جنگ و خشونت عینی ترین پدیده های اجتماعی در افغانستان دیروز و امروز است. بی شمار گروه ها و شبکه های جنگ جو و خون ریز در گوشه گوشه و قطعه قطعه خاک افغانستان، فعالیت و سرباز گیری می کنند.
طالبان، بقایاییالقاعده و داعش بزرگ ترین شبکه ها و گروه های جنگ جو و خشونت گر در افغانستان هستند که شهرت بین المللی و چهره های هراسناک جهانی دارند، اما خرده گروه ها و زیر شبکه های دیگری نیز در این کشور وجود دارد که هرکدام سهمی و نقشی در جنگ، خشونت، رهزنی، تبهکاری و ترور دارند و، با گروه های ترور، جنگ جو و خشونت گر درکشور های خارج رابطه و مراوده دارند.
عجیب اما این است که همه این گروه ها، شبکه ها و باندها به یک قوم و تبار تعلق دارند و پایگاه ها و مراکز و میدان اصلی فعالیت شان در مناطق زندگی همین یک قوم قرار دارد.
اقوام دیگر در این دوره تاریخی مثل دوره های تاریخی گذشته، هیچ سهمی در این گونه فعالیت های تروریستی، جنگ افروزی و خشونت ورزی ندارند. شاید همین امر سبب شده باشد که سهم این اقوام در تصمیم گیری های سیاسی و… ناچیز و اندک باشد، و این ها همیشه تسلیم وضعیت ها، شرایط و پیش آمدهای شوند که توسط یک قوم بر این ها تحمیل می شود.
مشخصا هزاره ها در وضعیت کنونی، هیچ سهمی در جنگ افروزی، خشونت، ترور و رهزنی ندارند و به همین علت همیشه و درهمه جای افغانستان مورد تجاوز، خشونت، ترور، اهانت و تبعیض قرار می گیرند.
اقتصاد رسمی افغانستان بعد از دوره احمدشاه ابدالی، اقتصاد جنگ و غارت است و بدون جنگ و غارت و چپاول کسی و گروهی به ثروت نمی رسد. بی جهت نیست که هزاره ها چون غارت و چپاول نمی کنند فقیرترین مردم افغانستان امروز هستند. اما پشتون ها چون دست شان به غارت و چپاول دراز است هم اکنون تمام گلوگاه های اقتصادی را گرفته اند.
اقتصاد دولت، درآمد کشت و قاچاق مواد مخدر، قاچاق آثار باستانی به خارج، پول های که توسط شبکه های استخباراتی کشور ها در افغانستان مصرف می شود، تجارت اسلحه و… همه به جیب پشتو ها می رود. شاید یکی از علت های اصلی خشونت ورزی و جنگ طلبی پشتون ها ریشه در همین مناسبات اقتصادی داشته باشد.
در کنار دیگر گروه های جنگ افروز و دهشت آفرین گروهی به اسم کوچی است که این گروه از بدو پیدایشش در افغانستان جدید، ماهیت اقتصادی و غارتی داشت و هدف از کوچی گری غصب و تصاحب زمین های هزاره ها و بعضا زمین های در شمال کشور بود. کوچی گری دیگر در افغانستان سود اقتصادی به کشور ندارد و اگر ماهیت کوچی گری را غارت و غصب زمین و ملکیت های اقوام غیر پشتون نمی سازد چه می سازد؟
اگر نکته های را که دربالا به آن ها اشاره کردم بپذیریم، و اگر واقعیت افغانستان اینگونه است آیا برای هزاره ها این پرسش مطرح نمی شود که در چنین کشوری و درچنین وضعیتی، وقتی هزاره ها توان یا تصمیم جنگ و خشونت ندارند چرا باید امید به زندگی داشته باشند؟
اگر هزاره ها توان جنگ و خشونت می داشتند و اگر در هزاره جات چندین گروه و شبکه جنگی و نظامی وجود میداشت بازهم هرسال شاهد فاجعه های انسانی و کشتار مردم بی گناه در بهسود و جاهای دیگر می بودیم؟
به نظرم هزاره ها این موارد را باید جدی بگیرند و، اگر قصد ماندن و زندگی کردن در این کشور را دارند وضعیت اکنون خود و افغانستان را تغییر بدهند ورنه نابود می شوند. به نظر من هزاره ها توان تغییر وضعیت موجود را دارند.
صفرمحمد مظفری
شبکه اطلاع رسانی افغانستان