مقدمه
جامعهی هزاره همواره در دامان خود شخصیتهای بزرگ و نقشآفرین، در تاریخ افغانستان/ خراسان زمین پرورش داده است که مولانا شاکر بلخی یکی از آن جمله است. حدود دو و نیم سده قبل، شاعر، عالم و صوفی وارسته مولانا شاکر در درهی یوسف بلخ زاده شد. شخصیتی که با اندیشهی شعر زندگی کرد و از شاعران پیش از خود همچون مولانا، حافظ، سعدی، شمس، رازی، جامی، انوار و بیدل تأثیر بسیار پذیرفت. از آثار او میتوان از دیوان خطی مولانا شاکر بلخی، کلیات برهان القاطع و الجامع الحکمتین یاد کرد.
ولادت و تحصیلات مولانا شاکر
مولانا صوفی محمدشاکر درهصوفی بلخی ابن ملامحمدتکاف بلخی (حنیف بلخی، 1363: 448). در حدود سال1155ه.ق/ 1734م در دهکدهی خوجو بلند درهییوسف(درهیصوف) جبالالبلخ دیده بهجهان گشود و تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود فرا گرفت. در نوجوانی رهسپار مدرسهی نظامیهی بخارا گشت و بهتحصیل ادب، تفسیر، فقه، کلام و حکمت پرداخت. سپس به مراکش، حجاز، حبشه و دهلی سفر کرد. پدرش به وی علاقهی فراوان داشت تا فرزندش آبدیده و سختکوش بار بیاید از اینرو در سفرها او را با خود همراه میساخت. و مولانا شاکر از اینکه در کنار پدر است و از تجارب او استفاده میکند، خوشحال بود.
مولانا شاکر
مولانا شاکر از خانوادهی سرشناس بود. پدرش در قلمرو حکومت سلسلهی اشترخانیان سفرهایی داشت. (خلیق، 1387: 346)،آن وقت که حکومت بلخ رو به انقراض بود، پدر مولانا شاکر (ملا تکاف) که مرد علم و تجارتپیشه بود روانهی بخارا گردید و در مناطق نمنگان، اندیجان، فرغانه و قوقان سکونت اختیار کرد و مولانا شاکر در آن سامان به سلک درویشان و متصوفه درآمد. (توسلی،1390 : 75).
چند مینازی که شاه استر بــه قــدرم بر همه
صاحب قدر و قیمت، هرکه مهمان خود است
***
پیـر فـرغـانـه کشـــفدار بـود مــرشـد شیـخ این دیــار بـود
پیــشوا، از بــرای اهل سـلوک سـاکـن بـلــدهی مــزار بــود
جرعه نوش است از می تـوحید مست از آن رو، بـیخــمار بود
خـواه قـوقنـد، خـواه فرغانهی صـاحب قـــدر و اعتــبار بود
آثار مولانا شاکر
از آثار مولانا شاکر چنین بر میآید که او افزون بر فارسی، زبانهای عربی، ترکی و هندی را خوب میفهمیده. در جوانی برای تحصیل علم به دهلی هند رفته در خدمت میر مظهر برائچی مراحل سلوک در طریقههای نقشبندیه، قادریه، چشتیه و سهروردیه طی و کسب فیض کرده است و پس از آن به اردبیل خراسان رفته نزد شیخ محمدعلامالدین به فراگرفتن دروس منطق، فلسفه و حکمت پرداخته است. سپس با جمعی به بخارا سفر کرده به شاگردی مولانا ابوالقاسم بن محمد مظهر جیهاتی درآمد. او عالم جَید و دوستدار اهل بیت نبی(ع) بود و مرثیهخوانی را در بخارا او رواج داده بود. مولانا شاکر دارای استعداد، هوش سرشار، علم آموزی و قریحهی شعری بود که همهی موضوعات تدریس شده را بهخوبی فرا میگرفت و به شعر تبدیل میکرد. بهزودی نام او بهعنوان داملا و مولانا شاکر شهرت یافت. چون به بخارا بازگشت گروهی از شاگردان، گرد او جمع شدند و مشغول تدریس گردید.
پس از بازگشت از اردبیل به بخارا، به تدوین دیوان خود که شامل قصاید، غزلیات، مقطعات، مسمطات، ترجیعات، رباعیات، مستدرکات، مثنوی، مقالات و قصاید عربی بود پرداخت و آن را در دو بخش تنظیم کرد.
مولانا شاکردر سال1222ه.ق/1801م. به زادگاهش،بلخ، باز گشت.گرچه زمان، اجازهی فعالیتهای فرهنگی را برای او نداد؛ زیرا اوضاع خفقانآوری بر جامعه آنروزگاران حاکم بود؛ اما باگذشت زمان مولانا شاکر به پختگی علمی رسید؛ هرچند شرایط زمان صحنههای فرهنگی را برای او تنگ کرد و تا حدی فشار بر او وارد شد که از روزگارش شکوهها دارد:
بوالعجب عصری که اکنون حق زباطل نیست فرق
پیـش چـشم عـالَم، نـادان و عـاقل نیـست فرق
هیـچ عـالِم را ز عـامی نیـست فـرقی این زمـان
پیـش مـردم، هیـچ نــا قـابل ز قابل نیست فرق
ظلم و بـیعـدلی هـمه رسـم مسلمانی شده است
اهل دنــیا را یقـین، ظـالم ز عــادل نیست فرق
“شـاکرا” خاموش بنشین کانـدر این دولاب دون
چـغد بـا طـوطی و یک زاغ عـنادل نیـست فرق
***
مشکل است ای همنشـــینان روزگار غربتی چون زمســتان بگــذرد دائــم بهـار غربتی
فی المثل چون “یوسف ثانی” بود اندر جهان عاجـزاست آن کس که افــتد بر دیار غربتی
مولانا شاکر و تصوف
مولانا شاکر ترکستانی بلخی اهل تصوف بوده، مؤرخان معتقدند که اوفردی خرقه پوش، زهد پیشه، عزلتگزین و اهل تأمل بوده، از امور دنیوی اعراض میکرد؛ اما موسیقی و سماع را دوست میداشت (خلیق، 1402: 256).
شاکر در زمانی پا بهعرصهی وجود گذاشت که شرایط افغانستان/خراسانزمین، آلوده به خفقان بود از این رو او گاهی از روزگار گلایه دارد. برای آنکه از چهارچوپ تعلیمات قرآنی خارج نشود سعی میکرد عقیدهی خود را در قرآن بیابد. او عقل و انواع آن را ابداع خداوندی میداند اما اظهار میدارد که ابداع در زمان خاص اتفاق نیفتاده است. او معتقد است عقل فعال ارسطو الهام قرآنی است، فلسفهی مولانا شاکر آمیزهای از حکمت و درایت رنگوبوی اسلامی دارد.
مولاناشاکر هزارهی بلخی علاقهی فراوان به اهل بیت پیامبر(ص)داشت؛ مرثیههای او در مردم هزارستان و بلخ شور و هیجانی بهپا میکرد و کوچک و بزرگ این مرثیهها را میخواندند و از بر (حفظ) میکردند. اشتغال مولانا شاکر بلخی به مرثیه سرایی عامه پسند بود. اشعارش باعث شد که فضلا و خواص به شعر او تمایل بسیار داشته باشند.
سید امیرحسین ترکستانی در وصف مولانا شاکر اینطور مینویسد: مولانا یک عاشق بوده، نه از نوع خاکی و زمینی آن؛ بلکه او عاشق خالق هستی و سفیرش خاتم الانبیاء و المرسلین و اهل بیت طاهرین آن بوده، تمام اشعارش گویای توحید، وصف نبوت و عشق به اهل بیت و عرفان اسلامی است.
مولانا شاکر بلخی در حرارت عشق و فراق سوخت؛ در تقیه عمر خود را به سر برد اشعارش گویای زبان حالش میباشد. چنانچه آیتالله شیخ عطاالله توسلی درهصوفی متوفی1393ش در بارهی وی گفته است که شهرت مرثیهسرایی مولانا شاکر بلخی بهحدی بوده که علما و نخبگان زمان خویش را تحتالشعاع قرار داده بود. مولانا شاکر با اینکه در روزگار خود در ردیف شاعران بزرگ بوده، از شعرای پیش از خود به ویژه سعدی، مولانا، شمس، جامی، بیدل انوار و حافظ تأثیر بسیار پذیرفته است در اشعار خود چنین میگوید:
من بیسـرو سـامانم (اِرحَمتَ لَنـَا)شــاها!
فـانظرتَ اِلـیَ عَبـدکَ من لُطفک یَـا مَولَی!
أغـرَقـتُ مِنَ الغفـلَت فَـیالبــحرِ مَـعَاصِیا
فَیالَیــلِ شـــقاواتٌ بِا الــیلِ والنـــَهارا!
***
مـولـوی و شمـس و حافـظ، و بیـدل و انـوار هم
جامی و سـعدی صـاحب سـخن در جنگ و بحث
شیـخ و شــاب و زاهــدان و عابـدان و عـارفـان
دهـریان، پـیرمــغان و اهـرمـن در جـنگ و بحث
هیـچ سـر خـالـی ز سـودای تـو نـبود در جـهان
بت پـرسـتان، بتگـران وبت شکن درجنگ و بحث
میکـند شـوق تـو آخــر بـر دل هــرکـس اثــر
“شـاکر” شـوریـده دل با خویشتن درجنگ وبحث
مولانا خالمحمد خسته متوفی سال 1352ه.ش. در نظمالحیات خویش نوشته است: مولانا صوفی شاکر بلخی از افکار بلند صوفیانه و شاعرانه برخوردار بود، یکی از بزرگترین عارفان عصرش بوده، در میان مردم خراسان به مثابهی مولانا جلالالدین بلخی بوده، اشعار مولانا شاکر تنها انتخاب برای من بود؛
« من از عـالم تـو را تنها گزینم روا داری که من غمگین نشینم؟!
دل من چون قلم اندر کف توست ز توست ار شادمان و گر حزینم»
حدود دوصدوپنجاه سال پیش چشم از این جهان فرو بست؛ گاهی خود را مخاطب قرار میدهد و از بیارزشی دنیا میگوید، گاهی از زمانه شکوه دارد، بههرحال جز نام نیک از او بهجا نمانده است.
“شاکرا” کلکت خرامان است جهد کن بیا بعـد مرگت تا بمـاند چند شــعری یادگار
مولانا شاکر بلخی، دیوان اشعار، کلیات برهان القاطع و الجامع الحکمتین را به یادگار گذاشت که خوشبختانه این آثار او در زمان حیاتش نوشته شده است؛ مردم دیوان مولانا را بسیار قدر میکنند و نسخههای خطی قدیمی آن در بین مردم و در کتابخانهی ملی کابل، پنجاب، دوشنبه تاجکستان و تاشکند فعلاً موجود است.
بعد از حادثهی غمباری که به دستور امیرعبدالرحمانخان بر مردم هزاره رفت و در سال1892م 1313ه.ق (خانوف، 1372: 207). 62% این قوم را قتل عام کردند و تمام مکاتب و مدارس هزارجات و همه اسناد و اوراق تاریخی آنها را سوزانده و از بین بردند و از این جهت معارف هزارهها رو به نابودی رفت و از میان مردم محو شد (کاتب هزاره، 1393: ج3/ 72). به گفتهی سید عسکر موسوی هزارهها بعد از غائلهی عبدالرحمان خانی به انزوا و تجرید فرهنگی کامل قرار گرفته بودند (ریاضی هروی، 1369: 225). اعزام ملاهای حنفی مذهب توسط حکومت جابر بر مناطق هزارجات در میان هزارهی دایزنگی در رأس آن قاضی داملا عبدالقیومخان به زور قواعد حنفی مذهب را برآنها تحمیل میکردند (زابلی مغولی، 1332: 186). و در تمام نقاط هزارستان حتی یک کتاب چاپی هم پیدا نمیشد، جز دیوان خطی مولانا شاکرهزاره بلخی که از چشم مأمورین حکومت به دور مانده بود. در این مرحله هزاره ها با استفاده از فرهنگ غنی که خود ریشه در اسلام دارد به سیستم آموزش سنتی (مکتب خانگی) رو آوردند” این سیستم در دنیای خارج کمتر شناخته شده است” این روش مسلمانان در طی 14 قرن گذشته یکی از عالی ترین دستاورد های تمدن اسلامی است. از و رود محصلین هزاره ذریعهی فرمانها ومکتوبها (هفتهنامهی وحدت، 1371: 5). در تمام مکاتب مدارس دولتی جلوگیری میشد و این امر ممنوع اعلان شده بود (موسوی، 1379: 222). از میان دود و آتش خاکستر بر جاماندهی لشکریان جهل و جنون، بازهم چه مرواریدهایی برخاستهاند علما و روحانیون آرام ننشسته عقاید و باورهای مذهبی خویش را سینه به سینه حفظ کرده نسل به نسل انتقال دادند و دست به قلم نی و دوات بردند که از جوهرهی ذغال چوپ ترکیب میگردید. عقاید، اخبار و حوادث روزگار خویش را مینوشتند و در مکاتب خانگی درس میدادند، آنچه بهنام مکتب بچهخوانی یاد میشد.
ملا غلامعلی کربلایی میگوید: دانشمندان بس بزرگ از مکتب خانگی برخاسته همانند رازی، بوعلی سینا، خیام، فارابی، ابن عربی، ابن رشد، ابن خلدون، غزالی، البیرونی و بسیار دیگر. بازهم قلم بهدستان و روحانیون فعال ما شروع به نوشتن قرآن کریم، حملهی حیدری، شاهنامه و دیوان شاعران از جمله دیوان، مولانا شاکر بلخی کردند. از آن بزرگ مردان تا به امروز آثار خطی فراوان مانده و اسامی آنها قرار ذیلاند: مولانا شاکر بلخی، ملا غلامحسن، ملاغلامعلی کربلایی، سید مسلمشاه، ملا میرزاعلی، ملا قربانعلی، ملا حمیدالله نظری(بابه حمید)؛ که اشعارمولانا شاکر از دستخط این مردان بزرگ آثار ارزشمند خطی باقی مانده و تا هنوز در بین جامعهی ما اشعار مولانا شاکر نُقل محافل و مجالس است. هر طفل که بتواند دیوان خطی مولانا شاکر را در مکتب خانگی بخواند پدرش به آن افتخار میکند و میگوید پسرم کتاب شاکر را خوانده توانایی خواندنش بالا رفته دیگر ملایی نیست که پسرم را درس بگوید. مکتب خانگی از مکتب دولتی تفاوت داشته قابل بحث نیست.
مولانا شاکر در نظر دیگران
ملا محمد یونس جریدهنگار گاهنامهی دوران شاهی(محمد ظاهرشاه) سال1318ه.ش در بلخ نوشته است، که بلخ بامی در درازنای تاریخ خالی از اندیشمندان و بزرگان نبوده است. او در رسالهی خود از مولانا شاکر بهعنوان یکی از بزرگان بلخ یاد کرده است. در تاریخ ادبیات بلخ از کهنترین روزگاران تا اوایل سدهی بیستویکم آمده که مولانا شاکر شاعر و عارف روشنضمیر بوده (خلیق، 1387: 345). در «ارمغان سمنگان» آمده مولانا شاکر در زهد و تقوا از همه سرآمد روزگار بوده (حسن، 1380: 32). در کتاب «سیری در ادبیات دری» آمده که او مدرس و امام جماعت مسجد خواجه پارسای ولی و شخص دانشپژوه و پرهیزگار بود (نایل، 1365: 279). مولانا شاکر در عرصهی قلم، نوشتار و مضامینی شیوا داشته در وادی نظم و نثر آثاری بهیادگار نهاده، در قالب دیوان مجموعهای از اشعار و غزلیات به الفاظ ادیبانه که مردم مجذوب و شیفتهی خرقهی او میشوند و بیش از دو قرن است، اشعارش در بین مردم سینه به سینه انتقال میباید (حنیف بلخی، 1379: 234). آثار او توجه اهالی قلم را به خود جلب کرده است. اشعار مولانا شاکر بلخی و کلیات برهان القاطع، الجامع الحکمتین بیشتر از سه هزار بیت است؛ اما مولانا صوفی شاکر بلخی، ملا و صوفی وارسته، مرد شاعر والا مقام و گمنام بوده در مناطق خوج وبلند میزیسته و چند شعری از آن به طبع رسیده (توسلی و طلوع، 1399: ج1/190). در وصف وی چنین نوشتهاند:
چه صوفی بـود در فصل و زمانش فلـک در غبـطه بود از عـارفانش
به خـاور یکـهتـاز علم و عـرفان به عـالم جـان میداد و شیفتگانش
در کتاب المزارات الشهر البلخ مؤلف ابوالاسفار بلخی در مورد مولانا شاکر آمده است او از مِلک دره یوسف ترکستان بلخ و در منطقه خوج و بلند(خواجه بلند) دره صوف میزیسته (بینوا، 1355:ج6/ 385). که این منطقه فعلاً از توابع درهیصوف ولایت سمنگان میباشد(توسلی، 1400: 27). در رسالهی ملامحمدیونس بلخی (جریده بلخ، بیدار، 1318: 4). نوشته شده که دیوان عالی مولانا شاکر بلخی و کلیات برهان القاطع و الجامع الحکمتین بیشتر از سه هزار شعر در خود گرد آورده است و این نسخه در آرشیف ملی کابل و کتابخانهی لکهنوی پنجاب فعلاً محفوظ است. بخشی از اشعار مولانا، در سال 1318ه.ش در کابل بهنام جریدهی بلخ به طبع رسیده چنین توضیحات داده اما مولانا صوفی شاکر بلخی از توابع جبال البلخ ملا و صوفی وارسته، مرد شاعر والا مقام و گمنام بوده در مناطق خوج و بلند میزیسته و چند شعری از آن به طبع رسیده است (جریدهی بلخ، بیدار، 1318: 4).
مولانا شاکر بلخی تسلط بر علم قرائت داشت از فصاحت و بلاغت خاص برخوردار بود، مدتی استاد مدرسه و پیشنماز مسجد خواجه ابو نصر پارسا در بلخ بود، در سال 1271ه.ق، 1850م در بلخ درگذشت، در دروازهی هندوان شرقی شهر بلخ و نزدیک قبر رابعه بلخی مدفن گردید، جمعی از مردم و شاگردان وی لوح سنگ بر آن نصب کردند. تا زمان حکومت وزیر گلمحمد خان مهمند قبر آن هویدا بود به دستور آن وزیر، آن قبرها تخریب گردید و بعد از آن ناپدید گشت.
- تلاش شده است حتیالمقدور دیوان با کیفیت عالی برای علاقهمندان ارائه شود.
منابع:
توسلی، محمدنایبعلی و طلوع عبدالمؤمن. (1399). درّه صوف در گذر بحران تاریخ. بلخ: انتشارات بیهقی.
توسلی، محمدنایبعلی. (1400). خاطرات سفر نیمقرن بیستم. کابل: انتشارات اکبر.
جریدۀ بلخ/ بیدار. (1318). روزنامه. ص4.
حسن، محسن. (1380). ارمغان سمنگان (زندگینامۀ مشاهیر علمی و ادبی). کابل: انتشارات نعمانی.
حنیف بلخی، محمدحنیف. (1363). پر طاووس، شعر فارسی در آریانا. چاپ اول، پشاور: بینا.
حنیف بلخی، محمدحنیف. (1379). مفاخر بلخ. پشاور: انجمن ادبی بلخ.
توسلی، محمدنایبعلی. (1390). سیمای برازندگان دره صوف. بلخ: بیهقی، صورتگر.
خانوف، تیمور. (1372). تاریخ ملی هزاره. مترجم عزیز طغیان. چاپ اول، قم: موسسه اسماعیلیان.
خلیق، صالحمحمد. (1402). عرفان و تصوف اسلامی در بلخ باستان.
خلیق، صالحمحمد. (1387). تاریخ ادبیات بلخ، از کهنترین روزگاران تا اوایل سدۀ بیستویکم. کابل: انجمن نویسندگان، بلخ.
بینوا، عبدالروف(1355) دایرة المعارف آریانا ج6 (به زبان پشتو). کابل: وزارت اطلاعات وکلتور.
ریاضی هروی، محمدیوسف. (1369). عینالوقایع تاریخ افغانستان. چاپ اول، تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار.
زابلی مغولی، محمدافضل بن وطن. (1332). مختصرالمنقول در تاریخ هزارۀ مغول. کویته: بینا.
کاتب، فیضمحمدهزاره. (1393). سراجالتواریخ. ج3/ تهران: موسسه انتشارات عرفان.
موسوی، سیدعسکر. (1379). هزارهها در افغانستان. مترجم اسدالله شفایی. تهران:انتشارات موسسه فرهنگی هنری نقش سیمرغ.
نایل، حسن. (1365). سیری در ادبیات دری سدۀ سیزدهم. کابل: اکادمی علوم افغانستان (انستیتوت زبانوادبیات دری).
هفتهنامهی وحدت. (1371). شمارۀ 79 ص5.