قریب 188 سال پیش از امروز ( 2021) امیر دوست محمد خان ملقب به «امیرالمؤمنین»، پیشوای نامور هزارۀ بهسود را به دام ترفند آورد و سرش را بر دار کرد.
بهسود از دیرزمانی به « دروازۀ هزاره جات و مناطق مرکزی» ناموری داشته و شهرستانی عمدتاً هزاره نشین که در تشکیلات اداری ولایت وردک رسمیت دارد و از رهگذر گیتا شناسی شامل شهرک های تکانه، جلریز، سنگلاخ، ده هزاره ها، دی میرداد، کتب، بخشی از خوات، تیزک، قل خویش- از قریه جات حصه اول- می باشند.
این منطقه در20 کیلومتری شهرکابل و در 70 کیلومتری بامیان موقعیت دارد. منطقۀ خارزار ازجهتی، همسو با درۀ سیاهسنگ – شهرک حصه اول بهسود – و قرین به کوتل حاجی گگ است.
گفته می شود شمار بسترهای زیستی خرد و کوچک در بهسود به 1300 دهکده می رسد که در مسیر شاهراه جدید کابل، بامیان، هرات قرار دارد و با ولایات غزنی، بامیان، غوربند و میدان وردک هم کرانه است. بهسود دربرگیرندۀ شهرک یا ولسوالی های حصه اول، مرکز و بخشی از دایمیرداد و خوات است. گسترۀ چهار سوی «دروازه هزاره جات» بیش از هفتاد درصد از پهنۀ میدان وردک را دربر می گیرد. 12 سرچشمۀ آب شیرین دربهسود جاری است که از یک جهت به رودخانه هیرمند شناور است و از کنارۀ دیگر با عبور از رودخانه پغمان – کابل به پاکستان سرازیر می شود. بهسود دست کم دارندۀ 5 معدن سنگ های گران بها از جمله رخام، مرمر و سنگ گچ است.
بهسود از لحاظ قومیت به دو طایفه بزرگ بهسودی و دایمیردادی تقسیم شده است.
تاریخ هزاره جات گواه است که بعد از چیره گی امیرتیمور ( تیمورلنگ) بر حوزۀ ایران، پاردریا و بدنه ای از افغانستان کنونی، سرزمین های هزاره نشین درافغانستان هیچ گاه پیرو کامل و فرمانبردار دیرمدتِ شاهان و سلاله های قدرت از جمله صفویان، گورکانیان هند، نادرشاه افشار و احمد شاه ابدالی نشده و استقلال خود برای خود گردانی را از دست نداده بودند. اما نبرد هول آور امیرعبدالرحمان خان به همیاری کمپنی هند شرقی با جماعت هزاره در سال 1983 سرنوشت دیگری را به این طایفه رقم زد و اقلیم هزارستان از ساختارهم زیست و نیمه خود گردان تاریخی اش بی بهره گشت.
شناسنامه میر یزدان بخش
میریزدان بخش بهسودی، ( متولد 1791 میلادی، برابر با بیست ویک مین سال پادشاهی تیمورشاه ابدالی) مردی ورزیده اندام، توانمند، گردن افراخته و روحانی مشرب بود. الاشه های نسبتاً برجسته ای داشت و موهای نا انبوه درچانه و کناره های دهان درصورت صاف و گلگونش، از نشانه های بارز سیمای یک هزارۀ بومی حکایه داشت. گاه، برهنه سر و گه، دستاری از چیت سپید برسر می نهاد. کرتی بَرَک (تن پوشی دستباف از پشم شتر) می پوشید که دو لبه اش را دو خط عمودی به رنگ طلایی زینت می داد.
میر، دستار دیگری را به کمرگره می زد که خنجری ساختۀ دست آهنگران خارزار، پوشیده درنیام را با حلقه ای به کمرگاه خویش می پیوست. بغایت کم حرف و کوتاه جواب بود. کاریزمای حضور و فرِّ طبیعتش الساعه برمصاحب اثر می نهاد. بنا به عادت، تسبیحی در دست می داشت؛ زیرلب ورد می خواند ودانه های تسبیح را آرام آرام از لای انگشتانش می لغزاند. چون سخنی یا پرسشی می شنید، نگاه هایش دمی برنقطه ای نا معلوم و یا درسیمای گوینده رها می شد.
میر یزدان بخش آخرین فرزند میرعلی بیگ از رهبران هزارۀ بهسود بود که از اواخرنیمۀ دوم قرن هجده تا اوایل قرن نوزده امور روستای خارزار را اداره می کرد. زادگاه او در بیست کیلو متری شهر کابل و هفتاد کیلو متری بامیان افتاده است. این کرانه، در امتداد دره سیاه سنگ شهرک حصه اول بهسود – در نزدیکی کوتل حاجیگگ – واقع است.
میرولی بیگ شخصیت مقتدرعلاقۀ بهسود با خانواده یی نسبتاً پرشمار از جمله 12 پسرش بر منطقه بهسود و گسترۀ هزاره جات فرمان می راند. درکشاکش های هم آوردان محلی، فرد دیگری به نام وکیل سیف الله، میرولی بیگ را به قتل رسانید. جزئیاتی اندرباب قتل میرولی بیگ درمکاتیب مندرج نیست؛ اما کوچک ترین فرزند میرولی – میریزدان بخش – سیف الله قاتل پدر را از زنده گی ساقط کرد و سپس برادرارشد خویش محمد شاه را که به جانشینی پدر گرایش داشت، به سوی کابل فراری ساخت. تبعید محمد شاه، عباس، برادر دیگر یزدان بخش را که هوای رهبری هزاره بردماغش پیچیده بود، از رویارویی با یزدان بخش به تمکین واداشت.
او دراثبات پیشوایی یک پارچه در حوزه هزارستان، نیازمند فرصت و چانس های فزون تری بود که هیچ گاه به آن دست نیافت. علی ای حال، پس از سرکوب سیف الله و محمد شاه، بر دامنه های جنوبی و شمالی کوه بابا، علاقه هایی از بهسود وحصه اول وسیاه سنگ و کالو و بامیان را درسیطره اش آورده بود.
درین مسیر، بیم و هراس از رهزنی کاروان ها و مسافران ناپدید گشته و روایات رضایت آمیز از میر هزاره حتی به دربار بالاحصار رسیده بود. اگرچه نفوذ امیر دربین بزرگان قزلباش همجوار با دارالسطنه کابل، برقرار بود، خطراحتمالی به امارت ناتوان، ازهمین ناحیه بروز کرد. پایگاه فکری و مذهبی شیعیان پرتوان قزلباش کابل درهمسایه گی بالاحصار، تفسیرش این بود که میرهزاره درآن جا آرگاه و بارگاه داشت. نگاه رهبران شیعۀ چنداول نیز به آینده بود و قلمرو خود مختار میرهزاره در روزهای بد، عقب گاه یا «عمق استراتیژیک» آنان به شمار می رفت. آنان درحوزۀ نظارت میریزدانبخش، برای حفظ ماتقدم، به خریداری خانه و زمین اقدام کرده بودند.