روایت بر دار رفتنِ میریزدان بخش بهسودی (سوم)

روایت بر دار رفتنِ میریزدان بخش بهسودی
یزدان بخش؛ نام نخست درسیاهۀ امیر
میرهزارۀ بهسود تقریباً دمِ دست بود. امیر در ذهن خوانی بزرگان قومی اطراف کابل خبره بود. گزارش قلعه سازی و اعماراستحکامات دفاعی درنواحی تحت فرمان یزدان بخش، روی میز امیر گذاشته می شد. از نظر امیر، درصورت ادامۀ خود مختاری یزدان بخش در حوزۀ هزاره، امکان صورت بندی یک جبهۀ واحد جنگی به رهبری میریزدان وبریدن ناگهانی خوانین ومیرهای هزاره از هم پیمانی با دربارکابل، متصوربود.
پس، یکسره کردن کار میرهزاره از واجبات سیاسی بود. امیر کوتاه ترین راه را برگزید و نخست، جایگاه خودش بر قزلباشان را محک زد. دردیدار سری با رهبران تصمیم گیر قزلباش، ظاهراً با خوش قلبی و نیت حسنه از تدبیر و کیاست یزدانبخش داستان ها گفت و درفرجام به منظور استواری پایه ها مؤدت و دوستی دربار با بزرگان قومی مقرب به کابل، موضوع دعوت از میریزدانبخش به بالاحصار را به مشورت گذاشت. او به رهبران قزلباش چنداول گفت که تمهیدات دعوت و پذیرایی از میر نام آشنای هزارۀ بهسود را به عهده گیرند. آیا اجماع نظر بین چنداولی ها درین باره وجود داشت و نسبت به نیات و نقشه های امیر شک و تردیدی وجود نداشت؟ بزرگان شیعه چنداول، از گذشته ها با امیررابطه داشتند و هشیار تر از آن بودند که بوی توطئه به دماغ شان نزده باشد؛ با آن هم یا از روی ناگزیری و یا به طمع گرفتن امتیاز از شاه، اجرای فرمان امیر را وجیبه دانسته و هیأتی را به بهسود روانه کردند.
امیردرمحضرقزلباش ها تاکید کرد که برای امضای پیمان دوستی با زعیم هزاره، خود میر باید به کابل بیاید.
آنگاه درمحضر سران چنداول، از بهرسلامت سفر میرهزاره و حفظ حیاتش، به صفحه قرآن عهدی نامه یی نگاشت و برآن مُهرزد. به هیأت سفارش داد که از جانب خود نیز به میرمعزز بهسود اطمینان خاطردهند که هیچ موجبی برای دشمنی بین بزرگان هزاره و دارالاماره وجود ندارد.
هیأت با خرج دربار، چند روزی به سوی بهسود ره پیموده و میرهزاره در آستانۀ قلعۀ خویش به آنان خوش آمد گفت و حرمت نهاد. هیأت، پیام شفاهی و کتبی امیر را به میرسپارید. میریزدانبخش قرآن را گشود و رقیمۀ امیر را برخواند و برآن زُل زد و گفت: دعوت سفر به کابل را قبول دارم!
هنوز هیأت امیراز بهسود رهسپار کابل نشده بود که زن میریزدانبخش نسبت به صداقت امیرکابل به شدت ابرازبد گمانی کرد. مشارالیه دختر پرصلابتِ یکی از بزرگان دایزنگی و شیفتۀ تفنگ بود و آماده به نبرد تن به تن. موهن لال، رئیس سازمان جاسوسی کمپنی هند شرقی درکابل، از منش ﺧﺎرق‌اﻟﻌﺎدۀ همسر یزدان بخش ذکری کرده که درعین حال ﻗﺪرت و دﺳﺘﺮﺳﯽ ﻋﺠﻴﺒﯽ در پیشگویی واﻗﻌﺎت ﺁﻳﻨﺪﻩ نیز داشته است.
«آغه دایزنگی» به پیروی از سنت قراردادی یا آموزه های عینی، بر گفتار و کردار«افغان ها» بی باور بود و شوهرش را به جد از رفتن به کابل برحذر داشت. اما نتیجه نداد. ویژه گی های یزدانبخش، با شخصیت زنش متضاد بود. او مردی آرام، سرسخت، متساهل و دپلومات بود و همیشه از رویارویی با قدرت مرکزی تحاشی می جست و با وصف آن که خیال سرکشی بروز نمی داد و هماره به دارالاماره کابل امتیاز می داد؛ درگسترش نفوذ وقدرت رزمی خویش هم یک لحظه تغافل نداشت.
سرپیچی ازدعوت امیر، کار را سخت تر می کرد و کار به شهره شدن دربغاوت دربرابر اولوالامر می کشید.
مصحف مقدس را درمقامی نهاد و« ترتیبات رفتن جانب کابل را گرفت».
پیش از ره پویی به سوی کابل، پیش گویی سوگلی یزدان بخش، آن هم دراوضاع خمود و جمود قرن نوزده، درسرزمینی عملاً پاره پاره و درقفس افتاده، هرآئینه غیرعادی می نمود. چنان که باردیگر «شوهرخود را ازین دیدار خطرناک برحذر داشت». پافشاری اش برشوهر کارساز نیفتاد. یزدان بخش صاحب تصمیم ومصلحت بود. ناگزیر زنش گفت که خود نیز او را درسفر به کابل همراهی می کند. شمشیر به کمرآویخت و با توشه و تجهیزات رزمی همراه با شوهرش به سوی کابل به حرکت درآمد. درخاطرات چارلزمیسون انگلیسی، از بانوی یزدانبخش با فرنامِ «آمازون» یاد شده است که به معنی زن بلند قد، قوی و با اوصاف مردانه است.
هیأت قزلباش درمعیت یزدان بخش و بانویش، با دست پُر به قلعه بالاحصار برگشت. امیر دوست محمد خان در میان درباریان «غلام خانه» به پیشواز مهمانان حاضر آمد. مراسم سلام و خوش آمدی به انجام رسید؛ اما فضا به زودی رنگ دیگری به خود یافت. میریزدانبخش بعد از پذیرایی به ظاهر نرم و مشحون از نیک خواهی میزبانان، از نگاه ها و رفتارحضار به تلخی دریافت که او و زنش به اشارۀ امیر، برخلاف عهد درقرآن و شفاعت سران قزلباش چنداول، به اسارت درآمده اند. زوج مهمان را دراتاقی محبوس کردند تا امیر و نزدیکانش تصمیم آخر را بگیرند. امیر بنا داشت فوری او را از زنده گی ساقط کند. یزدان بخش نیت او را درچشمانش خوانده بود و بی دستپاچه گی از طریق حاضرباش، پیام داد که حاضر برای خرید جانش مبلغ یک صدهزار یا به قولی پنجاه هزار روپیه به امیرپیشکش نماید.
وی گفت که پول را تقدیم حضور امیر خواهد کرد مشروط به این که فوری از بند رها شده و به ضمانت نخبه گان قزلباش دربار، به هزاره جات برود تا این مبلغ را از مردم خود جمع آوری کند.
قصد امیر، دسترسی به پول و همزمان، نابودی زعیم هزاره بود. یزدان بخش این نکته را فهمیده بود. اعدام شتابندۀ وی «فسخ» و غلام خانه برای رسیده گی و تضمین مسأله به کار افتاد؛ اما به ناگه خبر آوردند که یزدان بخش درهمین خلاء از قید حاضرباشان گریخته است.
در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://mfabbehsud.com/parsinews/?p=11450

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

پیشنهادی: