زندگی نامه حجة الاسلام والمسلمین شیخ غلام محی الدین شریفی

قریه­های پر طراوت، در زاویه جنوب شرق سمنگان و سپس دره صوف سر به آستان سلطان  با شکوه سائیده است، او نیز سوار بر سریر اقتدار، سر در آغوش آسمان نهاده وستیغ آسمان­سایش به ابرها چنگ انداخته است، آن قله­ای مغرور وسر فراز که سمبل پایداری، است «خواجه بلندبهسود» نامیده می­شود، درگذشته­های نزدیک انسان مصلح وخیر اندیشی در دامنه­ای پر برکت خواجه بلندبهسود می­زیسته، نام او حجت الاسلام والمسلمین غلام محی­الدین شریفی است1321-1398، پاکی را از طبیعت آموخته بود و پایداری را از کوه­های مغرور و نشکن، جز نام نیک ویاد خیر، خاطره­ای در خاطره­ها به جای نگذاشته است.

ولادت

شیخ غلام محی الدین شریفی، فرزند ملا فیروز قریه­دار، درسپیده دم سال1321 ه.ش خانة محقر وگلین ملا فیروز را، غرق در شادی و سرور کرد، در روستایی خواجه بلند بهسود، از توابع دره‌ صوف بالا ولایت سمنگان، در یک خانواده مذهبی، چشم به جهان گشود. در دو سالگی، پدرش دنیا را وداع گفت و به رحمت حق پیوست، او زیر قیمومیت پسر عمویش حاج غلام حیدر، قرار می­گیرد. وی یتیمی را تجربه می­کند و سخت کوش بار می­آید، ایشان پس از سپری نمودن  دوران طفولیت، در سن هفت سالگی، به مکتب­خانه  محلی رفته، دروس قرآن کریم و بعض کتب فارسی و احکام شرعیه را،  نزد ملا غلامی علی کربلای، به اندک زمانی فرا گرفت.

تحصیلات

ایشان در کودکی، از سایه­ی پدر محروم گردیده بود، و برای آسایش در زندگی خانوادگی،کار می­کرد، نان آور خانه بود، وقتی به سن پانزده سالگی رسید،  قدم به مدرسه علمیه سرولنگ و سپس به مدرسه حسنی برج،کمج گذاشت، مدت پنج سال، کتاب جامع المقدمات، ادبیات عرب، منطق، فقه، اصول را نزد مرحوم شیخ  عبد الحسین، معروف به آخوند زوار  و بعضی اساتید آن روز، تلمّذ نمود  و درکنار تحصیل، مدام مشغول تبلیغ، تدریس و مطالعه بود. ایشان به این ترتیب، درس می­خواند، فقط سه ماه زمستان در مدرسه بود، وقت بهار فرا می­رسید، مشغول کار کشاورزی(دهقانی) می­شد. اسلام ،کارگر دهقان وکشاورز را در صف مجاهدان که جان وخون خویش را در راه خدا انفاق می­کند، قرار داده استPالفلاحون کنوزالله فی­الارضِO[1] کشاورزان گنج­های الهی در زمین هستند.

دوران سربازی

زمانی شریفی، به خدمت سربازی فرا خوانده شد، که جوان پرکار، پر تلاش وجدی بود،  و علاقه زیادی به تحصیل علم ودانش داشت، در ضمن کارگر خانه هم بود، وقت پا به سن 19 سالگی می­گذارد،  قرعه فال سربازی خدمت به وطن، به نام ایشان ­بر می­آید، در آن وقت، سربازی مکلفیت برای هر افغان بود، باید مدت دو سال را برای خدمت به وطن، سپری بنماید، که در ولایت کابل، فرقه 8 ریشخور، در تولی اول کندک سوم، لوا دوم زرهدار و مسلک تانک زره پوش را انتخاب نمود.

در زمان حکومت ظاهر شاهی، رفتن به عسکری در جامعه هزاره، به یک کابوس مرگ تبدیل شده بود، هر کسی از خانه­ای مردم هزاره، روانه خدمت سربازی می­شد، بر گشت آن به خانه، امر محال جلوه می­کرد، خیلی از فرزندان مردم هزاره، که در خدمت سربازی استخدام می­شدند، تا به امروز، سرنوشت شان معلوم نیست و خانواده­ها چشم به راه فرزندان شان هستند، در دوران عسکری، هر روز به بهانه­های مختلف، عسکر های هزاره را مورد آزار، اذیت وشکنجه قرار می­دادند، ازاین که غلام محی الدین شریفی، رتبه­ای تولی میشری داشت، تا حد توان از شکنجه­ای عسکرهای هزاره منع می­کرد، وی پناه­گاه عسکرهای بی پناه هزاره بود، علاوه بر انجام وظایف سربازی، زبان پشتو را نیز فرا گرفت و عسکری خویش را سپری نمود.

ایشان دوران سربازی را که مدت دوسال بود، با اخذترخیص و سند افتخار عسکری را به دست می­گیرد، به زادگاه خویش، باز گشته و مشغول کار کشاورزی می­گردد، او باید کار کند که مخارج فامیل خواهر و برادران خود را تأمین نماید، در آن زمان، مردم هزاره، در اوج فقر وگرسنگی شدید، به سر می­بردند که به سال بنگلادیش معروف بود.

مهاجرت

آقای شریفی، از این که دوران سربازی را به اتمام رسانیده، در تنورگرم زندگی آب دیده،  مرد پرکاری شده بود، زمینه را مساعد می­بیند، در مدرسه دینی سرولنگ،  کتاب­های فقه واصول  را دو باره شروع می­کند. از آنجای که شوق و شعف زیادی به تحصیل علوم دینی داشت، با تشویق حاج غلام حیدر پسرکاکایش، در سال 1359ه.ش روانه کشور جمهوری اسلامی ایران گردید.

در آن زمان، با تشکیل یافتن گروهای سیاسی، انسان نا گزیر، باید یکی را برگزیند، آقای شریفی، دیدارهای مکرر با نوه­ای امام خمینیe سید احمد، سید حسین حسینی کمج، سید کاظم مالستانی، شیخ قربان علی عرفانی،آیت الله اسلامی شهرستانی، شیخ عبدالعلی جاوید و استاد شهید عبدالعلی مزاری e و با درک و احساس نیاز به یک تشکیلات منظم و انقلابی، در راستای فرامین الهی Pفَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَO[2] “زیرا حزب و جمعیّت خدا پیروز است” «سازمان نصر اسلامی» را که از متن توده­های محروم جامعة، برخواسته بود و در ایام تحصیل حوزوی، بنیانگذاران آن را به خوبی می­شناخت، که انسان­های پاک و موجه است، انتخاب نمود، بعد از سپری نمودن دوران مهاجرت و اتمام دروس حوزوی، ایشان به کشور عزیمت می­نماید، با شکل گرفتن جریان­های سیاسی در افغانستان، غلام محی الدین شریفی، صفدر علی کربلای، داکتر محمد عیسی رحیمی و عصمت الله، وارد حزب سازمان نصـر اسلامی می­شود و از این راه مصدر خدمت به مردم قرار می­گیرد، ایشان حزب را وسیلة  خدمت به مردم می­دانست، همیشه می­فرمود: حزب یک وسیله­ای بیش نیست، خدمت شرط است.

شریفی به منظور شناسایی و شناساندن عمیق اهداف جهاد و پیشبرد روند انقلاب اسلامی، وجود یک تشکیلات منظم سازمان یافته را ضروری می­دانست. او عقیده و باور عمیق داشت که بدون تشکیلات منظم، انقلاب اسلامی و قیام مردم، به ثمر نخواهد نشست، این اهم و مهم را بارها در سخنرانی­هایش یاد آوری می­کرد و قرآن کریم واضح بیان فرموده:Pوَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةًO[3] اگر براستی اراده بیرون رفتند بسوی میدان جهاد داشتید قطعاً، باید ساز و برگ نظامی تشکیل داد؛ مقابله با دشمن، امکانات وتسلیحات لازم است. Pوَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍO[4].هر نیروی در توان دارید، برای مقابله با دشمن آماده کنید، و بدون یک تشکیلات سازمان یافته، کار به جای نخواهد رسید.

فعالیت های اجتماعی

استاد شریفی وقتی که وارد منطقه گردید، درد، الم، رنج، مصیبت، فقر و محرومیت که در جامعه از طرف زمامداران وقت، استبداد و بیدادگری دستگاه ظاهر شاهی، داود خانی، ببرک  وترکی به مردم روا داشته بود، براساس فرمایش گهربار پیامبر گرامی اسلامs«كُلُّكُمْ‏ رَاعٍ‏ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه‏» خود را مسؤل دانسته، نبود مکاتب دولتی، بستن مدارس دینی، نا آگاهی مردم، فقر و تبعیض نژادی، روحیه­ای این مرد بزرگ را آزار می­داد و خودش می­فرمود: در این شرایط، اباذر زمان لازم است. برای بیرون رفت از این معضلات، تشکیل یک نظام سازمان یافته، توأم با اندیشه­های اسلامی، ضرورت است تا در برابر این همه بیدادگیری­ها و سیه روزی­ها، بایستد،  از این رو بر اساس دستورات قرآن کریم، در برابر ظلم و استبداد وحامیان جور وستم فریاد بکشد.

ایشان در برابر انجام فعالیت­های اجتماعی، شب و روز را نمی­شناخت، گاهی در سنگرهای جهاد مسلحانه، خالصانه، به صف مقدم جبهه می­شتافت و مجاهدین را تشویق و روحیه می­داد،گاهی برای آگاهی دادن به مردم و تربیت نسل آگاه و بیدار، سنگر تعلیم وتربیه را انتخاب می­کرد وگاهی نیز در جمع مردم به موعظه و سخنرانی می­پرداخت. در این راستا، در میان مردم دره صوف سعی،کوشش وتلاش­های زیادی انجام داد، او همواره در کنار مردم و رهنمایی مردم، در تمام سختی­ها بود و خدمات ارزنده­ و شایانی، به مردم آن دیار نمود. ولی بعد­ها که جنگ­های کور داخلی، به وقوع پیوست، سخت رنج می­برد، فتوا و استفتاء مرجع تقلید حضرت آیت الله العظمی محقق کابلی wرا در دست داشت، قریه به قریه می­گشت و می­فرمود جنگ­های داخلی حرام است، صبغة شرعی ندارد، این فرموده مرجع تقلید است. تا این که جنگ­های بی­معنی، در منطقه فروکش کرد وحدت و همدلی در بین مردم تشکیل شد.

حمله گروه طالبان به دره صوف

آقای شریفی، در خاطرات خود نوشته: گروه متحجر طالبان، در خزان سال1373ه.ش به عنوان فرشته­ای سفید، در نقاب دین، اما با چهره سیاه، از قندهار، سردرآورد، ولایات  جنوبی را یکی پی­دیگری تصرف نمود، دست به پاک سازی قومی زد، در17 اسد سال 1376ه.ش طالبان شهر مزار شریف را اشغال کردند، متأسفانه به قتل­عام فجیعی مردم غیر نظامی دست زدند، نیروهای شکست خورده مجاهدین، به دره صوف پناه ­بردند.

در22سنبله سال1376ه.ش طالبان شهر دره صوف را اشغال نمودند و قیودات سخت، بر مردم وضع گردند، هر روز مردم را خلع سلاح، لت کوب، جریمه و وادار به پرداخت پول نقد می­نمودند، صبر وحوصله مردم، از ظلم طالبان، لبریز شده بود، زمستان سال1376نسبتاً به آرامی­ گذشت، زندگی مردم در سایه ترس و وحشت سپری شد.

در بهار سال1377ه.ش صوفی غلام میرکه، درمناطق زاغ وفولاد، در غرب دره صوف، دست به شورش علیه طالبان زد، ولی چندان امیدی به روال عادی زندگی مردم  نمی­رفت، قحطی و خشک سالی طبیعت، از یک سو، فشار آزار واذیت و جریمه طالبان، از طرف دیگر، مردم سال1377 را به سختی سپری کردند.

اما مردم بهار سال 1378ه.ش را لحظه شماری می­کردند، تا بهار فرا رسد، ظلم و وحشت طالبان، دیگر بر مردم مجال این را نداد تا بهار آینده برسد، آتش خشم مردم ساعت11:00شب 8 حوت سال1377ه.ش فوران کرد، خون تازه­ای  برکالبدهای  نیمه جان مردم، جریان پیدا کرد. سردار اره دار، مالک اشتر نخعی زمان، با قشون سبز وجرار خود، از کوه پایه­های بلخاب رسید، انگار که از آسمان فرشته­ای نجات، در زمین دره صوف، آمده باشد، ابتدا پیروزی­های چشم­گیر نصیب مردم شد، طالبان بعد از تجدید قوا، حمله­های هوای وزمینی خود را باکمک isi پاکستان و عربستان سعودی آغاز کردند، مجاهدین به سمت کوهای حسنی عقب نشینی نموده وطالبان مرکز دره صوف را اشغال نموده، خانه وکاشانه مردم را، آتش زدند و تمام نقاط دره صوف در گیر این جنگ فرسایشی شدند.

در18حوت سال1377ش، گروه متحجر و تروریستی طالبان، حملات وسیع و شدید خود را، متوجه حوزه شرق دره صوف نمود،  قریه­های مشرِف بر خواجه بلندبهسود، دهمکی، زیدوری، ابتدا  قریه تیوه تاش را مورد حمله شدید قرار دادند و سپس جنگ مستقیم وارد ساحه- خواجه بلندبهسود شد، غلام محی الدین شریفی، صفدرعلی کربلای، داکترمحمد عیسی رحیمی، تقی کربلای، سید احمد فتاح زوار و  بابه مسلم، با هوش و درایت خاص که داشتند، سری تعظیم فرو نمی­آوردند، تا تاریخ خود را سر بلندانه، به نسل­های بعدی تحویل ­دهند؛ دست به قبضه سلاح دست داشته خویش می­برند، تا برای نسل­های بعدی مورد ملامت نباشند، چنان هوشیارانه، به مصاف طالبان وحشی می­روند که هیچ کس، باور را نداشتند که آنان  فاتح این جنگ  نا برابر  باشند؛ از طرف  دیگر بزرگان قریه­های هم­جوار، دعوت می­شوند که به طالبان تسلیم شوند، چون با طالبان تا به دندان مسلح، جنگ نمی­شود (مشت ودُروش برابر نیست) طالبان، دره صوف را مورد حمله قرار داده و خط مقدم جبهه بر قله­های بلند وکوه پایه­های حسنی وکمج قرار گرفت؛ وقتی که بار دوم، سفیر گلوله از میله تفنگ فرزندان  شجاع- خواجه بلندبهسود، رها می­شود،  امید سبز و نوید تازه،  برای مردم پیدا می­شود، ملا ضربعلی جرس می­گوید: من باکمال یأس و نا امیدی، به طرف زن و عیال خود می­دیدم، خبر رسید که  مردم  خواجه بلندبهسود قیام را شروع گرده اند، من چنان از جای خویش پریدم  و بی­اختیار  روانه  قشلاق خواجه بلند بهسود شدم، آتش جرقه­ای جنگ،  بار دوم از اینجا شروع می­شود، نیروی مردمی که در قله­های حسنی  پناه برده بودند، دو باره جان تازه می­گیرند[5].

سرانجام قیام جانانه دره صوف، به نفع مجاهدین تمام می­شود، تا برج دو قلوی تجارت جهانی انفجار نکرد،  دنیا باور  نداشتند که چگونه  قیام  دره صوف به نفع جهان است، کسی که چشم باز وگوش شنوا داشته باشد، انکار ناپذیر است و همه حقایق در گذر زمان هویدا خواهد  ­شد، گرچه خیلی­ها برای شان، حقایق تلخ  ­و قابل پذیرش نباشند.

متوالی دفتر

آقای شریفی، به عنوان متولی دفتر مراجع تقلید جهان تشیع، حضرات آیت الله العظمی سید محمد حسین شیرازیe در خدمت مردم  بودند و پاسخ گوی هرگونه مسائل شرعی و حل مشکلات مردم  و دایر نمودن تعداد جلسات و دروس قرآنی و آشنای فرزندان مردم، با قرآن کریم و احکام شرعی  که یکی از شاگردان ایشان،  قاری  بین المللی محمد طه شریفی می­باشد، که ایشان در مسابقه حسن قرائت قرآن کریم، در اسلام آباد پاکستان، نفر اول مسابقه شناخته می­شود.

تأسیس مدرسه دینی

شریفی با درک ضرورت توجه به امور تعلیمی وتربیتی نونهالان وجوانان و بیرون رفت از معضل بیسوادی، به صد ها نونهال حیات دوباره بخشید؛ غنچه­های زندگی و امیدهای آیندة و فردای بهترمردم، عصای چوپانی را کنار گذاشته  قلم وکتاب را به دست می­گیرند. لذا لازم بر این می­بیند که باید در ساحه خواجه بلندبهسود، یک حوزه علمیه باشد، اول منزل خویش را وقف مدرسه نمود، ولی این حویلی، گنجایش طلبه­های جوان را نداشت، سپس در سال 1388ه.ش در منطقه خواجه بلند، به مقدار چهار جریب زمین وتعداد (10) باب خانه (قشلاق) همراه یک حلقه چاه آب، وقف مدرسه رسول اکرم lنمود،که شانزدهمین مدرسه دینی، در سطح ولسوالی دره صوف به شمار می­رود.

غرض نقش ست کزما باز ماند                                                                کـه هسـتی را نمـی­بیـــنم بقـائی

ویژگی اخلاقی

استاد شریفی، از کودکی به تقوا، صبر و پایداری در راه حق، عشق می­ورزید و بسیار ساده  روزگار را می­گذاراند، او حلیم، بردبار، پرهیزگار، شب نماز، زهد و تقوا ایشان زبان زد علما بودند.

آیت الله شیخ محمدناصر امینی مسؤل دفتر حضرت آیت الله محقق کابلی می­فرمود: آقای شریفی در جمع که نسشته بود، همیشه آن جمع را بر تقوا و پرهیزگاری موعظه و نصیحت می­کرد، ایشان شخصی خوش اخلاق بود، همواره خندان و خوش رُو به نظر می­رسید، یکی از ویژگی های او، تواضع و بی توقعی بود و دوری از مجالس بیهوده که در آن،  انسان نتواند چیزی یاد بگیرد،آن را ترجیح می­داد انسان بهتر است شرکت نکند.

آیت­الله محمدحسین مجاهد می­گوید: آقای شریفی سطح جهان بینی ایشان به حدی قوی بود، خیلی از وقایع که هیچ به وقوع نپیوسته بود پیش بینی می­کرد، بعد از مدتی چنین می­شد، ایشان درسطح جهان بینی دایره المعارف بزرگ، در تاریخ چنان تسلط داشت گویا در آن زمان شاهد حوادث بوده؛ با سینه مالامال از رمز و راز از این جهان رفت.

سرانجام حاج شیخ غلام محی الدین شریفی در20 اسد سال1398ه.ش به اثر کهولت سن و نفس تنگی و فشار که عاید حالش گردیده بود، به سن (78)سالگی در دیار غربت دور از وطن،  در کویته پاکستان، دعوت حق را لبّیک گفته و به سوی معبود خویش شتافت. در بهشت حضرت زینبB در هزاره قبرستان، (که قدامت تاریخی(140)ساله­ای[6] همین قبرستان، مطابقت دارد، با فرار هزاره­ها، در زمان امیر عبدالرحمان خان، از سرزمین هزاره جات) به خاک سپرده شد روحش شاد یادش گرامی باد[7].

محمدنائب علی توسلی

پی­نوشت­ها:

  • 1- توسلی، محمدنایب‌علی­- طلوع­ عبدالمؤمن. (1390). سیمای ­برازندگان­دره­ صوف انستیتوت کابل.
  • 2- ماه­ نامه دیدگاه نسل نو، هزاره مغل شماره2 ص12: 2005
  • 3- رادیوبی بی سی8:30 دقیقه شب به وقت افغانستان.
  • 4- قرآن کریم توبه/46
  • 5- قرآن کریم انفال/60
  • 6- تهذیب الاحکام، ج6، ص384، باب22

[1] تهذیب الاحکام، ج6، ص384، باب22

[2] مائده/56

[3] توبه/46

[4] انفال/60

[5] رادیوبی بی سی8:30 دقیقه شب به وقت افغانستان.

[6] ماه­ نامه دیدگاه نسل نو، هزاره مغل شماره2 ص12: 2005

[7] توسلی، محمدنایب‌علی­- طلوع­ عبدالمؤمن. (1390). سیمای ­برازندگان­دره­ صوف انستیتوت کابل.

 

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://mfabbehsud.com/parsinews/?p=11246

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

پیشنهادی: