شادروان استاد محمد ناصر نصیب، یک تن از فرهنگیان، ادیبان و شعرای جامعه هزاره در دههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ بود. ایشان اشعار زیادی به گویش هزارگی سروده است. از ایشان مجموعه اشعاری تحت عناوین: «منتخب اشعار نصیب»، «گلهای کوهسار» و «زمزمههای روستا»، به ترتیب در سالهای ۱۳۴۵، ۱۳۶۵ و ۱۳۷۰ خورشیدی، اقبال چاپ یافتهاند. در این جا به یکی از آن اشعار هزارگی که به صورت دیالوگ (پدر عروس از پدر داماد)، هزینه عروسی را مطالبه میکند، سروده شده است. استاد نصیب در این شعر، تصویر گویایی از هزینه کمرشکن ناشی از رسم و رواجها و مناسبات دست و پاگیر اجتماعی را که در بین هزارهها در هزارستان آن زمان رواج داشت، واقعا به زیبایی و استادانه چنین به تصویر کشیده است:
گَلَه هشتادهزاره، پَک شِی مَندَه
سیال چِیلُو سر دِیگدُو رَه بِیدِی
اگر پَیسَه نَدَرِی نقد، خیرَه
گاوِ قلبَه، رَمَه گوسپُو رَه بِیدِی
برای روز طویِ مِیغَه بیرِی
زری و ساده و غورو رَه بِیدِی
چُوری و چَوکلِی از نقرهی صاف
انگشتری، جِیل گَردُو رَه بِیدِی
ز خرج و مصرف طویانه بشنو
صدسیر آرد و دهسیر روغُو رَه بِیدِی
ز کُشتَنِی رواجه هفده، هژده
رواجه کم نکو، اَمُو رَه بِیدِی
پیاز و سَوزِی و مرچ و مصاله
بوره و چای و تَمباکُو رَه بِیدِی
ده سر تو حق دَره کاکا و ماما
کُرَنگ و سُرخُو رَه، هر دو رَه بِیدِی
دَه پنجهزار به صد خواری رضا شَه
حقی خاله و خُوارُو رَه بِیدِی
دو گوش تو واز بَشَه، جایی تمای مه
امو زیمییی کُندُلُو رَه بِیدِی
تو میدَنِی، جامِه مِیرِی دَه کارَه
که اَر چند مِیدِی، اربابُو رَه بِیدِی
ز بَچیکِیچای از مُو یک خُوارَه
بخش و جامهای بیرارُو رَه بِیدِی
درگهگیری رَه آغیلگی میطلبَه
شرطی اَسپُونِ سُوارُو رَه بِیدِی
کَلُو خذمت مُوکُونَه روز شادی
هزاریای پُوره، مُزدُورُو رَه بِیدِی
ده روز طوی مِییَه که پیش بیری
برنج خورِه سیاسَرُو رَه بِیدِی
بَسَه خانِه شُمو، لنگی مُوشَه کار
قُودَه بَچا و شعرگُویُو رَه بِیدِی
قُودَهغُو رَه بوگُوی از یاد شی نَرَه
لَبِی دِیگدُو، جَغِه تندور رَه بِیدِی
******
قودَه گفتک: بچی کوتاه نَمُوگِی
تمامی چیز که دَرِی، مُو رَه بِیدِی
منبع: مجله زنان افغانستان، شماره ۹ و ۱۰، مسلسل ۴۲، قوس و جدی ۱۳۶۴ خورشیدی