زندگی نامه آیة الله شیخ محمد جواد نجفی دره صوفی

 

آیت­الله شیخ محمد جواد نجفی،1289-1372ه.ش مرد اندیشمند ومتفکر بود، ایشان از جمله اولین نسلی بود که بعد از خادثه­ی غمبار امیرعبدالرحمان خان، قد بر افراشت، ایشان به دلیل نقش مؤثرش، در مدارس دینی صفحات شمال کشور،  در آن اوضاع خفقانی، در ردیف مهم­ترین شخصیت­های علمی منطقه وکشور به شمار می­رفت.

تعداد زیادی ازعلاقه­مندان و ارادتمندان این شخصیت ربانی، تصمیم­گرفتند، تا اطلاعاتی در مورد زندگی نامه­ای این ابر مرد علمی بدانند؛ لذا چکیده­ای از اطلاعات مربوط به شخصیت، زندگی و دیدگاه­های این حکیم فرزانه تقدیم شما می­گردد.

ولادت

آیت­الله شیخ محمد جوادنجفی، فرزندمرادعلی، در سال 1289ه.ش، در یک خانواده مذهبی، در قریة ایرغیتو پایین تنگی شیخه، از توابع ولسوالی دره­صوف بالا ولایت سمنگان، دیده به جهان گشود. تا سن هفت سالگی، در آغوش­گرم وکانون پرمهرخانواده، زیر چتر محبت پدر و مادر بزرگ می­شود. مطابق روال آن­روز، ابتدا شامل مکتب خانه­ی محلی می­شود، فقط سه ماه تعطیلی زمستان را کتب فارسی ، قرآن کریم، دیوان خطی مولانا شاکربلخی و اخبار روز را، همه ساله تا سن (15) سالگی خویش فرا گرفته است.

تحصیلات

وقت محمد جواد، به سن نو جوانی نزدیک ­شده، شور وشوق درس خواندن، در سیمایی او مشاهده می­شود، پدرش مرادعلی، که آدم متدین بود آرزو داشت، پسرش درس بخواند، لذا او را  در مکتب خانه محلی در مرکز دره­صوف، نزد ملا غلام علی کربلای، روانه نمود، کتاب جامع المقدمات، عقائید اسلامی، احکام شرعی، و علوم دینی، ادبیات عرب صرف، نحو، معانی، بیان و منطق مشغول تعلم گردید.

بنا برعلاقه مندی شدیدی که به آموختن علم و دانش داشت،  بر اساس تشویق برادر بزرگش سخی­داد خان قریه­دار، در سال 1313ه.ش، شامل مدرسه دینی سرولنگ و سپس روانه­ی مدرسه چهار محله چارکنت، از توابع ولایت بلخ  می­شود، مدت سه سال از درس و تعلیم موجود در آن­جا بهرمند می­گردد.

بنا بر کمبود خرج و مصارفش، مدرسه چهار محله را رها نموده، به مقصد خانه پدرش، به منطقه­ی شیخه باز می­گردد؛ از این که محمد جواد نجفی، سخت  مشتاق درس خواندن است، ولی شرایط  برای درس خواندن در مِلک دره صوف مهیا نیست،  هم­زمان با به قدرت رسیدن  وزیر گل محمد خان مهمند، که علما و بزرگان را یکی پس از دیگری، از جمله آیت الله حاج شیخ میرزا حسین(آخوند حاجی) اولین مؤسس مدرسه دینی در سطح هزارستان را، دست­گیر می­کند، این بار بامشوره استادش ملا غلام علی کربلایی، در سال1316ه.ش روانه منطقه­ی کوه بیرون بهسود، از توابع ولایت میدان وردک، نزد آیت­الله شیخ خادم حسین(حاج آخوند کوه بیرونی) می­شود، مدت هفت سال در آنجا درس می­خواند و از فیوضات علمی اساتید موجود در آن زمان، بهرمند می­گردد. در منطقه­ی بهسود، بسیار با سختی و مشقت، درس خواند، و درکنار درس خواندنش، جهت تهیه خرج، مصارف وآذوقه­اش، روز مره­کار هم می­کرد و هم درس می­خواند.

آیت­الله شیخ غلام رضا زریافته می­گوید: محمدجواد، طلبة ترکستان زمین، سخت کار می­کرد و از هیچ جا برایش شهریه ومساعدت هم نمی­رسید، به مقدار 18 سیرکابل «جو» هزینه آب یاری وحیاته باغ­های  زیر سرک، را به دوش گرفت،  من می­دیدم، خیلی شب­ها،  دیر کار می­کرد و صبح زود  هم کتاب زیر بغلش، سرکار حاضر می­شد و درس­هایش را همیشه زیر لب زمزمه می­کرد، که  در بین طلبه­های مدرسه کوه  بیرون، نمونة مثال بود،  از این طریق خودش خرج مصارفش را تأمین می­کرد، خوب درس می­خـواند و خوب هم یاد می­گرفت، مواد سوخت و آذوقه زمستانش را از کوه­ها خودش  با پشتاره می­آورد.

آیت الله شیخ محمد جواد نجفی، خود در این باره می­گوید: زمانی که من درس می­خواندم،  در پهلوی  درس، کارهم می­کردم، در  درس­هایم، سرآمد هم­گان نیز بودم، درس را خوب یاد می­گرفتم  و هنوز در ذهنم متبلور است، استادم  کوه ­بیرونی، مرا مورد شفقت و مهربانی خویش قرار می­داد و می­فرمود: یک عالم دین، در پهلوی درس­های حوزوی، سخنران  و روضه خوان ماهری هم باید باشد،  یکی از لوازم  عالم شدن،  این است که یک عالم هم مبلغ باشد و هم روضه خوان. وقتی شما در ملک دره صوف ترکستان زمین بروی، ملا غلام علی کربلای، نگوید که شما در آنجا، درس نخوانده­ای، روزت را گم کردی و آن وقت بروی باید  خودت مدرسه دینی داشته باشی.

ترک شبانه

آیت­الله شیخ محمد جواد نجفی، می­فرماید: من تا سطح  لمعه، معالم و اصول را نزد اساتید کوه بیرون بهسود، درس خواندم، در سال 1322ه.ش، شرایط امنیتی در مناطق هزارستان رو به وخامت گراید،  چون حکومت ستم شاهی، محمد ظاهرشاه، در هزارجات، هر روز، رنگ و بوی تازه­ای به خود می­گرفت، علماء و بزرگان هزارستان را، گرفتار و روانة سیاه چال­های محبس می­نمودند، استادم  آیت الله شیخ خادم حسین کوه  بیرون،  به من فرمود:  باید این­جا را ترک کنی که  مبادا گرفتار شوی،  من مدرسه کوه  بیرون  بهسود را، شبانه ترک گفتم و از  بی­راهه­ها، فقط شبانه راه می­رفتم، روزها خود را پنهان می­نمودم،  وقت من وارد ملک ترکستان دره صوف شدم، فضای درس خواندن، دیگر مهیا نبود، همه جا ترس و وحشت، سایه افگنده  بود وآیت الله حاج شیخ میرزاحسین، در زندان دهدادی مزار شریف بود  و استادم، ملا غلام علی کربلای را در قریه خواجه بلند بهسود، پیدا نمودم، در همان لحظه چشمان خیره استادم،  به  من افتاد صدازد،  ملا جواد، بیا  و دستم  را به گردن استادم انداختم،  لحظة اشک از چشمانم جاری شد، استادم ملا کربلای به من فرمود: اینجا جای تو نیست، بخاطر امنیت شخصی و بلند بردن سطح دانش خویش، باید منطقه را به مقصد نجف اشرف ترک کنی، من حوزه علمیه نجف اشرف را دیدم وآشنایی کامل از آنجا دارم، نامه­ای را خدمت آیت­ الله حکیم می­نویسم،  شرایط درس خواندن را برایت میها می­سازد،  در آنجا می­توانی خوب درس  بخوانی و امنیت تان هم تأمین است و مدرسه نجف از آوازه­ی علمی خوبی بر خوردار است.

سفرعشق

ایشان چنین روایت می­کند: این­بار به هم­کاری برادرم استا احمدعلی خان، در تیرماه سال1323ه.ش که مصارف مسافرتم را آماده نمود،  همراه چند نفر  از مؤمنین  منطقه، که ریاست قافله را خان­علی کربلای نوالی، به دوش داشت، روانة سفرعشق کربلای معلی شدم،  بعد از ختم  زیارات عتبات عالیات، مدت(14) سال در حوزه  نجف اشرف، مشغول کسب فیض علم  و دانش شدم.

آیت الله شیخ محمد جواد نجفی، لیاقت و استعداد سرشاری که داشت، سطوح عالیه  را  با  موفقیت به  پایان رسانید  و از محضر اساتید چون: آیت الله سید عبدالاعلی سبزواری، آیت الله شیخ کاظم تبریزی، آیت الله سید عبدالحسین رشتی، آیت الله شیخ محمد تقی آل­رازی و… کسب فیض نمود.

ایشان می­گوید: در زمستان سال 1334ه.ش شامل درس خارج اصول آیت الله خوئی شدم، و درس خارج فقه را نزد زعیم حوزه علمیه نجف، آیت الله حکیم  وآیت الله سید حسن حمامی خواندم،  دو سال درس خارج رفتم؛ سپس همراه آیت الله شیخ قربان علی محقق کابلی Kاز حوزه علمیه مذکور، یک­جا سند فراغت حاصل کردیم.

آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خوئی می­گوید: در سمت شمال (مناطق ترکستان) افغانستان چند نفر مجتهد رفته است، یکی از آن­ها آیت الله شیخ محمد جواد نجفی الافغانی است[1].

باز گشت به وطن

آیت الله شیخ محمد جواد نجفی، با کوله­باری از علم و دانش و اندوخته­های عظیم علوم اسلامی، همراه آیت الله شیخ قربانی­علی محقق کابلی، عازم وطن می­شود، این باز گشت؛ باز گشت معمولی نیست، بل­که  این سفر سر نوشت ساز و تاریخی است که در یک جامعه تحول ایجاد می­کند و افق­های تازه­ای خود باوری، اعتماد به نفس  و زمینه­ی رشد و تکامل فکری را در بین مردم، به بلوغ می­رساند، تا مردم از فقر فرهنگی به در آید.

آیت الله شیخ غلام حیدرتقدسی می­گوید: در مناطق هزارجات، بزرگان قوم از ایشان مکرر در خواست می­کند، تا در مناطق بهسود، ترکمن وشیخ علی، اقامت گزین شود، و درس و بحث خویش را آغاز نمایند، ایشان قبول نمی­کند، روانه­ی ملک آبائی خویش، در سمت شمال کشور، می­شود، چون درد محنت مردم خود را به چشم سر دیده بود.

کرسی تدریس

ایشان بنا به در خواست جمعی از فضلای حوزه علمیه و بزرگان دره صوف، درآخرسال 1336ه.ش، از نحف اشرف، به قصد خدمت­گذاری  به افغانستان بر می­گردد، پیش از آن، شاگردان در مورد اهلیت محمد جواد نجفی، ازآیت­الله شیخ قربانی­علی محقق کابلیH سوال نمودند، ایشان در جواب  تبریک گفته و فرموده بود: [جَزَاکُم الله خیر الجَزَا فهذه خُطوَةٌ جیَدةٌ جداً والدَرس والاستاذ جَیّد] خداوند بهترین پاداش را به شما عطا کند، این گام بسیار بسیار خوبی است؛ درس خوب است واستاد هم خوب است.

ابتدا در کابل؛  سپس در مدرسه علمیه سرولنگ،  به مدت (9) سال مصروف تدریس می­گردد، درکنار درس، به حل مشکلات و مسائل شرعی مردم نیز  می­پرداخت؛ نسبت آمدن قحطی و خشک سالی که در سال 1350ه.ش به اوج خود رسید، که به سال بنگلدیش معروف می­باشد،  شاگردان  مدرسه  دینی سرولنگ، مدتی کمی متفرق می­گردند.

ایشان  از مدرسه سرولنگ، عازم دولت آباد بلخ  می­شود و به عنوان مدرس مدرسه، مدت سه سال در آنجا به کرسی تدریس تکیه می­زند،  در سال 1353ه.ش  بر اساس تقاضای مردم،  خود را  مسؤل دانسته، از دولت آباد بلخ، به  قریه شیخه دره صوف، باز می­گردد،  سر پرستی و مدیریت  مدرسه علمیه محمدیه شیخه را، به دوش گرفته و مدرس این مدرسه دینی قرار می­گیرد.

ایشان از این که  به درایت و پختگی علمی رسیده بود، تعداد زیادی از طلبه­ها، نزد وی زانوی شاگردی را خم می­کنند و خوشه چین خرمن  فضل و ادبش می­گردد و ایشان شاگردان زیادی را تقدیم جامعه نمودند و اکثر علمای امروز، افتخار شاگردی ایشان را دارند، کتاب­های  قوانین، لمعه، معالم، و اصول و… را خوب درس می­گفتند، در سمت شمال افغانستان درس شان کم نذیر و نمونة مثال بود.

 تقوا وپرهیزگاری

آیت الله شیخ محمد جواد نجفی، فرد ساکت و آرام  بود، در همه حال تواضع را از دست نداد و می­کوشید کار،کردار وگفتارش، طبق موازین شرع باشد، بدین آیه از قرآن کریم اهتمام می­ورزید Pقُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْO[2] بگو: «این مرگی که از آن فرار می‌کنید سرانجام شما را ملاقات خواهد کرد» وهمیشه تبسم بر لبان داشت.

شیخ الله بخش تقدسی یکی از شاگردان ایشان است، در این باره می­گوید: ایشان به علماء و طلاب،  تقوا  و پر هیزگاری  را توصیه می­کرد و می­گفت: یک  عالم دین، باید که متصف  به صفت زهد و تقوا  باشد Pقُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِO[3] بگو:«چه کسی زینت­های الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزی­های پاکیزه را حرام کرده است؟!» بگو: «این­ها در زندگی دنیا، برای کسانی است که ایمان آورده‌اند؛  مردم به علماء اعتماد کنند، تا شریعت غرای محمدی (ص) خالصانه تطبیق گردد، یک  عالم دین، مؤظف است که تحصیلات و دروس خود را به صورت ریشه­ای و بنیادی، فرا گیرد، آن وقت خوب­تر می­تواند،  به کرسی تدریس تکیه نمایند. آقاینجفی، در درس و بحث، تجربه را از دوره تحصیل در نجف اشرف داشت و در موضوعات مختلف فقهی، اصولی، کلامی، اخلاقی،  درس حوزوی داشته  و شاگردان زیادی از محضر ایشان بهرمند گردیدند.

تواضع و فروتنی

آقاینجفی، شخصی متواضع، فروتن و خوش برخورد، خنده­رو و پرهیزگار بود، شیخ غلام حسین صادقی، در این باره می­گوید: ایشان خیلی متواضع و پرهیزگار بود، من بار ها دیدم  که در مدرسه، برای درس گفتن طلاب می­آمد و از بیت المال مصرف نمی­کرد،  و می­گفت: این­ها حق طلبه­هاست.

استاد دین محمدجاوید، یکی از شاگردان ایشان است، که چنین صحبت می­کند: آقاینجفی، در مسائل شرعی، خیلی احتیاط می­کرد و مقلد کسی هم نبود، سال­های زیاد در رأس بیت المال قرار داشت، ولی به اندازه سر سوزن،  برای  منافع شخصی­اش مصرف نکرد.

تبلیغ

یکی از رسالت­های آقاینجفی، که بدان اهتمام تام وتمام داشت، مسأله تبلیغ و نشر معارف دینی بود، ایشان بسیار منبر می­رفت، احادیث خوب ومضامین زیبا، برای تبلیغ انتخاب می­کرد، ایشان علاوه بر این، به شاگردانش نیز توصیه اکید می­نمود از مسأله تبلیغ غافل نباشند و همواره تشویقات انگیزه بخش آقای نجفی، به عنوان مهم­ترین عامل تحرک طلاب، برای حضور در عرصة تبلیغی، نقش موثر ایفا می­کرد. علاوه بر ایام محرم و مناسبت­های خاص، در ایام پنجشنبه و جمعه، نیز به طور مرتب، به قریه جات اطراف می­رفتند، به وعظ و خطابه و روضه خوانی، می­پرداختند و مخصوصاً روزهای جمعه که به جمعه خوانی معروف بود[4].

فقه واجازه/ وکالت نامه­ها

با شناختی که مراجع بزرگوار نجف، از آقاینجفی داشتند، درفقه، فوق­العاده مورد توجه وعنایت آن بزرگواران بود، ایشان مدام، مورد احترام آن مراجع قرار می­گرفت، درآن زمان، حوزه علمیه نجف اشرف، توسط حضرت آیت الله سید حکیم Hاداره می­شد، در حسینیه حاج عباس رحباوی، که دارای چند اتاق بود و تعداد طلاب را در آنجا جای داده بودند، ایشان را به حیث استاد تعیین نمود، تا به آن­ها درس بدهند.

ایشان از سوی آیت الله حکیم، نامه­ای دریافت می­کند که گویا اذن حدیث، در فقه و استنباط مسائل شرعی از قرآن،  احادیث و اخبار، بود، یعنی این که ایشان به درجه اجتهاد رسیده است و مورد تأیید حضرات آیات عظام:  خوئی، روح­ الله خمینی و محقق کابلی هم بودند و اجازة روایت اخذ کرده است، سلسله­ای این اجازه نامه، به آیت الله حکیم، سپس به آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی می­رسد،  تا این که منتهی می­شود به حضرات ائمه معصومین، علیهم السلام.

پس از باز گشت به وطن، وکیل تام­الاختیار معظم له، در سمت شمال بود و با در گذشت آیت الله حکیمH از سوی آیت الله خوئی، در سمت شمال کشور به وکالت تعیین شد[5].

همراه با فقر

آقای نجفی، مرد متعهد بود،  نمی­خواست از راه­های متشبه ارتزاق نماید، همیشه با فقر و احتیاج دست به گریبان بود. گرچه در آن زمان، همه ملت هزاره، به خصوص اهل علم، گرفتار فقر عمومی بودند، ولی ایشان از  فقر و تنگدستی بسیار شدید  و طاقت فرسا رنج می­برد.

شیخ الله بخش تقدسی می­گوید: ایشان روزگاری، زندگی بسیار ساده داشت و بسیار اوقات تنها یک پیراهن داشت، که زمان شستن آن، ناگزیر خود را با آن چِکمه(عبا) که داشت، تا خشک شدن پیراهن، خود را می پیچاند، در زمان عائله مند شدن ایشان، نیز  خیلی وقت­ها پیش آمده بود که اگر غذای ساده بخور ونمیر، شب را با عیالش می­خورده، برای صبح چیزی نداشته واگرچاشت(ظهر) داشت، برای شب چیزی نمانده بود، شاید خیلی شب­ها گرسنه به سر برده باشد.

حاجی قربان­علی خان چنگ آب، می­گوید: وقت ما سهمین مبارکین امام Aرا در منزلش می­آوردیم، درحالت بستر مریضی، قرار داشت و از گرفتن آن، ابا می­ورزید و می­گفت: این­ها را به مدرسه ببرید، تا مصرف طلاب شامل تحصیل شود؛ این شدت فقر،  سیره مردان بزرگ و باهدف است، که هیچ­گاه تسلیم حوادث روزگار نشوند، و در برابر ناگواری­ها، خود را نبازند، ایشان در عین گرسنگی وفقر شدید، خم به ابرو نمی­آورد و همیشه تلاشش بر این بود، که از تدریس طلاب باز نماند و در جهت انجام رسالت الهی خویش، می­اندیشید ومی­کوشید و هیچ­گاه از بیت المال استفاده نکرد وساده زیست[6].

زمزمه های زیرلب

شیخ الله بخش تقدسی می­گوید: آقاینجفی، به مدت «7» سال، در بستر بیماری افتاد،  با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم نمود، برای بازماندگانش سفارش می­کند، بعد از فوتم، برای ترحیمم خرج ومصارف زیاد نکنید و پول آن را در مدرسه هزینه طلاب شامل درس به مصرف برسانید. ایشان در بستر مریضی، همیشه زیر لب زمزمه داشت، من از نجف اشرف، صندوقچة گنجینة گران­بهای پر ازعلم و دانش را آوردم  و اکنون با همان صندوقچة پر از علم و دانش، به آغوش گرم خاک خواهم رفت، آن­طوری باید شاگردانی را تقدیم جامعه می­کردم، موفق نشدم.

یکی از بستگانش چنین نقل می­کند: ایشان در حالت احتضار قرار گرفته بود، من یک مقدار تربت سید الشهداءA (خاک کربلا ) را با آب مخلوط کردم، تا ایشان بخورند، ایشان هم بر داشت و نزدیک لبش آورد گفت Pآخَر الزَادِی مِنَ الدُنیَا تُربَتُ الحُسَینO و آن­گاه  نوشید و اشهد ان لا اله الا الله را گفت، رو به قبله، روحش به ملکوت اعلی پرواز نمود،  سر انجام  در 8  اسد سال1372ه.ش  به عمر هشتاد وسه سالگی، و به علت مریضی که عاید حالش گردیده  بود، دار فانی را و داع گفت  و به دیار ابدی شتافت[7].

محمدنائب علی توسلی

پی­نوشت­ها:

  • 1- توسلی، محمدنایب‌علی­- طلوع ­عبدالمؤمن.(1399).درّه­ صوف­ درگذربحران­ تاریخ: انتشارات بیهقی بلخ.
  • 2- توسلی، محمدنایب‌علی­- طلوع­ عبدالمؤمن. (1390). سیمای ­برازندگان­دره­ صوف انستیتوت کابل.
  • 3- هفته‌نامه‌ی وحدت. (1371). کابل شمارۀمسلسل 80 ص6.
  • 4- فصل نامه بازتاب سمنگان، شماره 4 ص: 14، سال ۱۳۹۸.
  • 5- مصاحبه با استاد دین محمد جاوید، استاد دانشگاه ابن سینا کابل98: 1398ش
  • 6- مصاحبه با عاشور علی احمدی، کلانتر ناحیه11شهرداری مزارشریف2: 1400ش
  • 7- مصاحبه با شیخ محمد امین مرادی، نواسه­ی آیت الله شیخ جوادنجفی4: 1400ش

[1] فصل نامه بازتاب سمنگان، شماره 4 ص: 14، سال ۱۳۹۸.

[2] جمعه/ 8

[3] اعراف/32

[4] توسلی،محمدنایب‌علی­- طلوع­عبدالمؤمن.(1399).درّه­ صوف­درگذربحران­ تاریخ: انتشارات بیهقی بلخ.

[5] هفته‌نامه‌ی وحدت. (1371). کابل شمارۀ مسلسل 80 ص6.

[6] مصاحبه با استاد دین محمد جاوید، استاد دانشگاه ابن سینا کابل98: 1398ش

[7] توسلی، محمدنایب‌علی­- طلوع­ عبدالمؤمن. (1390). سیمای ­برازندگان­دره­ صوف انستیتوت کابل.

 

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://mfabbehsud.com/parsinews/?p=11248

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

پیشنهادی: