شیخ بهلول است،  او که زن و عیالش در ایران است و آخوند حاجی هم او ر ا در نامه تنها ذکر کرده است و یادی از خانواده اش نکرده است و طفل که در بغل دارد، از کیست؟و دلم خیلی زیاد گواهی می­داد که این شخص شیخ بهلول می­باشد، نزدیک ایشان رفتم و گفتم السلام علیکم و ایشان با لبخند ملیح گفت:‌ علیک السلام ملاغلام علی کربلائی خوش آمدی! و از وجهت پیدا است که دوشبانه روز، نان  نخورده ای؟ من یقینم کامل شد، که این شخص شیخ بهلول می­باشد و با وجود که هنوز خودم را معرفی نکرده بودم، ایشان مرا با نام یاد کرد و گفت دو شبانه روز است که نان نخورده­ی و خودم  را به ایشان نزدیک کردم و با ترس و لرز در گوش او گفتم: شما شیخ بهلول استید؟ ایشان گفت: بلی من می­خواستم حرف دلم را بگویم که ایشان فورا راه افتاد و من را به خانه یعقوب علی خان برد و در آنجا به من گفت: شما از ملک دره صوف آمده­ای؟، و در آنجا مردم اهل تشیع زیاد است؟ من گفتم: بلی و بعد من نامه­ی آخوندحاجی را دادم، همین که شیخ بهلول  چشمش به نامه آخوند حاجی افتاد، اشک در چشمانش حلقه زد و بغض گلویش را گرفت و صدایش به لرزه آمد و گفت: این نامه یکی از شاگردان ممتاز من، در محبس دهمزنگ کابل است و این نامه از شخص مظلوم و پناهگاه مظلوم است، او در کشورش مظلوم است و در شهر و دیارش مظلوم است و او مظلومانه حبس است. و بعد شیخ بهلول داستان را تعریف کرد و گفت داملا مرادبیگ قزاق قبچاق، در زندان دهدادی مزارشریف، در حالیکه دست و پاهایش به زنجیر ستم بسته بود، دخترش که به ملاقات او آمده بود، مورد تجاوز شخصی به نام خالدگل، مأمور زندان قرارمی­گیرد و دخترش به پدرش استغاثه می­کند! و از او انتظار کمک دارد، در حالی که دست و پای پدر به زنجیر بسته بود، کاری از پدرش برنمی­آمد، داملا مرادبیک، متوسل به داملا صوفی میرزاحسین هزاره شده و از ایشان طلب استمداد می­کند، در صورت که ایشان هم مثل همه زندانیان، دست و پا هایش، به زنجیر ستم بسته بود، ولی ایشان عقد دختر را، به خالد گل می­بندد، تا عمل زشت خالدگل خلاف شرع نباشد، داملا میرزاحسین، در محبس کمک کار و پناهگاه مظلوم بود و ایشان سفارشاتی، به من کرد، که مدرسه من در اختیارشما است، ولی من فعلاً تحت نظرو مکلفیت علاقه خلم و سید خواجه محمد نعیم خان، می­باشم و ببینم چه می­شود! و شما این مطلب را با وی مطرح نماید.

من رفتم نزد سیدخواجه محمد نعیم خان و موضوع را گفتم و ایشان گفت: شما یک عریضه بنویسید، از عبدالله خان حاکم بلخ، در خواست انتقال شیخ بهلول از علاقه دار خلم، به علاقه داری دره صوف که آن هم از توابع بلخ می­باشد، بکنید. من یک عریضه نوشته­ام و فردایش همراه سیدخواجه محمدنعیم خان، علاقه دار خلم رفتم نزد عبدالله خان و عریضه را به حاکم بلخ دادم و حاکم بلخ عریضه را خواند و عصبانی گردید و عریضه را پاره پاره کرد و به عسکر دستور داد که من را به زور از دفترش بیرون کند، من در بیرون دفتر حاکم منتظر ماندم، تا سید خواجه محمد نعیم خان، از نزد عبدالله خان بیرون آمد و حالش گرفته بود و به من گفت: حاکم بلخ با انتقال شیخ تقی به علاقه داری دره­صوف، موافقت نکرد، من به همراه سیدخواجه محمد نعیم خان، به علاقه داری خلم رفتیم، شب در منزل سید خواجه محمد نعیم خان بودیم و شیخ بهلول هم آنجا بود ومن موضوع را به شیخ گفتم و ایشان از ما تشکر نمود و گفت ملاغلام علی، خواست خداوند متعال چیزی دیگراست، من با سید اینجا بمانم خوب است، تا این مردم را هدایت کنم، تو برو به امورات زندگی خود برس و سلام من را به داملا صوفی میرزاحسین، برسان و به ایشان بگو خواست خداوند متعال چیزی دیگری است و باهم سه تای گریه کردیم.

برنامه غذا

من دو شب دیگر در منزل سید میر اکبرخان آغا، در خلم ماندم و شیخ بهلول آنجا بود و آن وقت مریضی «وبا» پیدا شده بود، شیخ بهلول، به من سفارش کرد که ملاغلام علی برنامه­ی غذایت را،طبق برنامه غذای امام رضاg تنظیم کن، درحال داشتن روزه ،فقط وقت افطار غذا بخور و با یک گیلاس آب قناعت کن و در زمان که روزه نیستی، در دو شبانه روز سه بار غذا بخور، یعنی روز اول صبح، غذا بخور وظهر غذا نخور،شب اش غذا بخور، باز روز دوم صبح بعد غذا نخور و ظهرش را غذا بخور و شبش را نخور و باز روز سوم صبح و شام غذا بخور به همین ترتیب، غذا خوردنت را تنظیم کن، از مریضی وبا، در امان خواهی بود، من طبق سفارش شیخ بهلول، برنامه غذایم را تنظیم کردم و چندین سال است که مریض نشدم و شیخ بهلول با دختری بنام شرین/بس­بی­بی که نام پدرش قنبرعلی گِل کار، مشهور به شکور بای، ازدواج می­کند. و بعد ها به لغمان و جلال آباد تبعید گردید، زن و فرزندش فوت می­کند و ایشان زندانی می­گردد، یک وقت شنیدم، شیخ بهلول، به کشور مصر، در دانشگاه الاظهر تدریس می­کند، من خیلی خوشحال شدم و بعد از چند سال دیگر، از زواران عتبات عالیات، شندیم، شیخ بهلول در نجف مشغول تدریس است.  سپس شنیدم که در ایران زندانی گردیده است و من گفتم خداوندا بندگانی خوبت را چه قدر سخت مورد امتحان قرار می­دهی! مصیبت پشت مصیبت گرفتاری پشت گرفتاری.

دریاد داشت حضرت آیت الله عبدالحکیم صمدی آمده

یکی از ویژگی های صالحان و اولیای الهی، خلق و خوی نیک است، امام علیg  در خطبه همام، از مهم ترین ویژگی های مؤمنان را، بشّاش بودن برمی­شمارد و می­فرماید: «المُؤمِنُ هُوَ الكَيِّسُ الفَطِنُ ، بِشرُهُ في وَجهِهِ وحُزنُهُ في قَلبِهِ [10]» تقریباً تمام کسانی که با ملا غلام علی کربلایی، سروکاری داشته، نخستین چیزی که از وی به خاطر دارد، اخلاق نیک و مخصوصاً تبسم شیرینی است که از سوی ملا کربلائی، به مخاطبین هدیه می­شد، آیت الله صمدی، چه زیبا به این خصلت ملا کربلائی اشاره می­کند: عطوفت و مهربانی آمیخته با صداقت و راستی، چهره شکفته و انبساط وجه داشت قال الباقرg «اِلقَ أخاكَ بِوَجهٍ مُنبَسِطٍ .» تبسم ملیح حتی در شدیدترین حالات و مشکل ترین پیش آمد های احتمالی که نشان دهنده ایمان به مکتب و تأدیب به آداب پیشوایان مکتب اسلام است، از گوشه و لبان او تبسم دور نمی­شد، سیمای صالحان و خوبان، در پیشانی وی، نقش جاودانه می­یافت، قناعت و وارستگی، در فراز و نشیب دنیای ناپایدار، در زندگی آن روحانی بزرگوار می­درخشید.

خاموشی شمع

سرانجام شمع فروزان عمر این عالم جید و ربانی، همزمان با عید نوروز سال 1373ه.ش خاموش می­شود، 124سال از عمر ایشان می­گذرد، بر اثر کهولت سن، در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، شب ضربت خوردن مولی­الموحدین علی ابن ابیطالبg  در زادگاه شاعر قرن هجدهم مولانا صوفی شاکر دره صوفی بلخی، بِدرود حیات گفته و روحش به ملکوت اعلی پیوست، که در قبرستان قَلفَک «خواجه بلند بهسود» و درکنار قبر خواجه سید محمدآصف نواده­ی سید برکه اندخوی، به خاک سپرده شد، با  تأسف! در آن زمان، آنچنان از خرمن علمی­اش خوشه­ای برچیده نشد و با سینه مالا مال از علم،دانش به دیار باقی شتافت؛ گویی وی پیش از زمان خودش به دنیا آمده بود و زمان، از درک وی عاجز بود.

ملا کربلای، مصدر خدمت در جامعه خویش بود، مصداق عاشَ سعیدا وماتَ سعیداَ ،Pوَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّاO[11] بود، روحش شاد یادش گرامی باد[12].

/// محمدنایب علی توسلی،دره­صوفی

 

***

منابع:

  • 1- کربلای، ملا غلام علی کشف« النسب»،دستخط ،1312خواجه بلند بهسود دره یوسف.
  • 2- داودی، عبدالحمید ناصری مشاهیر تشیع در افغانستان ج1 ص22 سال1379 ، انتشارات امام خمینی.
  • 3- غرجستان، نشریه مرکزانسجام امورملیت هزاره، شماره6 ص18سال دوم، 1367.
  • 4- توسلی، طلوع«سیمایی برازندگان دره صوف»ج2ص352 انتشارات بیهقی،بلخ1401ه.ش.
  • 5- اسراء/79، قرآن کریم.
  • 6- الکافی، ج 2ص 226 باب علامات و صفات مومن.
  • 7- دیوان شهید سید اسماعیل بلخی.
  • 8- مریم/ 33، قرآن کریم.
  • 9- فصل نامه بازتاب سمنگان، شماره ۳ ص: ۲۱، سال ۱۳۹۸.
  • 10- داکتر سید عبدالله کاظم،1395 “رویداد لویه جرگه کبیره دارالسلطنه ص76 ،1303”
  • 11- جریده شماره30ص29 -1303اتفاق اسلام.
  • 12- تفسیرکبیر منهاج الصادقین تألیف ملا فتح الله کاشانی است و از تفاسیر مهم شیعه در قرن دهم ه.ق به شمار می­رود.
  • 13- توسلی، طلوع«دره صوف در گذر بحران تاریخ»ج1ص225 انتشارات بیهقی،بلخ1399ه.ش.
  • 14- پیام­های تسلیت از بزرگان.

 

 

 

 

پیام تسلیت، آیت الله شیخ محمد حکیم صمدی جاغوری

آیت الله شیخ عبدالحکیم صمدی جاغوری، معاونیت مجمع جهانی اهل­البیت gدر پیامی، رحلت عالم فرزانه، شیخ غلام علی کربلاییe را تسلیت می­گوید”متن پیام معاونت مجمع جهانی اهل­البیت bبه شرح ذیل است:

بسم الله الرحمن الرحیم

با نهایت تأثر و تأسف! ارتحال عالم فرزانه و خدوم، شیخ غلام علی کربلایی، را دریافت نمودم، من شناخت کامل از ایشان دارم، این فقید سعید، در طول سالیان متمادی، با آگاهی از اوضاع پر خفقان زمان خویش، فعالیت های مستمر دینی را در مکتب  های خانگی ادامه دادند، او پشتیبانی و حمایه مدرسة دینی را، درسطح هزارجات، درسال1300ه.ش به مدیریت حضرت آیت الله حاج شیخ میرزاحسین، مدیر و مدبر توانا، در منطقه دره صوف،  وظیفه خود می­دانیست، و در سایه این مراکز، به ترویج معارف قرآن و عترت، تلاش­های فراوان کرد، که از خود آثار ارزشمندی حوزوی و علمی را بر جای گذاشت.

این ضایعه­ای غمناگ را به پیروان اهل البیت bدر کشور و مشهد مقدس و همه علاقمندان، ارادتمندان،  بویژه خانوادة آن  مرحوم،  تسلیت و تعزیت عرض می­نمایم. ازبارگاه خداوند متعال برای آن مرحوم علوی درجات و برای بازماندگانش، صبر و سلوان مسألت دارم.

وانا الله وانا الیه راجعون

آیت الله شیخ عبدالحکیم «صمدی»

مشهد مقدس 28حمل1373ه.ش

 

 

 

پیام تسلیت، آیت الله محمد علی حسینی بامیانی

بسم الله الرحمن الرحیم

انا الله وانا الیه راجعون

خبر ارتحال عالم جلیل القدر، جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای ملا غلام علی کربلایی توسلی(طاب ثراه)، موجب تألم و تأسف اینجانب گردید. آن بزرگوار عمر شریف شان را بیش از یک قرن، در راه ترویج معارف قرآن و اهل البیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)  و وعظ و ارشاد مردم، صرف نمود، و با گفتار و رفتار خویش، ازخدمت گذاران نمونه­ای دین و مذهب بودند. جزاه الله خیراً جزاء المحسنین.

اینجانب ضایعه­ی فقدان آن عالم  و الا مقام را، به بستگان محترم و دیگر علاقمندان ایشان، و به عموم مردم شریف دره صوف و فرزندان ایشان، تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال، برای آن فقید سعید علّو درجات و برای باز ماندگانش، صبر جمیل و اجر جزیل مسألت دارم.

ولا حول ولا قوه الا باالله العلی العظیم.

آیت الله محمد علی حسینی بامیانی

مشهد مقدس 28حمل1373ه.ش

 

 

پیام تسلیت، بصیر احمد دولت آبادی

انا لله وانا الیه راجعون

ملا غلام علی کربلای(ره) که او را به حق می­توان «مرد رنجبر تاریخ» نامید، روحانی فعال و مورخ درد مند، ژرف نگر و مرد پرکار بود. او در طول عمر شریفش، بیش از یک قرن، آثار بس گران بهای بکر  و مدرسه دینی سرولنگ را در اوج خفقان و سیه روزی زمان، به یاد گار گذاشت که غیر از او کسی را یارای خلق و حمایه آن نبود. با اندوه وتأسف فراوان، وفات عالم جلیل القدر، ملا غلام علی کربلای( طاب ثراه) که عمر شریفش را در راه تبلیغ شرع حنیف و مراقبت از مؤمنان سپری کرد، در یافت گردیم. خداوند عالی ترین اجر و پاداش نیکو کاران را به ایشان عطا فرماید.

این مصیبت دردناک را به خانواده گرامی او و همه دوستداران و عارفان به فضلش، تسلیت می­گویم و از خداوند قادر، مسألت دارم که آن مرحوم را، مورد رحمت واسعه­ی، رضوان و خوشنودی خویش قرار دهد و با اولیائش(محمد و اهل بیت مطهرش) محشور گرداند و به بستگانش صبر و آرامش عنایت فرماید.              انا لله وانا الیه راجعون

بصیر احمد دولت آبادی

مشهد مقدس 28حمل1373ه.ش

[1] کشف النسب،دستخط ملا غلام علی کربلای،1312خواجه بلند بهسود دره یوسف

[2] مشاهیر تشیع در افغانستان ج1 ص22 سال1379 عبدالحمید ناصری داودی، انتشارات امام خمینی

[3] غرجستان، نشریه مرکزانسجام امورملیت هزاره، شماره6 ص18سال دوم، 1367

 

 [4]داکتر سید عبدالله کاظم،1395 “رویداد لویه جرگه کبیره دارالسلطنه ص76 ،1303”

[5] جریده شماره30ص29 -1303اتفاق اسلام

[6]  تفسیرکبیر منهاج الصادقین تألیف ملا فتح الله کاشانی است و از تفاسیر مهم شیعه در قرن دهم ه.ق به شمار می­رود.

[7][7] اسراء/79

[8] باشمارش انگشتان دستش به حروف ابجد کبیر با آخوند حاجی اشاره و تکلم دارد، ولی کسی متوجه حالتش به خوبی نمی­شود، در حال حاضر کار بهلول زمان را به خود می­گیرد.

[9] ملا غلام علی کربلای در منبر قشلاق سرولنگ، حسنی، نوامد، حاجی محمد رحیم بای، دادک، بهسود و خواجه بلند بهسود پیوسته منبر می­رفت به تبلیغ و ارشاد مردم می­پرداخت تا دم مرک از تبلیغ غافل نبودند.

1 الکافی، ج 2ص 226 باب علامات و صفات مومن

[11]  مریم/  33

[12] – فصل نامه بازتاب سمنگان، شماره ۳ ص: ۲۱، سال ۱۳۹۸.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://mfabbehsud.com/parsinews/?p=10275

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

پیشنهادی: